نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

سه‌گانه‌ی دوقلوها


تاکنون این تجربه را داشته‌اید که جایی ایستاده باشید و قطعاتی از حقیقت سخت، پی در پی به سمت شما پرتاب شود؟ خواندن این کتاب چنین تجربه‌ای است. آن هم در زمانه‌ای چون اکنون که بقول دوستی، یأس لطیف‌ترین شناسه‌ی جهان است.‌ تجربه‌ای چنان سهمگین که  شاید حتی مجال ایستادن و سرپا ماندن را هم ندهد. تا همین چند روز پیش نه کتاب را می‌شناختم و نه نامی از نویسنده‌اش شنیده بودم. اما از شب آخرین چهارشنبه‌ی سال وقتی به پیشنهاد دوستی کتابخوان خواندنش را شروع کردم؛ تجربه‌ای ناب و شگفت‌آور و البته بسیار دشوار را گذراندم. تاب‌آوردن حقیقت چنین لخت و عریان که آگوتا کریستف نوشته است؛ آسان نیست؛ با خواندن کتاب مبهوت نثری شدم که با وجود سادگی سرسختانه همه‌ی تصنع ها را رد می‌کند.

داستان به صورت رمانی در سه اپیزود نوشته شده است. در جلد اول با عنوان «دفتر بزرگ» با روایت از زبان دو پسربچه دوقلو وارد داستان می‌شویم که در میانه‌ی جنگ و بطور موقت توسط مادرشان به پیرزنی در شهری کوچک سپرده می‌شوند. نه راوی‌ها و شخصیت‌ها را می‌شناسیم نه چیزی از مکان و زمان می‌دانیم؛ نه خبری از احساسات و روانکاوی شخصیت‌ها و توصیف تصورات هست و نه دیالوگ‌های پیچیده و بازی با زمان. با جملاتی بسیار ساده و ابتدایی فقط اعمال و رفتارها روایت می‌شود. ولی با همین گزارش ساده به تصویری روشن و عجیب از آدم‌های داستان می‌رسیم. آدم‌هایی که زندگی سخت، سخت‌ترشان کرده است و کودکانی که سیاهی شرایط تلخ و ظالمانه را به نوعی«قدرت» تبدیل می‌کنند. روزها در پی تجربه‌اند و شب ها تجربه‌هایشان را در دفتری بزرگ می‌نویسند. کریستف راست می‌گوید سختی‌ها می‌تواند انسان را به موجودی تبدیل کند که فقط به خودش فکر می‌کند. آن‌ها به دیگران کمک می‌کنند ولی هرگز نزدیک‌شان نمی‌شوند. کاری را می‌کنند که باید کرد. نمی‌دانم، شاید هم دنیا جای بهتری می‌شد اگر سبعیت جای احساسات را می‌گرفت. 

پیداست که برخی از صحنه‌های اروتیک و خشن در ترجمه کوتاه شده‌اند و اگر چه مترجم ناخواسته ولی با ظرافت دست به حذف‌زده است؛ اما همچنان گوشه‌های تیز واقعیت دراماتیک در متن دیده می‌شود. حتی به نظر می‌رسد هیچ نسخه‌ی سینمایی اقتباس از اثر هم قادر به بازسازی تمام و کمال آن نباشد و این یعنی به کارگیری تمام قد نیروی بی‌بدیل ادبیات که نویسنده به خوبی از عهده‌ی آن برآمده است. جلد اول با صحنه‌ی جدایی دوقلوها در مرز کشور دیگر و کشته‌شدن پدرشان به دست آن‌ها به پایان می‌رسد. پسرها با تصمیم خود از هم جدا می‌شوند چون فکر می‌کنند بیش از حد به هم وابسته‌اند.

کتاب دوم با عنوان «مدرک» از زبان راوی غایب روایت می‌شود. کم‌کم با اسم‌ها آشنا می‌شویم. با یکی از پسرها به نام لوکاس که بعد از رفتن برادرش، در شهر کوچک مرزی مانده است و با ادامه‌ی همان سبک زندگی‌ای که از کودکی با او تمرین می‌کرد، صاحب قدرتی است که هیچ کس نمی‌تواند آسیبی به او برساند و جایگاه و هویت اجتماعی یگانه‌ای در عنفوان سن بلوغ یافته‌است. در واقع او با این قدرت، اخلاق خاص خود را بنا کرده است و در زندگی دست به انتخاب‌هایی ناب و دست اول می زند که ناخودآگاه تحسین‌اش می‌کنیم.

 زبان روایت به سادگی و مینی‌مالیستی جلد اول نیست و ماجراها با سرعت و پیچیدگی بیشتری روایت می‌شوند. بسیار جالب است که «نوشتن» مثل یک شخصیت جاندار در همه جای رمان حضور دارد. شخصیت‌هایی که زنده‌اند می‌خواهند بنویسند و گویا اگر ننویسند مرده‌اند. کاغذ، مداد و لوازم نوشتن برای زنده‌ماندن ضرورت دارند. گویا نوشتن نوعی ابزار خودآگاهی است. جالب است که نویسنده وسواس خود در نوشتن را در شخصیت‌هایش به اشکال متفاوتی نشان داده است. لوکاس بسیاری از نوشته‌هایش را از بین می‌برد چون فکر می‌کند دروغ‌اند و هنگامی که می‌خواهد واقعیت را بنویسد؛ همه چیز بی‌نهایت تلخ و گزنده از کار در می‌آید. و ویکتور کتابفروش که برای نوشتن همه چیزش را رها می‌کند و به نزد خواهرش می‌رود در طی سال‌ها یک کلمه هم نمی‌تواند بنویسد.

 به رغم رنج و خشونتی که در متن واقعیت جاری است اخلاق و اراده‌ی سخت لوکاس قادر به خلق زیبایی ناب هم هست. اما این زیبایی برای تغییر جهانش کافی نیست. در فضای داستان می بینیم، همچنان کشور آن‌ها با مرزهای غیر قابل گذر از تمام جهان آزاد جدا مانده است و وضعیت نابسامانی دارد. گویا مردم به خاطر ترس و مقاومت نکردن‌شان در مقابل زورگویی حکومت با آن همدست‌اند. آن‌ها زندگی خوب و عزیزانشان را از دست داده‌اند؛ از وضعیت راضی نیستند ولی کاری هم نمی‌کنند. گویا توتالیتاریسم فردیت آن‌ها را کشته است.

شاید به همین روست که نویسنده در جلد سوم کتاب یعنی «دروغ سوم» از زبان شخصیتش می گوید: «زندگی‌هایی هست که از غمگین‌ترین کتاب‌ها هم غم‌انگیزترند.» و در ادامه از زبان دیگری: «دقیقا همین است. یک کتاب، هرچقدر هم غم‌انگیز باشد، نمی‌تواند به غم‌انگیزی زندگی باشد.»

 در جلد سوم داستان، زمان و راوی و حتی شخصیت‌ها پاره پاره‌اند. شاید چون جنگ، استبداد، دروغ و فقر شکاف‌هایی بس عمیق به بار می‌آورند و نویسنده با سبک نوشتاری‌اش این شکاف را پیش چشم ما می‌گذارد. ویرانی‌های استبداد، حکومت توتالیتر، جنگ، تبعید ناخواسته و ... چنان عینی و آشکارند که نویسنده با طنز خاص خود حتی سعی در تلطیف آن می‌کند ولی واقعیت همچنان گزنده است. در دروغ سوم هر آن‌چه در دو جلد پیشین در ذهن ساخته‌ایم ویران می‌شود، همه‌ی مدرک‌ها از بین می‌روند و بعد از خواندنش مثل کسی هستیم که از جهانی رویایی بازگشته است با این آگاهی ناب که همه‌ی روایت‌ها در جهان واقعیت‌ها چه اندازه  قابل نقد و آسیب پذیر و فرو ریختنی اند.


 

شناسه کتاب: دوقلوها (دفتر بزرگ، مدرک، دروغ سوم) / آگوتا کریستف Ágota Kristóf / اصغر نوری / انتشارات مروارید

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد