ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شاید داستان از آنجا شروع شد که افلاطون بر سر در آکادمی خود نوشت: هرکس هندسه نمیداند وارد نشود. اگر چه مقصود او از اساس چیز دیگری بوده، اما به نظر میرسد هیچکس به اندازهی روشنفکران و اهالی معرفت و علم در این سرزمین، این جملهی طنزآلود و آیرونیک را جدی نگرفته باشند. اینجا هرگروه از تحصیلکردگان دانشگاهی و غیردانشگاهی حلقه و دژ مستحکمی برای خود دارند و در فراز آن؛ دیگران را از ورود و رفت و آمد به آن منع میکنند. تو گویی بیوقفه تلاش میکنند بگویند من با چیزی تماس دارم که شما ندارید: واقعیت!
فرق چندانی هم نمیکند اهل علوم تجربی و مهندسی باشند یا هنر و فلسفه و علوم انسانی یا صاحب فن و مهارتی باشند؛ یا حتی ایمان و عرفان و دینداری پیشه کرده باشند. گویا نخستین وظیفهشان تعیین جایگاه و شأن برای معرفت و هنر خودشان است که لابد به کمتر از اولین و مهمترین بودن هم رضایت نمیدهند. این جدال دائمی بر سر سلسله مراتب و ادعای این که علم بهتر است و کارایی بیشتری برای حل مشکلات انسان دارد یا هنر یا دین یا ... در سطح دیگری و البته با وسعت بیشتری درون هر گروه نیز ادامه مییابد. هر کس رشته و تخصص و مهارت خود را مهمتر میداند و پیش خود گمان میبرد سهم بیشتری از حقیقت و بهترین دانستنیها نزد اوست و دیگران چیزی از واقعیت نمیفهمند و اگرتصادفاً هم چیزی بدانند؛ لابد بخشهای بیاهمیتی را میدانند که به هیچ کاری نمیآید.
برای کسی که اندک آشنایی با محیط و فضای علمی و نخبگانی داشته باشد، روشن است که توّهم خودمرکزپنداری در تمام شاخهها و رشتههای علوم و معرفت گسترده است. بدیهی است که چنین جدال بیهودهای علاوه بر گرفتاری ابدی مدعیانش در مضحکهی مبتذل همهچیزدانی، راه گفتگو و دادوستد ثمربخش بین علوم و تخصصها و اندیشههای گوناگون را میبندد و مباحثه را تنها به نمایش و آیینی ظاهری و مجادلهای بیثمر و از سر رفع تکلیف تبدیل خواهد کرد که چه بسا به دشمنی هم بینجامد.
تاریخ به ما میگوید؛ حتی اگر بخواهیم رتبه و اهمیت متفاوتی به علوم و دانشها بدهیم، باز هم بینیاز از این که همهی آن متفاوتها را در کنار هم داشته باشیم نیستیم. باید بدانیم زمانهی علامههایی که به تمام علوم و هنر زمان خود مسلط بودهاند، قرنهاست که بهسر آمده است. امروز دیگر کسی در بهترین حالت و حتی در تخصص و رشتهی خود نمیتواند ادعا کند که مسلط به همهی یافتهها و منابع دانش و خلاقیت است.
بنابراین پیشبردن کارها و صورتبندی و حل مسألهها و اندکی بهترکردن وضعیت زندگی انسان، مأموریتی دستهجمعی و مشارکتی است و در این کار همهی دانشها و تواناییهای بشر به شکل عرضی در کنار هم قرار دارند؛ اعم از علم و فن و فلسفه و هنر با تمام شاخهها و زیرمجموعههایشان.
شاید وقتی بتوان چنین موضعی گرفت که ابتدا از جایی که خودمان ایستادهایم اندکی حرکت کنیم و امکان کشف منظرههای دیگری از دانش و خلاقیت بشر برایمان فراهم شود. در این صورت پذیرفتنی است که برای مثال، ریزبینی و موشکافی زیستشناسی با قدرت تحلیل ریاضیات و علوم مهندسی با جامعنگری و وسعت دید علوم انسانی و خلاقیت هنری ادبیات و موسیقی و نقاشی همه در موقعیتها و زمانهای متفاوتی به کارمان میآید و برتریدادن یکی بر دیگری کار بیهوده و لغوی است. کما اینکه دیوار ساختن و سنگر گرفتن افراد پشت پیشه و مهارت و رشتهی تحصیلیشان، کاری میانمایه و نشانهی نادانی است.
فاصلهگرفتن آگاهانه، ابزار «نقد» است و آنچه که در این میان، جدل بیهوده، قهرمانپروری و علامهسازی و مریدبازی مبتذل در بحثهای میان علوم و رشتههای مختلف را تعطیل خواهد کرد؛ هم «نقد» است. نقد این امکان را میدهد که شخص از مسأله و موضوع مورد مطالعهی خود نیز فاصله بگیرد. این فاصلهی انتقادی، برای سنجش دائمی و بازاندیشی در مورد آنچه میدانیم و میتوانیم و آنچه هنوز نمیدانیم و نمیتوانیم، ضروری است.
مهمتر اینکه، ابزار نقد و بازاندیشی این آگاهی را به شخص میدهد که خود او هم محصول و تربیتیافته و شاید همدست همین زمینهایست که در حال نقد آن است. پس در اولین فرصت دست به کار نقد و پالایش خود هم خواهد شد. در این صورت هیچ نقدی آزار دادن و خصومت و افادهفروشی تلقی نمیشود و هیچ عاقلی هم خود را بینیاز از نقد و بهتر شدن مداوم نمیداند. برای پیشرفتن و بهبود مستمر زندگی انسان و کاستن از مشکلات کار او، چه امکانی بهتر از این.
در اصل، همان طور که نفهمیدن چیزی و بیهوده مجیز گفتن و ستایشکردن مضحک است، همین طور ندیده گرفتن تلاش و تکاپوی کسانی دیگر، برای یافتن از مسیری دیگر و بلکه فهمیدن و توصیف چیزی به روش دیگر هم خندهدار است و شخصیتهایی در قامت توخالی دونکیشوت خواهد ساخت. آن چه که قهرمانانه است قاطعیت در ردکردن همهی نظرها و یکهتازی کردن با دانش و دیدگاه خود نیست. بلکه توانایی حرکت، پس و پیش رفتن در میان توصیفها و نظرها و نقد و ارزیابی و سنجش مداوم خود و دیگران است.
آها درست میفرمایید . اما ای کاش نقد هم مثل توصفیتان درباره دانش ، وجههای کثرتگونه داشت و به فراوانی در هستی جا میافتاد و از دستدرازیهای انحرافی و مبتذلگونه با اصل دانش مورد نظر ، جلوگیری میکرد.
البته جز واضحات چیزی نگفتیم !
و ممنون بابت نظری که گذاشته بودید .
جز این باشد نقد نیست ... یادآوری بجایی است. بقدر وسع درباره نقد باز هم خواهم نوشت.
بله! البته همین واضحات را باید به پرسش گرفت .
ممنون از شما که دقیق می خوانید.
در یکجا وجود این دژ ضرورت دارد و آن جایی است که بیگانه ای بخواهد دستدرازی به دادههای یک حوزه بکند . اگر این دژ نباشد این فاجعه پیش میآید که البته چنین هم شده است . نمیدانم دژی هست که قدرت پس زدن بیگانه را داشته باشد یا نه . اما به هرحال فاجعه ای که بخش قابل توجهی اش در فضای مجازی می باشد ، این است که دستها بر چیزی گذاشته شده که از خودشان نیست و ناتوان در درک آنند و آن را چند تکه کردهاند بسان صید درندگان و ازدحام نوچه هایشان بر سر صید . اگر دژی بود که قدرت بازدارندگی از این دستدرازی ها را داشته باشد ، غنیمت است . شیر صاحب اصلی اثر ، صید خود اثر ، نوچه ها و خورندگان ، استفادهکنندگان اثر . اما کجا کو؟
درست می گویید ... اما چنین دژی از دانش حفاظت نمی کند . دانش بنا به حرفه اش محتوم است به پراکندنی و انتشار و جریان در تمام هستی ... از این رو چیزی که مد نظر شماست ابزار ی از جنس نقد برنده لازم دارد که رسوایش کند .
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟