نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نبرد، پیش مصاف آزموده معلوم است

دوگانه‌ی ساختگی اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، با به‌حاشیه راندن و حتی مصادره به مطلوب کردن تنوعات فکری ایرانیان، برای حاکمیت سیاسی کارکردی متعادل‌کننده داشته و تاکنون کار کرده است. اما در عین حال همین دوگانگی اغلب به هنگام مواجهه با نظام بین‌المللی دچار بحران شده و نه تنها ساختگی بودن آن برملا می‌شود، بلکه به تضعیف اعتبار و موضع ایران در جامعه‌ی جهانی می‌انجامد.

گویا استفاده از زبان دیپلماسی و توانایی گفتگو و مذاکره در این مرز و بوم همیشه با مشکلات پیچیده‌ای روبروست. اگر چه بروز بحران در ارتباط با جهانیان در این سرزمین، چیز تازه‌ای نیست؛ اما با این حال تأثیر و انباشتگی بار آن بر زندگی مردم هیچ‌گاه به روشنی امروز نبوده است. در یک مرور تاریخی مختصر می‌توان دید که چگونه پاره کردن نامه‌ی فرستاده‌ای توسط پادشاه ایران یا به قتل رساندن و غارت بازرگانانی آمده از شرق دور یا بالا رفتن از دیوار سفارتی همراه گروگان‌گیری کارکنانش یا آتش‌‌ زدن یک سفارت و کنسولگری چگونه هزینه‌های گزاف و بی‌موردی به ایران تحمیل کرده است.

 حاکمیت این سرزمین در پس قرن‌ها هنوز هم فن دیپلماسی نمی‌داند و ترجیح می‌دهد با مناسبات دوران پیشادیپلماسی سر کند. گردانندگان امور بر این گمان‌اند که تنها با موضع برحق بودن و دست به انتحار بی‌دلیل زدن و دشمن خونی تراشیدن از کلوخ‌اندازان و یا حاتم‌بخشی و پول خرج کردن بی‌حساب در مجامع بین‌المللی برایش کف خواهند زد و امتیاز خواهند داد؛ یا شاید فقط با یکسره نظر کردن به مؤلفه‌ی قدرت نظامی و اتکا به چند سامانه‌ی ترقه هواکن، از سر اطاعت به خط خواهند شد.

 طُرفه آن‌که حافظه‌ی تاریخی می‌گوید، رها کردن باقی امور و غفلت از مؤلفه‌های دیگر قدرت، درس پر‌هزینه‌ای به حاکمان خواهد داد. در روزگار نامساعدی هم که سایه‌ی کوتاه‌‌‌قامتان بلند شده و دکترهای دست‌ساز سفارشی، صاحب منصب و دفتر و دستک در دیوان شده‌اند، در حالی که حتی سواد و توان روخوانی از متن و تلفظ درست کلمات را ندارند و هر چند وقت یک بار مضحکه به‌پا می‌کنند، وزیری که انگلیسی حرف می‌زند به چیزی در حد معجزه و کرامت ارتقا پیدا می‌کند و چپ و راست هشدار می‌دهند که سخت مراقبش باشید که گوهری بی‌جانشین است و تازه توئیپلماسی هم از او بر می‌آید، اما مشکل جای دیگری است.

البته امتیاز حاصل از نرمش اجباری قریب‌الوقوع در مقابل آمریکا و نظم بین‌الملل چیزی است که اصلاح‌طلب و اصول‌گرا، دولت چه پنهان و چه آشکار باورش دارد و حتی برای بقا و تثبیت موقعیت و کسب مشروعیت خود به آن چشم دارد؛ پس حاضر نیست از آن چشم بپوشد و پنهانی برایش سرودست می‌شکند. بنابراین اگر لازم باشد هر کدام دیگری را به خودسر بودن، خیانت، ساده‌لوحی و کاربلد نبودن و هول شدن و گرا دادن هم متهم می‌کند. نتیجه چیست؟ فرصت‌سوزی تاریخی و تخریب و از دست رفتن منافع عمومی با بیشترین هزینه از منابع ایران و کمترین استفاده برای همه‌ی ایرانیان.

  اما چرا با این همه تجربه‌ی تاریخی و واقعیت‌های ناگزیر معاصر، دیپلماسی ایرانی در مجموع هم‌چنان به شکلی عجیب از برقراری زبان مشترک منطقی با جهان ناتوان است و با گزافه‌گویی‌های گاه و بی‌گاه خود، سامان سیاسی موجود و زندگی اکثریت مردم را در قلب خاورمیانه‌ی بی‌قرار، این چنین بی‌قرارتر می‌کند؟ بگذریم از این که ممکن است این ادعاها برای اقلیت معدود کاسبانی از جنس تحریم و برجام و فلان و بیسار و مهلت چندروزه‌ی زراندوزی و فرصت‌طلبی‌شان کار کند. در تحلیل واقعیت بیشتر از همه از دو دلیل می‌توان اسم برد:

نخست، توهم تاریخی مدیریت و رهبری جهان و ابرقدرت شدن است که به اشکال مختلف گریبان ایرانیان را رها نکرده است. هر زمان که سر و کارمان  با غیر ایران بوده است، در طول تاریخ از فره ایزدی و جام جهان‌نمای شاهان گرفته تا ژاندارم منطقه شدن و صدور انقلاب به جهان و مدیریت جهانی و ام‌القرای مسلمانان جهان شدن و برقراری حکومت عدل جهانی همه نمودهای مختلف چیزی است که قرن‌هاست دیگرانی غیر از ایرانیان را داخل آدم و صاحب حق و شعور و فراست حساب نمی‌کند. نفس گفتگو با دیگران و دور یک میز نشستن را کاری غیرضروری، بی‌ارزش و حتی خائنانه می‌شمارد و از اساس با دیده‌ی تحقیر به گفتگو و فن دیپلماسی می‌نگرد.

دلیل دیگر تنوع و ناسازگاری خرده‌‌فرهنگ‌های داخلی است که به شکل دعوا با تمام جهان متبلور شده و صادر می‌شود. تنوع خواست‌ها و سلایق مردمان در هر مملکتی البته طبیعی است؛ اما وقتی در اساس از تنظیم و هماهنگی سازهای مختلف داخلی ناتوانیم، می‌خواهیم صدا فقط از یک ساز که مال خودمان است بلند شود، پس نیاز به تنش و ترس و بلوا داریم تا سازهای مخالف را کنترل و ساکت کنیم.

 در فرهنگ سیاسی ایران گویا موجه‌تر و حماسی‌تر است از حریف و دشمن ناشناخته‌ی خارجی شکست بخوری تا از رقیب داخلی که هم‌قواره‌ی خودت است. ما هنوز هم از پس قرن‌ها برآوردی از تنوع و پراکندگی عقاید، ارزش‌ها، نگرش‌ها و سلایق مردم خودمان نداریم و اصلاً نمی‌خواهیم داشته باشیم. مردمانی که شیعه نباشند یا تمایلی طبیعی و احساسی به زبان مادری نشان بدهند یا خواسته‌ای صنفی داشته باشند و بخواهند با سلیقه‌ی خاصی در حیطه‌ی شخصی زندگی کنند، هنوز تهدیدی امنیتی به شمار می‌روند. ساده است وقتی مشکلات و اختلافات داخلی را نمی‌توان با تدبیر حل کرد و پاسخ منتقدان را داد و با حریفان خودی کنار آمد، باید معرکه‌ای در بیرون مرزها حتی شده در آمریکای لاتین و شامات درست کرد و توجه همه را به آن جلب کرد تا از فشار و انتقادات داخلی کم شود. دشمنی به بزرگی آمریکا هم لازم است که این همه بی‌تدبیری و بی‌لیاقتی و فلاکت روز‌افزون اقتصادی و کم و کاستی در کارکردن را با زیاده‌خواهی‌اش گردن بگیرد.

 این‌جا هنوز توافق بر سر این که چه چیزی را می‌توان حق و منافع ملی نامید، تاکنون ممکن نشده است و گروه‌های فکری و سیاسی داخلی چشم دیدن یکدیگر را ندارند، در حالی که همه روی شکاف مردم و قدرت حاکم ایستاده‌اند و خبری از تدبیر امور نیست، بزرگ‌ترین ادعاها بر زبان‌ها جاری است.

این است که با همه‌ی هنری که نزد ماست و بس، پرسان پرسان این‌جا و آن‌جا از شرق تا غرب روان شده‌ایم و می‌خواهیم بدانیم برای ایران چه برنامه‌ای دارند؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد