مسئولان بنیاد نوبل در سال 1981 نمیدانستند خبر دریافت جایزهی برندهی نوبل ادبیات آن سال را به سفارتخانهی چه کشوری اعلام کنند: سفارت بلغارستان، اتریش، سوئیس، انگلیس یا آلمان ؟
برنده، الیاس کانهتی Elias Canetti بود. (در مورد املای درست کانهتی و نه کانتی فعلاً به ویراستار نشر مرکز اطمینان کردم.) یهودی نویسندهای بسیارخوان، چندفرهنگی و چندرگه با چشمی تیزبین و شامهای تیز برای درک موقعیتها و تفاوتهای اقوام و ملیتهای مختلف. نویسندهای در آمد و شد میان فرهنگهای مختلف و در دل زبانهای مختلف که در نهایت زبان آلمانی را برای نوشتن برگزید.
مقالهنویس، رماننویس، طنزنویس و گزینهگویهپرداز قهاری که در خواندن و نوشتن فراتر از مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ایستاده بود، نوبل را هم درست به همین دلیل، برای آن که نوشتههایش با جهانبینی گسترده، ایدهپردازی و قدرت هنرمندانه مشخص شدهاند، برد.
کتاب «شاهدِ گوشی؛ پنجاه شخصیت» Ear Witness: Fifty Characters از این لحاظ شباهت زیادی به خود او دارد. چون موضوع کتاب در تقاطع ادبیات، فلسفه، جامعهشناسی و انسانشناسی ایستاده است. تصور کنید کسی بخواهد انسانها را مطابق رفتارها و خصلتهای فردی و اجتماعیشان دستهبندی کند؛ با ویژگیهای هر گروه یک شخصیت نمادین بسازد و با بیان بسیار ظریفی از طنز و گروتسگوار داستان کوتاهی از آن شخصیت تعریف کند.
این ایده اولین بار توسط یکی از شاگردان ارسطو به کار گرفته شد. تئوفراستوس طبق روشی که ارسطو برای مشاهده و طبقهبندی موجودات به کار گرفته بود، تمثالهایی اخلاقی از انسانها میسازد و با سبکی زنده در یک رسالهی کمیک به نام «طبایع» مینویسد که بیبهره از گوهر مضحکه و طنز نیست. او خصوصیات روحی انسانها را به حدود سی مقوله تقسیم میکند که هدفش نشان دادن ساده و سرراست صفتها و سنتهای اخلاقی رایج برای آدمهاست. البته او به هیچ عنوان بنا ندارد شخصیت آدمها را تصحیح کند و بهبود بخشد، چون باور به محال بودن چنین اقدامی در یونان امری مسلم و بدیهی بود.
به همین سیاق، کانهتی با دقت علمی و کمنظیر به ردهبندی شخصیتهای انسانی زمان خود میپردازد. این کار در سنت ادبیات آلمان سابقه ندارد و از این جهت کار او بدیع و نوآورانه است. هدف نویسنده آشنا کردن خوانندگان با چنین عیوب شایعی است تا در پی آن مخاطب انتظار وقوع رفتار یا واکنشی را از طرف مقابل داشته باشد و از بروز آن تعجب نکند. البته او ادعای ارائهی متنی فلسفی هم ندارد. همین طور در کسوت اندرزگوی اخلاق یا موعظهگر ظاهر نمیشود؛ بلکه فقط به گونهای طنزآلود، ناشایستههای زمان خود را توصیف میکند. کانهتی نویسندهای مدرن و امروزی است؛ بنابراین خبری از برچسب مطلق زدن و داوری اخلاقی و توصیف موعظهوار از فلان عادت ناپسند آدمها در کتابش نیست.
او شخصیتهای خودش را با عادات ناپسندشان سر و سامان میدهد؛ ولی آن عادتها را به صورت منطقی و ذاتی به آدمها نسبت نمیدهد. حرفی هم از اصلاح نمیزند. از آن جایی که او کافکا را بزرگترین درونکاو قدرت میداند و او را استاد و سرچشمهی الهام خود مینامد، شخصیتهای او به غایت کافکایی، تکافتاده و منزویاند. به نظر او نویسنده باید شهامت نوشتن دربارهی سقوط آدمها را داشته باشد. شاید به همین جهت شاهد گوشی اثری منسجم و یکپارچه نیست و میتوان جستار مربوط به هر شخصیت را جداگانه خواند.
نام کتاب از مشاهدهگری دقیق یعنی کاری که یک شاهد عینی میکند گرفته شده است. منتها برای کانهتی نیروی شنیداری اهمیت دارد نه دیدن چهرهی افراد. چون زبان در فضایی آوایی و آکوستیک کار میکند و زبان وجه انسانی و متمایزکنندهی اوست. از این لحاظ او در مقابل سنت تفکر اروپایی قرار دارد، چون ایدهها از زمان افلاطون همواره دیده میشدند نه این که شنیده شوند. این است که با ساختارشکنی کانهتی اینجا ما با شاهد گوشی به جای شاهد عینی مواجهیم.
نکتهی مهم دیگر استفاده از تکنیک مبالغهی دقیق است که اگر چه هر شخصیت با یک ویژگی ناپسند معرفی میشود ولی در انتها به نقیض خودش استحاله مییابد و سر آخر مشخص میشود که عمل و رفتارش ضد آن ویژگی است.
البته هیچ انسان واقعی فقط یک عیب ناپسند ندارد. کانهتی جایی گفته: «یکی از دوستان همسرم خودش را در هفت تا از این سیماچهها پیدا کرده ولی من خودم به شخصه در بیستتایشان خودم را مییابم.»
برخی از شخصیتهایی که در کتاب ابداع و توصیف شدهاند عبارتند از: شاهشناس، ناکامیاب، خدعهگر، کاغذخور، ناملیس، قهرماننواز، به خود هدیهدهنده، افکنده بانو، رومیزیپرست، اشک گرم کن، کورمرد، کلانسوداگر، نازکبو، لاشانداز، آوازهسنج، گرهگفتار، نارسکلام، تلخپیچ، آلافاولوفی، خانهخوار، آسیبخورده و ... و در ادامه بخشهایی کوتاه از یکی دو روایت کتاب را مرور کنیم:
- «کورمرد» به چیزی که نشود از آن عکس گرفت باور ندارد. او به خاطر دوربینش دور جهان میگردد. از نظر خودش هیچ چیز دور براق و به اندازه کافی عجیب نیست چون همه چیز را برای دوربینش میخواهد. از عکسهایی که گرفته چیزی را نشان میدهد و مادام که نتواند چیزی را به دیگران نشان بدهد خودش هم نمیداند کجا بوده و چه کرده است.
با این شخصیت نویسنده توضیح موثری در مورد شبهای عکسی ارائه میدهد، رسمی که در دههی هفتاد میلادی وجود داشته که در آن عکسهای تعطیلات را روی دیوار به نمایش در میآوردند. در حالی که هر مهمانی گوشهای در پناه تاریکی برای خودش چرت میزد. این طور جشنها، سکوتها، درخششها و توضیحات و پیشنهادها شعف زیادی به صاحب عکس و مهمانی میداد و این پاداش کوری تزلزلناپذیر در تمام طول سفرش بود.... شما یاد اینستاگرام نمیافتید؟
- آقای «نارسکلام» همزمان سوار کفش یخبازی حرف هم میزند و پیشاپیش رهگذرها راه میرود. کلمات از دهانش میافتند. عین فندقهای بیصدا سبک هستند؛ چون پوکاند و توخالی. ولی شمارشان تا بخواهی زیاد است بعد از هزار فندق بیصدا یکی مغزدار از کار در میآید؛ ولی این یکی هم کاملاً اتفاقی است. شروع به حرف زدن که کرد هیچ توفیری به حالش ندارد که چه بگوید؛ با پلکهایش علامت میدهد که حرفهایش ادامه دارد و هنوز به آخر نرسیده و آن قدر طولانی میشود که طرف مقابل امیدش را از کف میدهد و گوش میسپارد. نارسکلام محض دستگرمی بستگانی دارد. ولی اذیت میشود که پیوسته نو نمیشوند، ترجیح میدهد اگر میتوانست همهشان را با آدمهای تازهتر تاخت بزند که هر چه دل تنگش بخواهد بتواند دوباره برایشان بگوید.
- خانم «دار و ندار» با اشتیاق همه چیز را کنار هم جمع کرده است. این زن با پول مراودهای دقیق تیمارگر و ظریف دارد. مراقب اوست تا چیزی برای پولش دست و پا نکند خود لب به لقمهای نمیزند ... هیچ مراودهای با همسایهها ندارد چون آنها با رفت و آمد خود باعث فرسوده شدن درگاه در خانهاش میشوند ... و هنوز پا به اتاق نگذاشته به اموال آدم خسارت میزنند.
دریغ است اگر از ترجمهی خوب و دقیق علی عبدالهی گفته نشود. پیداست که کلمات و مفاهیم ابداعی کانهتی در این کتاب معادل فارسی نداشتهاند و مترجم ناچار بوده موازی با نویسنده به ابداع در زبان فارسی دست بزند. تلاش او با حفظ لحن سرد و گزندهی روایتها در حد قابل قبولی کتاب را خواندنی کرده است. پیداست که کار ترجمهی چنین کتابی از آلمانی و مقابلهاش با ترجمهی انگلیسی هر چند حجم کتاب کم است، ولی دردسر و دشواری کم نداشته است.
شناسه کتاب: شاهدگوشی؛ پنجاه شخصیت / الیاس کانهتی / ترجمهی علی عبدالهی / نشرمرکز