نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

راه‌هایی برای نرفتن

گاهی اصرار به ماندن در بازی، بازیگران را چنان مسخ و تسلیم سوگیریِ آرزواندیشانه می‌کند که نمی‌توانند در عمل به استلزاماتِ بازی پای‌بند بمانند. آن‌ها رقبا و مختصات و شرایط زمین بازی و قواعدش را از یاد می‌برند و هر چه بگویی باور ندارند که این فقط یک بازی است که چندی پیش خودشان برپا کرده‌اند. این اختلال ادراکی و کژفهمی باعث می‌شود دیگر ارتباطی عینی با واقعیت بیرونی و با تماشاگران داخل و خارج بازی نداشته باشند و در وضعیت مضحکی مستقر شوند؛ هر چه پیش بروند، گویی فرو می‌روند.

 اگر با همین ملاحظه به بحث‌های سیاسی روز برگردیم، ماجرا شفاف‌تر می‌شود. کسانی که چراغ به دست گرفته و این روزها دنبال جمهوریت و مردم می‌گردند یا نگرانی‌شان را در باب امکان از دست رفتن جمهوریت و برآیند خواست مردم در رسانه‌های متنوع فریاد می‌زنند، در حال سکندری خوردن  و زدنِ تپق فرویدی هستند.

ایده‌ی مرکزی ساختار جمهوری اسلامی از ابتدا تشکیل ساختاری از اسلام شیعی و سیاسی شده با هویت ایرانی بوده است. خط مشی و هدف‌گذاری کنونی هم برپا داشتن «تمدن نوین اسلامی» است. این پروژه ربطی به جمهوریت و دولت - ملت سازی مدرن ندارد؛ حتی اگر علاقه‌ای مصلحتی به استفاده از لفظ جمهوری توسط طراحان وجود داشته، اکنون بخش عقلانی‌ترِ حاکمیت به این صورت‌بندی رسیده است که نیاز کمتری به تظاهر دارد و می‌تواند به شکل شفاف‌تری از پروژه‌ی خود دفاع کند.

این پروژه هیچ ربطی به پرسشِ محوری که ایرانیان حدود صد سال پیش در مواجهه با دنیای دیگر از خود پرسیدند، ندارد. آن پرسش برای دهه‌ها در آماج انواع ایدئولوژی‌ها محو شده و اکنون در ذیل بحران‌ها و تعارضات دیگری فراموش شده است. پرسش از این که ایرانِ واقعی با همین مردم که دارد و سرمایه‌ها و جغرافیای موجود کنونی‌اش چگونه می‌تواند دولت - ملتی برخوردار از سعادت باشد؟ جمهوری‌خواهی یا مشروطه‌خواهی یا ... یکی از پاسخ‌های ممکن برای چنین پرسشی می‌توانست باشد.

اما سال‌هاست که به جای پرداختن به این پرسش، نزاع بر سر رویاها و ایدئولوژی‌های ناممکن و دور از واقعیتِ موجود ایران ادامه دارد. که اگر این طور نیست ساختارِ حاکمیت کی و کجا خواسته است تکلیف خودش را با این پرسش روشن کند؟ آیا ساختاری که به پرسش حداکثرِ منافع و سعادت برای همه‌ی ایرانیان گره نخورده باشد و ربطی به آن نداشته باشد را می‌توان دارای مشروعیت یک پاسخ موجه دانست؟ کجا و کی و با کدام پیشینه و کار نظری تشخیص دادیم ایرانی که برای قرن‌ها مونارشیک بوده به واسطه‌ی گروهی که مسخِ بازی ترکیب دین و دنیا شده و بازی هر چند پرسر و صدا و پر‌تماشاگری راه انداخته است، می‌تواند یک‌باره جمهوری شود؟ آیا آن منفعت و سعادت مشترک برای همه‌ی ایرانیان با یک نامگذاری متناقض و تجاوز به روحِ کلمات محقق می‌شود؟

پرسشی نباشد پاسخی هم وجود نخواهد داشت. پیداست که چنین ساختاری از درون دچار بحران می‌شود؛ چون به صورت دوفاکتو یعنی غیررسمی و در عمل به همه‌ی ایرانیان متصل و مربوط است؛ اما به صورت دوژور یعنی در لفظ و قانون در پی تدارک تمدن مقتدر شیعی و اسلامی است. کسانی که این‌جا به بالانس کردن دو هویت ‌می‌اندیشند، دل به رویای محالی داده‌اند که کمترین بهره از واقعیت‌های ایران را دارد؛ اما با هزینه‌های فراوان، نسل‌هایی را به خود مشغول کرده است.

 البته کارکرد این قبیل رویاها، بهانه‌ی جلوی چشم ماندن و روی صحنه نقش گرفتن برای عده‌ی قلیلی است که می‌تواند فقط آن‌ها را به منابع قدرت وصل کند. اما همان منفعت مشترک برای همه که بتوان آن را به جمهوریت گره زد نیست. پس آیا جمهوریت خاصی وجود دارد که فقط به کار گیراندن یک بازی می‌آید؟ این کدام جمهوریت است که با کشتن و زندانی کردن و تفتیش و اجبار در عقاید و تبعیض و فساد سیستماتیک و رانت و نظام‌های حامی - پیرو و نادیده گرفتن منافع و رفاه بسیاری از  ایرانیان آسیب‌دیده و از بین نمی‌رود، اما با دستکاری در سازوکار انتخابات از بین می‌رود و فقط رانده‌شدگان از بازی قدرت را نگران می‌کند؟

به نظر می‌رسد این ساختار اگر هم نسخه‌های دیگری داشته باشد، بحران‌هایش کمتر از نمونه‌ی فعلی نیست. بنابراین عقلانیت و نوعی ملازمت علم و عمل باعث می‌شود که امکان تحقق هر جمهوریتی را در بستر عینی، ذهنی و تاریخی و فرهنگی ایران به حاشیه ببرد. طوری که حتی پای‌بندی به قوانین و حقوق شهروندی و قدرت دموکراتیک دادن به اکثریت شهروندان ایرانی که مسلمان هم هستند، دیگر جمهوری اسلامی نخواهد بود.

نیروهای سیاسی اگر چنان که می‌گویند پروای آزادی و عدالت دارند، نمی‌توانند و نباید خود را محدود به شکل و صورت واحدی از ساختار سیاسی کنند که امکان و لوازمی برای تحققش در زمین واقعیت وجود ندارد.

نظرات 4 + ارسال نظر
میله بدون پرچم سه‌شنبه 18 خرداد 1400 ساعت 18:05

سلام
سپهر سیاست‌ورزی (البته اگر بتوان این اصطلاح را برای این زمان-مکان به کار برد) چنان دچار انحطاط شده است که آدم می‌خواهد سرش را به دیوار بکوبد. یعنی این‌قدر به قهقرا رفته‌ایم.
یک قانون ساده‌ای بود در فیزیک که من خیلی از آن استفاده غیرفیزیکی می‌کنم و آن هم ارتفاع آب در ظروف به هم پیوسته است که در یک سطح قرار می‌گیرد. در توصیف زیرنظام‌های یک جامعه هم می‌توان از این قانون برای توصیف استفاده کرد! اینجور می‌شود که ارتفاع آب در همه آنها به یک سطح مساوی و نازلی رسیده است.

سلام بر دوست خوبم
راستش قهقرا را نمی‌دانم که رفته‌ایم یا نه ... ولی جایی که کشاکش بر سر قدرت باشد، همیشه همین وضعیت را داشته است و دارد. چه زمین باشد و چه سپهر فقط لباس‌هایی که بر تن این «میل به قدرت» پوشانده شده متفاوت بوده است. داستان همان است که مثلاً ماکیاولی جسارت کرد و چهره‌ی عریانش را نشان داد.
سیاست‌ورزی ولی مهار زدن و پاسخ‌گو کردن این میل به قدرت است که ما در این یکی کار زیادی نکرده‌ایم . اصلاً سپهر که سهل است اتاقکی هم برای سیاست ورزیدن نداشته‌ایم و نداریم. قدرت و سیاست را می‌شود خرد کرد و آورد به روابط شخصی بین آدم‌هایی که باید با هم کار کنند یا زندگی کنند مثلاً روابط ساکنان یک آپارتمان و یا کارکنان امور فنی یک شرکت .... اوضاع کم و بیش همین است. راه‌هایی برای نرفتن که گفته‌ام منظورم همین‌هاست... سیاست ورزیدن که تلاش برای بدست آوردن قدرت نیست، تلاش برای سرجا نشاندن کسانی است که قدرت دارند.
برای همین فکر می‌کنم هر کسی که این جا قدرت به چنگش افتاده از جامعه سیاست‌زدایی کرده ... یعنی داستان معروف پدرومادر نداشتن و کثیف و منحط بودن سیاست را سر زبان‌ها انداخته تا با خیال راحت به کار خودش برسد. این طور شده که ما همیشه اخبار سیاسی پررنگ داریم و با تیترهای سیاسی جنجالی سرگرمیم، اصلاً جایمان همیشه در تیتر اخبار دنیاست؛ ولی سیاست ورزیدن بلد نیستیم حتی شاید امتحانش هم نکرده‌ایم. بله اون آزمایش سطح آزاد مایعات خیلی قشنگ و چشم نواز بود. می‌شد تو خیلی از ظرف‌ها با شکل‌های عجیب و غریب انجامش داد ولی باید همه‌شان از ته یک طوری به هم وصل می‌بودند و همین پیوستگی تکرار کردن آزمایش را همه جا مثلاً در خانه به شکلی که به چشم ببینیم و با کاسه و لیوان و بشقاب انجامش بدهیم سخت می‌کرد. ولی خوب فیزیک فقط یک مدل از دنیاست. اون پیوستگی واقعیت غیرفیزیکی هم دارد حتی اگر ما نبینیم و حسش نکنیم همه‌ی اجزای جامعه و طبیعت و انسان‌ها از جاهایی به هم وصل‌اند و این چیزی است که سیاست به ما یادآوری می‌کند.

monparnass سه‌شنبه 18 خرداد 1400 ساعت 15:52 http://monparnass.blogsky.com

اجازه می خوام در مورد بند دوم جوابت کمی صحبت کنم

"ما کی فهمیدیم نباید مونارشیک باشیم؟ اصلاً تا قرنی پیش خبر داشتیم که چه هستیم؟ "
از این جمله ات اینو میفهمم که به ریشه و اصالت درخواست جریان های سیاسی پیشرو مشکوکی و اونها رو تقلیدی کورکورانه و نابجا و نابهنگام از ملتهای دیگه میبینی
دموکراسی و امثال اون میوه کالی برای این ملت هستند ، درسته؟

من مدتها به لزوم خوندن تاریخ -لااقل تاریخ دویست سال اخیر- کشور مشکوک بودم و هنوزم معتقدم اصلاح ساختار های کلان کشور بجز بعد از اصلاح اقتصاد غیر ممکنه
اما
با این پرسش که مطرح کردی -هر چند مطمئنم که اینطور نیست - این شبهه به ذهنم خطور کرد که به تاریخ معاصر بی اعتنا بودی
در واقع تا قبل از مسافرتهای گسترده مردم و دانشجویان به کشورهای غربی داستان همونی بود که نوشتی
اما
1- تاسیس دارالفنون در زمان امیر کبیر و آشنایی جوانان مستعد ایرانی با علوم جدید
2- آشنایی با افکار نویسندگان و سیستمهای سیاسی روز توسط تحصیل کرده ها و فرنگ رفته ها در دوران مشروطه و بعد از اون مثلا در دوران پهلوی ها
زمینه رو برای انفجار رشد فهم و عقاید سیاسی مردم آماده کرد

بیاد داشته باش که تغییرات در دنیای واقعی اصلا خطی نیستند و خطی سازی ابزاری برای ساده کردن پدیده هاست که ما انسانها برای درک بهتر پدیده ها ازش استفاده می کنیم

اگر نگاهی به تاریخ انقلاب بندازی متوجه شتاب زیاد انقلاب د سال 57 میشی
حاصل حدود 50 سال مبارزه گروه های مختلف از قیام سیاهکل تا حرکتهای سیاسی گروه های کوچک که تا سال 57 رشدی کند داشت در سال 57 منجر به شرایط فید بک مثبتی در جامعه شد
شرایطی که در اون هر کاری که رژیم حاکم میکرد فقط بر خشم و نفرت مردم اضافه میکرد و عده بیشتری بی تفاوت رو به جرگه مخالفین اضافه میکرد و نه یک قدم بلکه ده قدم رژیم رو به اضمهلال نزدیک تر میکرد

با تو هم عقیده ام که نفی وضع موجود به معنای علم به وضعیت مطلوب -که مد نظرت هست - نیست
اما برای ساخت همیشه مرحله ابتدایی " درک لزوم تخریب وضع موجود " رو داریم که ملت ما در سال 57 با اتفاق به این درک رسید

بنا براین این که سابقه آشنایی ملت ایران با علم و فلسفه جدید مثلا زیر 200 ساله مهم نیست
مهم میزان رشد فکری مردم و مطالبات اونهاست

من به شخصه قادر نیستم میزان درک و فهم مردم معاصر رو حتی با 50 سال پیش مقایسه کنم
بروز انقلاب اطلاعات در جهان- دهکده جهانی مارشال مک لوهان- شرایطی رو برای ملتهای مختلف مهیا کرده که ده ها سال سانسور و ایجاد محدودیت در رسیدن اطلاعات به مردم توسط "نظام های انحصار طلب به یادگار مونده از قرون قبل"
به فنا رفتند
تغییرات شدید جغرافیای سیاسی در چند ده سال اخیر ثمره این درک و رشد آگاهی ملتهاست و ما هم -علی رغم محدودیتها و ....- از این رشد بی بهره نیستیم

حجم عظیم مهاجران به خارج که در محیتهایی با گردش آزاد اطلاعات زندگی میکنند و با بستگان در داخل از طریق کانالهای غیر حکومتی و آزاد در ارتباطند نقش مهمی در ارتقاع شدید و غیر خطی درک و فهم مردم از اوضاع کشور و جهان داره

در زمانی زندگی میکنیم که حتی - گاهی - از این طرف و اون طرف صدای درخواست حکومت فدرالی هم می شنویم


با این سیر شتابان و دبی غیر خطی جریان اطلاعات ، هنوز در عمق و اصالت درخواست این مردم برای اصلاح ساختارها مطابق بقیه کشور های پیشرفته دنیا شک داری؟

خیلی خوب است.
نه این صورت‌بندی درستی نیست. من به ریشه و اصالت جریان‌های سیاسی پیشرو مشکوک نیستم. صورت‌بندی درست این است که فکر می‌کنم جریان‌های سیاسی پیشرو هرگز فرصت و امکان اندیشیدن نداشته‌اند. کار سیاسی چیزی مثل یک ابزار نیست که برای استفاده از آن لازم نیست چیزی از تکنولوژی ساختش بدانی و حتی بهش فکر کرده باشی.

تمام مسأله این است: تفاوت دستاوردهای فلسفه و علوم انسانی و چیزی که محصول یک علم تجربی است. من حتی نمی‌گویم ما اندیشه‌ی سیاست و فلسفه‌ی سیاسی نداشته‌ایم؛ ولی به دلایل زیادی که جایش این جا نیست نیمه کاره رهایش کرده ایم.

در عوض من تاریخ را به اندازه‌ی نان شب واجب می‌دانم و حتی اصلاح اقتصاد را هم بسته به تاریخ ! تا این حد همه چیز به هم مربوط است.
اون ارتباطات و آمدوشدها که ثمره‌ی خیلی خوبی داشت، یعنی به نظرم حتی شاهی که قرض کمرشکن می‌گرفت برای سفر به اروپا کار خیلی درستی می کرد. چون این کارش امکان مواجهه با دیگری را فراهم می کرد. اون پرسش که ازش در متنم حرف زدم ثمره‌ی همین ارتباط بود.

اون پرسش دستاورد بزرگی بود. داشت فهمیده می‌شد و می‌خواست حرکتی برای فهم ایجاد کند که هزار تا جواب نامربوط روی سرش ریخت. اون جواب‌ها گاهی به اندازه‌ای هیجان‌آور بودند که بیشتر بازیگران صحنه پرسشی که حاصل کار و فهم خودمان بود را به گوشه‌ای انداختند و به جای فکرکردن و پرسیدن‌ها و یافتن‌های بعدی مشغول خوش رقصی برای آورنده‌ی آن جواب‌ها شدند و ...
من دنبال دبی یا معادله‌ای خطی نیستم. اصلاً سراغ علوم انسانی آمدنم برای فهمیدن همین پیوستگی‌های غیر خطی و حتی گسسته است. کمی‌سازی هم نمی‌کنم که مثلاً ما کمتر ازدویست سال است چنین و چنان شده‌ایم ولی تلاش می‌کنم قضایا را با دقت دنبال کنم و حفره‌ها و نشتی‌ها و جاهای خالی و مسیرهای مویرگی و تنگه‌ها و انسدادها و کج‌رفتن‌ها و ایستادن‌ها را ببینم. این هم لازم است که بشود زاویه وعمق دید را عوض کرد با یک جور پویایی خاص و جذاب

بله...ولی این‌ها که گفتی «دسترسی» به علوم و اطلاعات و افکار مترقی است. چیزی که از من از آن حرف می‌زنم «دستیابی» است. درست به همین دلیل که اسمارت فونی که دست یک آدم است مساوی نیست با این که او همه چیز را می‌داند و می‌فهمد و می‌تواند.

monparnass جمعه 14 خرداد 1400 ساعت 13:21 http://monparnass.blogsky.com

سلام
اول که متن رو خوندم باورم نشد همچین متنی رو در فضای مجازی برودکست کردی
اما
بعدش فکر کردم و دیدم نثر سنگین و مطنطنی که با تکیه بر مفاهیم سیاسی و شاید فلسفی - شاید، چون اصلا از فلسفه درکی ندارم - خارج از حوصله برادران ب ا ل ا هست و متوجه نمیشند که چی داری میگی

اجازه هست شروع کنم ؟

1-
" گاهی اصرار به ماندن در بازی،... استلزاماتِ ... چندی پیش خودشان برپا کرده‌اند. "
کلمه الزامات مناسب تر نیست؟
استفاده از مصدر استلزام با ات تا اونجا که من از عربی یادمه در فارسی متداول نیست . شاید کلمه استخبارات = استخبار + ات در اون زمان در ذهنت بوده که این کلمه رو بر اون وزن ساختی
در هر صورت الزامات و یا ملزومات روون تر و سلیس تر به نظر میآد
اما
اینجا نقش داور و یا ناظر عالیه بازی رو فراموش نکردی ؟
مقامی که حق برهم زدن کل بازی یا عدم تایی نتایجش رو داره
در قانون اساسی سکان اصلی هدایت کشور مگر دست اون نیست؟
پس چرا اجرای ناخوشایند یا عبث و بی فرجام یک بازی رو به بازیکنانش ارجاع میدی ؟
فکر نمیکنی که مشکل رو نه در خود بازی بلکه در نحوه انجام بازی و انتخاب بازیکنان مناسب باید دید؟

2-
" کجا و کی و با کدام پیشینه و کار نظری تشخیص دادیم ایرانی که ... می‌تواند یک‌باره جمهوری شود"
به هیچ وجه من الوجوه با بهانه قرنها مونارشیک بودن این سرزمین برای عدم استقبال سیستم های جدید اداره کشور موافق نیستم . شاید نظرت به کشوری مثل انگلیس بوده که علی رغم سیستم منحط و اهانت بار پادشاهی متکی به حقایق روز و منافع ملی سر خودشون رو بالای آب نگه داشتند
ولی
چرا ما نباید جا پای ملتهای مترقی تر دنیا بذاریم ؟
چون ملتی داریم که هر چیز سالمی رو به دلایل ... به فساد میکشونه باید از امتحان کردن روشهای جدید مثل شورای شهر و .. اجتناب کنیم ؟
احتمالا منظورت این نبوده که هنوز باید به هر دلیل نظامهای به تاریخ پیوسته مونارشیک دوباره حاکم باشن .بدون شک جمهوریت -به شرط اجرای درست و دستکاری های ممکن - بهترین نظام برای مردم در این سال 2021 هست

3-
"پیداست که چنین ساختاری از درون دچار بحران می‌شود؛ ... دل به رویای محالی داده‌اند که کمترین بهره از واقعیت‌های ایران را دارد؛ اما با هزینه‌های فراوان، نسل‌هایی را به خود مشغول کرده است. "
فکر میکنم در اینکه گندم زگندم بروید جو ز جو هم با هم همعقیده هستیم و من ناامیدانه در این فکر که هر نوع نظام اجتماعی که ناگزیر باید از مردم به عنوان آجر و مصالح ساخت ساختار خودش استفاده کنه چطور میتونه ساختارهایی به غایت بلند پروازانه و ایده آلیستی رو بر مبنای این مصالح نامرغوب و غیر قابل اعتماد و دارای نقاط ضعف درونی و ذاتی بپا کنه ؟
در تجربه اجرای آرزوی بزرگی مثل کومونیسم که برای حفاظت از طبقه کارگر - و دهقان - توسط مارکس و انگلس و بقیه ابداع و تئوریزه شد دیدیم که چطور آجرهایی که در نقاط حساس این ساختمان قابل احترام بودند تاب نیاوردند و این ساختار در شوروی و آلمان شرقی و ...به غیر انسانی ترین ساختار حکومتی در طول تاریخ تبدیل شد .
این مساله ما رو به این مساله برمیگردونه که آیا باید قبل از ساخت بنا از کیفیت آجرها - تربیت افراد جامعه یا حداقل تربیت اون قسمتی که بتونند بدون لغزش ها از موازین ایدئولوژیک بار ساختار مورد نظر رو بدوش بکشند - مطمئن باشیم؟
این همون نظر امثال اخوان المسلمین در مصره که پشت این نظر مخفی شدند و عملا کاری برای اصلاح وضعیت اسفناک کشورشون نکردند تا یک ناسیونالیست بلند شد و تغییر ایجاد کرد .
راه درست کدومه اول تهیه تخم مرغهای مناسبی که بتونیم بعدا به مرغ های خوبی تبدیلشون کنیم یا تهیه مرغ مناسبی که تخم های خوبی برای تکثیر به ما بده؟
4-
نمیدونم این متن رو چطوری نوشتی ولی به نظرم روی هر پاراگراف - و شاید در بعضی موارد هر چند خطش - میشه کلی تضارب آرا داشت
ولی
از تایپ خسته شدم و مطمئن هستم خوندن این متن من هم تا همینجا هم برات خسته کننده میشه چون برعکس تو سواد منسجم و آکادمیک سیاسی ندارم و احتمال بی ریط بودن یا تناقض در نظراتم هست که برای شخصی مثل تو اگر باعث خنده نباشه حوصله سر بر خواهد بود
ولی
مطالبی که نوشتم حس و ادراکات من هستند و قادر به بیان دلیل یا به قول معروف فکت برای نظر هام از مراجع و رفرنسهای متداول نیستم

5- خیلی خوب میشه تا جایی که برات خطری از طرف نن ه ا د های ن ا ظ ر پیدا نشه مطالب رو صریح تر بنویسی

سلام
بله ... به قول شاعرمان گوهر مخزن اسرار همان است که بود.
این‌جا که عرصه‌ و جولانگاه و میدان شماست. من هم اگر بتوانم سعی می‌کنم تماشاگر خوبی باشم.
1- درمورد الزام یا استلزام از نظر روان بودن و متداول بودن حق کاملا با شماست. الزام و ملزوم خیلی بیشتر از استلزام استفاده می شود. اما چیزی که من در ذهن داشتم استفاده از مصدر استفعال بود که برای طلب کردن و خواستن فعل استفاده می‌شود. بالاخره عربی خواندن راهنمایی و دبیرستان را باید به رخ بکشم. این‌جا داخل پرانتز اضافه کنم که آن موقع شبیه زجر بود عربی خواندن؛ ولی بعدها فهمیدم که چقدر زبان پرقدرتی بوده و ای کاش درست و درمان‌تر و بدون حواشی یاد می‌گرفتیمش. بله عرض می‌کردم که استلزام را به معنی طلبِ ضرورت کردن استفاده کرده‌ام. یعنی بازی می‌خواهد و طلب می‌کند که ضروریاتی داشته باشد. ولی در هر صورت می‌پذیرم که کلمات پیشنهادی تو در حالت عادی برای معنی متن کفایت می‌کنند و سلیس‌ترند.
قضیه‌ی داور و ناظر عالیه را به چند دلیل نیاوردم. یکی این که تمام بازی‌ها داور ندارند. دیگر این کسی که این‌جا در جایگاه داور می‌نشانی به نظرم چنین شأنی که لازمه‌اش بی‌طرفی باشد را ندارد و این بارها از پرده بیرون افتاده است. مهم‌تر از همه این که در بازی‌هایی که داور دارند، داور بازی منتخب بازیگران یا نهاد اداره‌کننده‌ی بازی است با استانداردهای داوری. نه کسی که ربطی به بازی ندارد و از ناکجا وسط بازی نازل شده است. در آخر این که این بازی نه آن است که باید بود و در نظر توست. از بس یال و دم و کوپال و اشکمش زده اند به هر مکر و شامورتی‌بازی و شعبده‌ای شبیه‌تر است. بازی‌ای در کار نیست؛ اما بازیکنان هنوز در توهم یک بازی‌اند.

2- این بحث دراز دامنه است و می‌توان در مجال‌های بهتری بازش کرد. این‌جا حرفم این بود که ما کی فهمیدیم نباید مونارشیک باشیم؟ اصلاً تا قرنی پیش خبر داشتیم که چه هستیم؟ تا خبری از دیگری نبود که ما فکر می‌کردیم سرزمین ما قطب عالم امکان است و سایه‌ی همایونی بر سرمان... ولی وقتی دیگری را دیدیم لاجرم پرسیدیم چرا آن‌ها چنان‌اند و ما نیستیم؟ اما همین پرسش نوک زبان‌مان بود و نمی‌دانم که اصلاً همه‌گیر شد یا نه که هزار جواب آماده روی سرمان هوار شد و اصلاً نفهمیدیم کی جمهوری خواه شدیم کی چپ شدیم کی ملی‌گرا و کی اسلامیست! حرف من این نیست که ترقی نکنیم یا به گذشته برگردیم. حرفم این است که مجالی پیدا کنیم برای فکر کردن و انتخاب کردن راه ترقی ... تا این کار را نکنیم بعید است بفهمیم چه چیزی برایمان خوب است. حالا در بحث جمهوریت یک تبصره‌ی خطرناک آوردی که مرا یاد همین بازی انداخت که این دور و برها می‌کنند. اجرای درست و دستکاری‌های ممکن را می‌گویم. همین دو کلمه می‌تواند مجوز بشود که قیمه‌ها رو بریزند روی ماست‌ها!

3- این هم بحث خیلی مهمی است. بالاخره تغییر و تحول و اصلاح باید از پایین باشد یا از بالا؟ ... یا اون طوری که اصلاح‌چی‌های وطنی نسخه پیچیدند فشار از پایین و چانه زنی در بالا ؟ فقط می‌دانم بزرگترین خطا این است که این سوال رو ساده یا دست کم بگیریم. باید درباره‌اش مفصل فکر کرد و خواند و نوشت. عجالتاً می‌توانم بگویم باید با فهم های فعلی‌مان نمی‌شود کاری کرد. فهم‌هایی که به روانشناسی اجتماعی مجهز نیستند و از سوی دیگر به شدت ایدئولوژی زده اند. اول باید فهم را تجهیز کرد.


4- متن را همین طور با تضارب آرا با خودم نوشتم. برای این که قضیه برای خودم روشن شود. ولی نوشتن بدون خواننده روشن که هیچ تاریک‌تر هم می‌کند. پس از این که خوب می خوانی و برایم می نویسی صمیمانه ممنونم. چیزی که به کار گرفته‌ای همان است که لازم داریم. حس و ادراک خودمان. و گرنه میلیونها صفحه فکت و رفرنس در کتابخانه‌ها تلنبار شده‌اند که بدون به کار گرفتن همین حس و ادراک خودمان به پشیزی نمی‌ارزند. آن‌ها وقتی مهم و با ارزش‌اند که با ابزار فهم خودمان سراغ‌شان برویم برای فهمیدن و بکار گرفتن.

5- بله آرزو کردنش هم زیباست.

علی رسولی سه‌شنبه 11 خرداد 1400 ساعت 14:46 http://Alirasouli17.ir

مطالب جالبی دارید ادم رو به فکر میبره دوست داشتید به سایت من علی رسولی هم سر بزنید
Alirasouli17.ir

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد