نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

بهار که بیاید، قرار خواهیم گرفت...

در سالی که چند ساعت بیشتر به پایانش نمانده است، داستان‌هایی شگرف از موجودی نیمه‌زنده مثل ویروس کرونا و قدرت‌مداران و سیاست‌بازانی بیگانه با زندگی، در پیِ هم ساخته و پراکنده شدند. زمانه‌ای ناآرام بر ما گذشت که محاسبات بسیاری را بر هم ریخت. فرصت‌هایی از دست رفت، برای همه دشواری‌ها کم نبود، ولی با این همه امکان‌های جدید هم سر برآوردند.

از جمله برای من امکان نوشتن در کنجی مجازی دوباره فراهم شد. دست‌هایی که به نوشتن رفتند، نه تنها پوچی و بطالت مرگ را متوقف کرده و به بازی گرفتند، بلکه راهی ساختند که در مسیرش با دوستانی آشنا شدم که اگر چه ممکن است هرگز نبینم‌شان یا از نزدیک نشناسم؛ ولی بهترین و صمیمی‌ترین دوستان من‌اند. به لطف همین کنج بی‌سروصدا و مخاطبانش با سلیقه‌ها و افکار جدیدی آشنا شدم و دریافت‌ها و دغدغه‌ها و دانسته‌های خودم را با وضوح بیشتری درک کردم و با نوشتن، بیشتر از خواندن آموختم و فهمیدم. از یکایک دوستان دیده و نادیده‌ای که این صفحات را دیدند، با حوصله خواندند، نظرات‌شان را به من گفتند یا نوشتند و دوستانی که بزرگوارانه همراهی کردند، صمیمانه تشکر می‌کنم.

دیگر این‌که غنیمتی است که نوشتن در این کنج را در آستانه‌ی بهاری شروع کردم و بهار هر سال که بیاید بهانه‌ای هست تا مجالی پیدا کنم، از لذت نوشتن و خواندن و خوانده شدن و مهر و دوستی کلمات و مخاطبان حرفی بزنم. بگویم چقدر غنی و تسلی‌بخش است گرد آمدن کسانی به واسطه‌ی کلمات که از زندگی و جهان خود بیشتر می‌خواهند.  

باید بگویم خوشحالم « نوشتن در آستانه» در میان انبوه سایت‌ها و شبکه‌های مجازی با مطالب روزمره، مخاطبان پُرچشم‌انداز و نازنینی دارد که دقیق و با توجه می‌خوانند و تحلیل می‌کنند و تک‌تک آن‌ها سرمایه و لذت در آستانه بودن را برای من صد چندان کرده‌اند. قدردان محبت آن‌ها هستم و کوشش خواهم کرد بهار زودتر از این که بیاید حال و هوایش را به یادداشت‌ها و مطالب این‌جا هدیه کند و سرزندگیِ به روش بهار، این‌جا استمرار داشته باشد. اصلاً بهار که روش ندارد، مَنِش دارد، نگاه نمی‌کند چه کار کند، برای دنیا بهتر است.

می‌داند باید کاری کند و این عمل‌گرایی بی‌فکرِ بهار است که ما را یا جهان را تغییر می‌دهد و به چیزی تازه‌ای تبدیل می‌کند.

گاهی برنامه‌ریزی و تصمیم‌های سخت گرفتن و فهرست کردن کارها هیچ فایده‌ای ندارد؛ گاهی هیچ چیز فایده ندارد؛ جز بلند شدن و کاری کردن ...کاری که حتی نتیجه‌اش روشن نیست.

منشِ بهار همین است؛ تصمیم می‌گیرد همه چیز را سبز کند، به همه چیز زندگی بدهد. یادِ همه بیندازد، روزهایی هست که می‌شود از تماشای تغییر لذت برد.

بهار فکر نمی‌کند، پارسال این شاخه بار داد یا نه؛ آن زنبورها عسل ساختند و غارتگری برد؛ آن کشتزار را صاعقه زد؛ به نتیجه‌های قبل فکر نمی‌کند. حساب‌و‌کتاب نمی‌کند که کدام روییدن‌ها به صرفه بود؛ کدام زایش‌ها پربارتر.

همه چیز را به همان منشِ گشاده‌دستانه دوباره می‌رویاند دوباره برمی‌خیزاند ... حساب‌وکتاب کردن و نتیجه و درس اخلاقی گرفتن و نصیحت و آرزو کردن و ترسیدن از چیزی شدن یا نشدن، کار ماست نه بهار ... اما من دوست دارم دست‌کم تکه‌ای از بهار باشیم.

«و ترانه‌هایم را زآب و آفتاب پر می‌کنم

برای بهاری که هست،

برای بهاران در راه...»

 

روزگارتان سرشار از نشاط و مهربانی بهار

         ساعاتی پیش از 1400



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد