ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در غیاب امر سیاسی یعنی سازوکارهای بسامان و متنوع توزیع و کنترل قدرت، وضعیت آشفتهی روزهای انتخابات ربطی به سیاست و سیاست ورزیدن ندارد. برنامهای که «انتخابات» بودگیِ آن به دلایل فراوانی محل پرسش است، نه تنها جامعه را سیاسی نمیکند بلکه بدتر آن را در وضعیت «پیشاسیاست» نگه میدارد. کسانی که حضور و فعالیت مرئی و نامرئیشان در فرایند انتخابات به آخوری از رانت و منصب راه خواهد برد یا امنیت آخور کنونیشان را تضمین خواهند کرد، حتی به مرزهای حیوان سیاسی ارسطو نزدیک هم نشدهاند. آنها فقط با اقلیتی بر سر تقسیم قدرت و منفعت معامله کرده و به توافق رسیدهاند، نیازی هم به سیاستورزی ندارند. چنین جامعهای با تمام قوا سیاستزدایی شده است؛ حتی اگر همهی مردم دربارهی سیاست حرف بزنند.
به سخن دیگر جامعهای «سیاسی» است که در آن مفهوم و امکان تحقق حق برای تکتک شهروندان قابل اجرا، دستیافتنی و دستِ کم شفاف باشد. تازه داستان فقط به تحقق منفعت فردی ختم نمیشود. انسان چون موجودی اجتماعی است و در جامعه زندگی میکند، نمیتواند بدون پیگیری منافعِ جمعی، منفعت خود را تأمین کند. به این ترتیب حتی برای منافع فردی هم باید خود را به منافع جمعی گره زد. امر سیاسی همین گرهزدن فعالانه است که قدرت را به شکل متناسبی در مویرگهای جامعه توزیع کرده و در مجراهای کلان و مهم آن را کنترلکرده، وادار به پاسخگویی میکند. پس انسان تنها در یک اجتماعِ سیاسی میتواند زندگی خوب و اخلاقی داشته باشد.
انتخابات زمانی میتواند ربطی به سیاست داشته باشد و جامعه را سیاسی کند که اصل اساسی سیاست، یعنی خواست خیر عمومی برای همه تحقق پیدا کرده باشد و آن وقت در مورد جزئیات و اختلاف سلیقه در اجرای برنامهها به انتخاب آرای عمومی مراجعه کنیم. همزمان با ترویج «ما را چه به سیاست» و «جامعهی غیرسیاسی» بسیاری از نیروهای سیاسی، اکانتهای سیاسی، چهرههای سیاسی، رسانههای سیاسی و ... مشغول سیاستزدایی از هشیاری و استقلال درک افرادی هستند که در ادبیات سیاسی اکثریت خاموش یا خاکستری نام دارند و نوع کنش انتخاباتی آنها کمتر قابل پیشبینی است و در روزهای آخر رقم میخورد. مثلاً با تهدید به از دست رفتن جمهوریتی که اکنون نیز وجود خارجی ندارد یا استدلالهای سلبی مثل ضرورت انتخاب بین بد و بدتر یا شر کمتر و شر بیشتر تلاش میکنند، صورت موجهی به وضعیت فعلی بدهند و هر ایراد و مخالفتی با این فرمول را تنزهطلبی یا سستی و انفعال بنامند یا نابازیگران صحنه را متهم کنند که بیتفاوتاند و نمیخواهند دستانشان آلوده شود؛ ولی این ترازبندی از کنش سیاسی قابل نقادی است و نیاز به تجدید نظر دارد.
استراتژی رأی سلبی و انتخاب بین «شر کمتر و شر بیشتر» سادهسازیها و انگارههایی در خود دارد که مرورشان میکنم:
یکم - انتخاب کردن آگاهانهی شر با وضعیت «یا این یا آن» یا ناچاری «ابتلا به شر» فرق دارد. در عسرتی واقعی که راهی جز این یا آن نیست، انسان با توجه به منطق موقعیت و عقل سلیم به یکی از این دو راه افکنده میشود و به همین جهت اگر بتواند معقولتر است که به شر کمتر بیفتد. اما آیا حالا چنین ضرورت و افکندهشدنی وجود دارد؟ چرا باید به توهم «شر لازم» دامن زد و فقط دو گزینه را اثرگذار دانست؟ به همین ترتیب گزینههای دیگر کنشگری را حذف کرد یا بیاثر و فاقد کارکرد نشان داد؟ به عبارتی اگر نفس انتخاب و برقرار ماندن سازوکار انتخاب مهم است؛ چرا انتخاب گزینهی تأمل و افکنده نشدن در شر را برجسته نکنیم؟
دوم - حتی اگر گمان کنیم ضرورت و عسرتی چنان سهمگین باشد که افراد را در آستانهی افتادن به یکی از دو شر قرار داده باشد، چه مبنایی وجود دارد که در شرایط متشنج و بیقرار افراد عادی بتوانند میزان شر را به درستی اندازهگیری کنند؟ باید گفت اینجا بحث انتخابِ یک فرد است نه ساختار. آیا شر کمتر و شر بیشتر فقط در وجود یک فرد خلاصه میشود؟ پس منطق موقعیت و توجه به زمینهها و ساختارها کجا رفت؟
سوم - کسانی که دست به انتخاب شر میزنند، مدتی که از انتخابشان بگذرد فراموش میکنند که خودشان شر را برگزیدهاند. مسئولیت روی کار آمدن شر به مردم منتقل میشود و نتایج أسفبار آن هرچه باشد، به جای آن که شر را وادار به پاسخگویی کند، مردم را در جایگاه متهم و پاسخگو خواهد نشاند. در واقع گویا فرمولی آگاهانه استفاده میشود تا مردم برای پذیرفتن شر به معنی دقیق کلمه آماده شوند.
چهارم - انتخاب شر در هر سایز و اندازهای«مبتذل» است و هستهی سخت شر را به تعلیق در نمیآورد. مگر این که در این فقره به درجهای پستمدرن یا نسبیگرا شده باشیم که به هیچ مرتبهای از حقیقت خیر و شر قائل نباشیم.
سلام
با این فرمان که ما داریم به جلو میرویم تا قیام قیامت همین اوضاع احساسی و عمل بر سر استیصال یا لجبازی یا مقلدانه ادامه خواهد یافت و امیدی به ارتقای فکر سیاسی نخواهد بود.
وضعیت بیشتر بدل به میدان پیامبران شده است! عدهای انذار میدهند که در این صورت (پیامبران طرف مقابل هم میگویند در آن صورت!) عذاب الهی بر شما نازل خواهد شد. مردم عادی که تکلیفشان مشخص است در این میانه... یا به این ایمان میآورند یا به آن.
اهل اندیشه را هم که رصد کنیم اوضاع به هیچ وجه رضایت بخش نیست: همه مستأصل! کاش بساط این قضیه زودتر جمع شود بلکه در شرایط بعدی امکان جوانه زدن «سیاستورزی» پدید بیاید هرچند که به آن هم امیدی نیست. تلخ است.
سلام دوست عزیز
راه رفتنِ دشواری است... حتی راهی در کار نیست. قدم به قدم که میروی باید کلنگ و بیل برداری و جلوی پایت را صاف کنی ... راه را داریم با رفتنش میسازیم که خیلی طاقتفرسات گاهی... تلخ است ولی آگاهی از دل نا امیدی بیرون آمدنی است. همان طور که امید اصیل هم از دل آگاهی
وقتی از امکان سیاست ورزی گفته می شود گاهی تصور می کنند که منظور این است که همه بروند هابز و جان لاک و روسو بخوانند و وارد صحنهی سیاست شوند یا دائما با اخبار سیاستمداران نشست و برخاست کنند. بدیهی است که این کاریکاتوری کردن موضوع برای خارج کردن سیاست از دست مردم است. اولین گام سیاستورزی برای مردم چیزی نیست جز این که به جای همان ایمان آوردن که گفتید خودشان دراندازه های خودشان فکر کنند. حساب و کتاب چیزی که میخواهند باشند یا نباشند دست خودشان باشد و یاد بگیرند وقتی در جامعه زندگی می کنند منفعت شان به منفعت دیگری گره خورده است.
سلام
تا جاییکه تجربه و نه حتی علم و دانش سیاسی ما ثابت کرده،اصولا این نمایش محلی برای انتخاب هم نیست ، اصلا انتخابی وجود ندارد همانطوری که جمهوریتی هم نیست، همانطوری که خیلی چیزهای دیگر را در زندگی مان از معنا تهی کردند و بعد جایش را با ابتذال پر کردند.
اما اگر هنوز هم هستند کسانی که اینها را بهر دلیل نفهمیده اند،ما ناچاریم پاسوزشان شویم برای حداقل هشت سال دیگر. و این می شود پنجاه سال که امیدوارم برای رسیدن به مرحله ای تازه ای،مفید فایده باشد.
سلام
حافظهی تاریخی! باید فراموش نکنیم. برای این که محکوم به تکرار تاریخ نباشیم باید روی شناخت و حافظهی خودمان کار کنیم. در مقابل تجاوز به روح و معنای کلمات مقاومت کنیم ... امیدی که از دل آگاهی بیرون بیاید امید با ارزشی است. امید محال و داروی تخدیرکننده نیست. تلاش برای دست یافتن به چنان امیدی انفعال و بیعملی نیست.
ممنونم که خواندید و به نکتهی مهمی اشاره کردید.
برای اینکه ابهامی رو نوشته ات در ذهن مخاطب ایجاد میکنه برات به صورت واضح بیان کنم اجازه بده اثرش رو روی خودم بعد از خوندن عنوان مطلب برات توضیح بدم

1- اولین سوال : شر در اینجا یعنی چه؟چه چیزی از نظر نویسنده شر محسوب میشه؟ با مفهوم اخلاقی و یا مذهبی خیر و شر آشناییم ولی در حیطه این نوشتار چه چیزی شر و چه چیزی خیره؟
2- سوال دوم :
ابتذال شر یعنی چه ؟
آیا اموری که نویسنده از دیدگاه خودش به عنوان شر به اونها نگاه میکنه واجد صفات معینی و شخصی هستند که ابتذال یکی از اونهاست ؟
بقیه این صفات چی هستند ؟
یعنی روزی دیگر مطلبی به عنوان گریز از "واپس گرایی شر " و امثال اون خواهیم داشت ؟
3- ابتذال مورد نظر نویسنده -در قلمرو تخصصش - به چه معناست .
در عرف عام ابتذال به مفهوم زیر اطلاق میشه
الف -بی ارزشی، بی قدری، پستی، پیش پاافتادگی
ب- بی ارجی، بی بند و باری، پرهیز، پیش پا افتادگی، پیش پاافتادگی، خوارگرایی
ج- چیزی را بسیارمصرف کردن ، نگاه نداشتن چیزی -فرهنگ دهخدا -
4- همونطور که میبینی بعد از مشخص شدن مفهوم شر و ابتذال و بقیه صفات مرتبط به شر از دیدگاه نویسنده تازه میشه رفت به سراغ متن و دید که نظر نویسنده برای رسیدن به " دور زدن ابتذال شر " به چه معناست
و
من هنوز در کف توصیف " تحلیل ساده ولی در عین حال عمیق" از نوشتارت توسط ... هستم
ابتذال یعنی دعوت به «فکر نکردن»
" فکر میکنم بدترین کاری که در حق دیگران می شود انجام داد این است که همهی امور پیچیده را به صورت نخی سرراست به دست طرف داد و گفت فقط همین نخ را بگیر و چشم بسته برو جلو. "


با این تفکر موافق نیستم
اگر انجام ندادن این کار منجر به عدم درک و یا بدتر از اون کج فهمی بشه چی؟
شبیه کوهنوردی مبتدی که حتی اگر ساعتها براش کلاس تئوری بذاری باز هم توان صعود از شیارها و یال ها ی کوه رو نداره مگر تازمانی که سر نخ دستش داده بشه و بین چند کوهنود ورزیده قرار بگیره و پا جای پای اونها بذاره تا واقعیت مسیر رو درک کنه تا بتونه "بعدا "خودش توان صعود انفرادی رو پیدا کنه
باید پذیرفت که صرفا داشتن ذهنی بیدار و تحلیل گر برای برخورد با مفاهیمی که امروزه در علوم انسانی بسط داده شدند اصلا کافی نیست و نیاز به پیش زمینه و آموزش مدون داره
به همین دلیل وقتی مثلا یک مهندس مکانیک وارد بحثهای حیطه علوم انسانی میشه شبیه فوتبالیستیه که راکت بدست میگیره و پینگ پنگ بازی میکنه
در توان بدنی و ورزیدگی فوتبالیست شکی نیست اما اجرای تکنیکهای پینگ پنگ مهارت و تمرین های اختصاصی رو می طلبه
به نکاتی که در پست قبل به عنوان تعابیر مشکل با شماره مشخص کردم توجه کن
احتمالا میتونی در مورد هر کدوم حداقل چهار برگ کاغذ A4 توضیح بنویسی ولی آیا مخاطبت در اینجا - و نه در کافه کاتارسیس و یا مشابه اون - هم از این معلومات پایه بهره مند هست که بتونه همپای تو در استدلال هات پیش بیاد ؟
نردبان دانش ما در علوم سیاسی ، فاقد چند پله اوله
در نتیجه کنار دیوار هر ایده ای که قرارش بدیم برای بالا رفتن و رسیدن به نهایت اون ایده مشکل داریم
چون تو با تحصیل آکادمیک نردبانت رو پله پله کامل کردی تصور میکنی که نردبان مخاطبانت هم اینگونه هست ، که نیست !!!
پیشنهادم پست کردن فرم ساده شده همون مقاله ها در اینجاست
با هدف امکان حداکثر فهم مطلب برای خوانندگان علاقه مند ولی خارج از فیلد
پ.ن 1 :
پیشنهاد نظر قبلیم در مورد تست این ادعا روی "لونا "در صورت داوطلب بودن خودش هنوز پا برجاست
پ.ن 2:
نگاهی گذرا به آرشیو وبلاگت انداختم
با کمال تعجب این احساس رو داشتم که نوشته های قدیمی تر تو ساده تر و ملموس تر و قابل درک تر هستند
ارتباطی بین سبک نوشتنت و تحصیل در مقطع بالاتر هست؟
با توجه به آشنایی احتمالیتان با علوم مهندسی قاعدتاً تفاوت صحت و دقت را میدانید. چیزی که میشود کالیبرکرد - بخوانید آموزش داد - صحت و درستی کار یک ابزار اندازهگیری است؛ اما دقت عموماً مربوط به ساختار و ماهیت آن ابزار است و با کالیبرکردن نمیشود کاری برایش کرد. من ذهن انسان را و خصوصاً فرایند خواندن را اکتیو میدانم نه پسیو. پس مسئولیت عدم درک و کجفهمی دست کم به همان اندازه که مربوط به نویسنده است به خواننده هم مربوط میشود.
در همان جملهی نقل شده هر کلمه مفهومی را منتقل میکند. من نوشتهام «همهی امور پیچیده» و بعد نوشتهام «فقط همین نخ» ... نیاز به توضیح واضحات نیست. قیدهای همه و فقط مرزهای دقت حرف مرا روشن میکنند؛ ولی خواننده هم برای دریافت و ارتباط با مغز کلام، نیاز به اندازهای از دقت دارد.
در مورد آموزش مدون و به دست آوردن تکنیکها و مهارتهای استفاده از هر ابزاری، مسلماً خواندن یک متن یا حتی چند کتاب و شرکت در چند کلاس و ... کارایی کافی نخواهد داشت. یک متن کوتاه در نهایت بتواند جرقههایی از دغدغهی نویسنده را نشان بدهد و کار نردبانی سرراست و بیانتها را نمیکند. شخصاً فکر میکنم برای خوانندهی علاقمند خارج از فیلد هم جای ذرهذره خواندن و رشد مستمر و تلاش و تمرین اختصاصی را هیچ چیزی نمیتواند بگیرد حتی ورود به فیلد و آکادمی.
بهرصورت خوشحالم که نظرتان را برایم مینویسید. ممنون
توضیح اینکه کلید حرف " ر" در لپ تاپم مدتهاست که ستاره دار شده و به ناگزیر چند ساله که دارم تحملش میکنم
در نظر ارسالیم چند جا - علی رغم فشردن این کلید کذایی - این کلید عمل نکرده و جناب "ر" نزول اجلال نفرموده اند
و
به علت نوشتن در زمان خاصی که امکان ویرایش نداشتم شاهد کلمات عجیبی خواهی بود که اگر لطف کنی و یک " ر" در زمان خوندن در جای مناسب اضافه کنی دغدغه خاطر من مرتفع خواهد شد !!!!
با تشکر
بله ... حتماً
سلام


"حالا اگر بخواهیم این یادداشت من مخاطبی داشته باشد، بعد از خودم کسانی هستند از همان اکثریت خاموش که عقلشان تحت تأثیر استدلال انتخاب شر کمتر و شر بیشتر قرار میگیرد و پیچشها و ظرافتهای این استدلال را دریافت نمیکنند. "
نقض غرض کردی که عزیز!!!
خودت که به درستی داری میگی :
" عقلشان تحت تأثیر استدلال انتخاب ... و پیچشها و ظرافتهای این استدلال را دریافت نمیکنند. "
پس به همون دلیل باید با سطحی روزنامه ای و همه فهم دلایلت رو توضیح میدادی
متن پره از تعابیر و جملاتی مثل :
1- " اگر نفس انتخاب و برقرار ماندن سازوکار انتخاب مهم است؛ چرا انتخاب گزینهی تأمل و افکنده نشدن در شر را برجسته نکنیم؟ "
2- " باید گفت اینجا بحث انتخابِ یک فرد است نه ساختار. آیا شر کمتر و شر بیشتر فقط در وجود یک فرد خلاصه میشود؟ پس منطق موقعیت و توجه به زمینهها و ساختارها کجا رفت؟ "
3- " انتخاب شر در هر سایز و اندازهای«مبتذل» است . "
ابتذال در اینجا یعنی چه ؟ مثل همون وقتی که فیلمی مبتذل رو کسی میبینه؟
4- " و هستهی سخت شر را به تعلیق در نمیآورد "
تعلیق هسته سخت شر ؟ شر برای خودش اجزا تشکیل دهنده مبسوطی داره؟
بریم برای پیشنیاز فهمش کتاب "میشل استروگف" رو بخونیم ؟
5- " مگر این که در این فقره به درجهای پستمدرن یا نسبیگرا شده باشیم که به هیچ مرتبهای از حقیقت خیر و شر قائل نباشیم. "
پست مدرنیسم ، نسبی گرایی در سیاست ، "هیچ مرتبهای از حقیقت خیر و شر " ؟
برای همین مفاهیم تجریدی و سنگین توی نوشته هات هست توی یک نظر برات نوشتم که این نوشته ات ظاهرا یک ارائه کلاسی برای هم سطح های خودت در علوم سیاسی هست تا مطلبی قابل درک کامل برای عام !!!
درک هر کدوم از مفاهیمی که برای بیان نظرت بکار میبری مستلزم داشتن سطح بالایی از سواد سیاسی یا آکادمیک هست
اصلا چه طوره از " لونا " که معتقد بود با سادگی موضوع رو تحلیل کردی بخوایم درکش رو از این عبارات بالا - بدون رجوع و استفاده به فرنسها -برای ما توضیح بده تا ببینیم درجه سادگیش همون حدی که گفته شده
اگر " لونا " همکلاسیت یا فارغ التحصیل علوم سیاسی یا امثال اون نباشه خوندن جوابهاش خالی از لطف نیست
علی الخصوص فیدبک مناسبی برای تو هست که با صف وقت و تمرکز و دقت زیاد زحمت میکشی و مطالبی از این دست رو می نویسی
پ.ن :
وقتی احتمال وقوع حالتی صفر هست گذاشتن اون حالت جزو حالتهای ممکن در ناشی از عدم درک مساله توسط نویسنده و یا طنز نویسی هست
میدونم میدونی و میدونند که هیچ نویسنده ای متنی - علی الخصوص متون تحلیلی و استدلالی رو -جز برای یکی از موارد ذکر شده نمینویسه
مواردی که در قلمرو " هیچکدام " قرار میگیرند مانند نوشتن جهت ثبت در تاریخ و امثالهم - شبیه کتاب "نامه ای به فرزندی که هرگز زاده نشده" _اوریانا فالاچی - فقط از لحاض فرم متفاوتند وگرنه در یکی از دسته بندی های ذکر شده قابل طبقه بندی هستند
و البته عاشقان سنتی این گزینه " ارواح بیمار بعضی طراحان سوالهای تستی" هستند که دوست دارند شیرینی حل یک تست رو با آمیخته کردنش به شک ناشی از وجود این گزینه با تلخی همراه کنند
و چنین فرضی در باره تو که اهل تضارب افکار هستی هرگز روا مباد !!!!
ببینید این چیزی نیست که ربطی به این رشته و آن رشته و ارائهی کلاسی و ... داشته باشد. شخصاً در بالاترین سطوح آکادمی، دانشجویانی دیدهام و احتمالاً شما هم دیده اید که از نوشتن سه خط نامه به عنوان درخواست خودشان عاجزند. به قول آن دوست ظریف به کجا میرویم؟

یک دانشجوی معماری ممکن است ذهنی قوی برای تحلیل مفاهیم و نظریهها داشته باشد، در حالی که دانشجوی فلسفه یا مدیریت عاجز از تحلیل یک جمله باشد. پس در واقع مخاطب نوعی برای فهمیدن به جای بیش از آنکه به تخصص صوری در جزئیات نیاز داشته باشد، به توانایی بررسى موضوع از منظرهای متفاوت و گوناگون نیازمند است. اگر هم علاقمند شود که کنجکاو و پیگیر خواهد شد.
اصلاً پیچیدگی در مفاهیم و زبان و متون علوم انسانی اشاره به ابعاد گوناگون و تو در توی حیات انسانی دارد. در حالی که میدانیم و بشریت تجربه کرده است که بسیاری از سادهسازیها و تقلیل دادن ها به پارادوکسهایی مهیب و زیانباری ختم شدهاند. چطور میتوانیم همه چیز را بهسادگی ساده کنیم؟
دیگر این که من به عنوان یک مهندس باور دارم باید نقشهها و دستورهای اجرا و چارت تکنولوژیها را باید جوری تهیه کرد که جا برای فعال بودن ذهن آدمهای اجراکننده باقی بماند. کما اینکه اجراکنندهی متن فقط مؤلف نیست. خواننده هم با خواندن، متن را اجرا میکند. فکر میکنم بدترین کاری که در حق دیگران می شود انجام داد این است که همهی امور پیچیده را به صورت نخی سرراست به دست طرف داد و گفت فقط همین نخ را بگیر و چشم بسته برو جلو.
من فکر میکنم آدمیزاد برای این که ذهنش هشیار و خودآگاه شود یا بماند - تأکید میکنم بماند - احتیاج به پیچیدگی و حل مسأله دارد. پس لذت حل پیچیدگی را نباید از او گرفت.
پ.ن : نمیدانم ... به نظرم هنوز میشودگزینههایی را افزود.
چقدر تحلیل ساده ولی در عین حال عمیقی بود. به خصوص مورد سوم که دقیقا توضیح میده رابطه بین مردم و سیستم و برعکس رو. میدونیم که قاعدتا باید مردم انتخاب کننده اجزای سیستم باشن ولی در شر ورق برمیگرده و سیستم از مردم طلبکار هم خواهد شد. مثل بچه ای که غذارو روی زمین ریخته از عمد و وقتی پدرو مادر میپرسن چرا میگه تقصیر خودت بود که بهم از همون اول غذا رو دادی یعنی فرافکنی میکنه.
+نحوه نوشتارتون خیلی جالب هست. متن شما جهت نداره و فقط سناریو و تحلیل های احتمالی هست که هرکدوم میتونن درست باشن.(شاید مثل دنیاهای موازی) مسائل رو میشکافه و اطلاعات لازم رو از دیدگاه نویسنده میده ولی نتیجه رو به خواننده واگذار میکنه و مثل یه لقمه جویده شده توی دهنش نمیذاره که رایج نیست به فارسی.چون روابط عموما به صورت استاد و شاگردی هست و علم به این شکل منتقل میشده. من به تو علمم رو میدم و تو میگی چشم و عین همون رو منتقل میکنی و حتی ذره ای شک نمیکنی که شاید علم منتقل شده منسوخ شده یا حتی اشتباه بوده و بعد نتایجش میشه کشوری که همه از هم طلبکارن و مشکلات رو بیرونی میبینن و سیستمی که توش بزرگ شدن و خودشون به عنوان جزئی از سیستم رو نمیبینن که بخشی از مشکل هستن.
در واقع نوشته شما مثل سنگی هست که هرکسی بنابه شرایط و سیستم فکری خودش اون رو میتراشه و مجسمه خودش رو میسازه که فوق العاده هست.
سلام متشکرم از لطف شما و وقتی که گذاشتید ... سعی کردم جاهایی را نشان بدهم که اون استدلال انتخاب بین بد و بدتر که کاملاً عقلانی هم به نظرمیرسد کار نمیکند و چطور به بن بست میرسد. همین طور عوارض و دنبالههایی که دارد و معمولاً در پروپاگانداهای تبلیغاتی به آنها بیتوجهی میشود. البته این موضوع ابتذال شر را را هانا آرنت در فلسفهی سیاسی مفصل خودش باز کرده و توضیح داده است که شر چطور انسان را مبتذل میکند یعنی قدرت فکر کردن و اراده را از انسان میگیرد و او را به یک آلت دست خودش تبدیل میکند و ازش بهرهبرداری میکند.
خوشحال میشوم اگر توانسته باشم اندکی از وجوه دیگر موضوع را نشان بدهم و خواننده را کنجکاو کنم که سر نخ را بگیرد و دنبال کند و به اصطلاح چیزی از جنس شک در ذهنش ته نشین بشود. کاملاً درست میفرمایید اشکالات زیادی به روال انتقال علم و آموزش وارد هست، ولی میبینیم که همین سیستم مشکلدار هم به بهانههای مختلفی لگد میخورد و بیشتر اوقات حتی اضافی و مزاحم به حساب می آید... و خلاصه در آخرین اولویتهاست.
وقتی متن رو میخوندم متوجه نشدم مخاطبت رو کی در نظر گرفتی و طرف صحبتت کیه ؟



1-
" کسانی که حضور و فعالیت مرئی و نامرئیشان در فرایند انتخابات به آخوری از رانت و منصب راه خواهد برد یا امنیت آخور کنونیشان را تضمین خواهند کرد"
2-
خوانندگان وبلاگ جهت تنویر افکارشون !!!!
3-
برای دل خودت !!!
خواننده ها چه کاره باشند
خود نویسم
و
خود خوانم
و
خود فهمم
به قول شاعر :
من مست و تو دیوانه
ما را که برد خانه ؟
طراحی سوال چند گزینه ای مهارت خاصی میخواهد از جمله اینجا باید گزینهی چهارمی هم داشت که عبارت میبود از هیچکدام! این گزینههای سهگانه اگر چه در طنازی کم نمیآورند و مفرحاند ولی طوریاند که نمیشود به سوال جواب داد.

حالا اگر بخواهیم این یادداشت من مخاطبی داشته باشد، بعد از خودم کسانی هستند از همان اکثریت خاموش که عقلشان تحت تأثیر استدلال انتخاب شر کمتر و شر بیشتر قرار میگیرد و پیچشها و ظرافتهای این استدلال را دریافت نمیکنند. آنها اگر چه این روزها خیلی خسته و کلافه از مکررشدن هستند ولی خیلی راحت بدون این که بدانند چه بلایی سرشان میآورد به خواست سیستم تن میدهند و گزینهی شری را به خیال خودشان انتخاب میکنند.
" آیا میتوان ابتذال شر را دور زد ؟ "

مقاله ات رو خوندم
در واقع تا جایی که میشد تمرکز هم کردم
ولی
آخرش متوجه نشدم جواب این سوالی که مطرح کردی چی شد
خودت فقط تشریح وضعیت کردی و جواب رو از خواننده میخوای؟
میدونی یاد چی افتادم؟
کتابی بود با چند مقاله از سقراط
که در اون سقراط فقط برای مخاطب توضیح میداد که موضوع مورد بحث چرا نمیتونه به سمتی همگرا بشه که مخاطب
می خواد
و
بعد از اینکه کاخ استدلال های طرف مقابل رو درست جلوی چشمهاش و حتی با کمک خودش آجر به آجر تخریب میکرد در نهایت هیچ جایگزینی بهش نمیداد
استاد مسلم لا ادری در مورد هر چیز
خواستی با همون شیوه جا پای استاد بذاری؟
جواب چی شد؟
بله سعی کردهام کسی که این متن را میخواند مجبور بشود چیزهایی را که شنیده کنار بگذارد و خودش به صرافت فکر کردن بیفتد. سقراط به گفتهی خودش خرمگس معرکه بود که اسب کرخت فلسفه و سیاست آتن را آزارمی داد.
من فکر میکنم بشریت با محکوم کردن سقراط به مرگ یک سقراط به جهان بدهکار است و هر جامعهای برای بهتر شدن به خرمگسهای اجتماعی نیاز دارد. ای کاش من یکی از آنها باشم.
سلام
امروز از کسی شنیدم که برای افزایش مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری انتخابات شورای شهر همزمان با انتخاب رییس جمهور انجام میشه
از انجایی که ظاهرا کرسی شورای شهر برای خیلی ها آخور گل و گشاد و پر پروپیمونیه خودشون و وابستگانشون به شدت برای رای گرفتن فعالند .راوی میگفت شنیده فلانی که کاندیدای فلان شهره تا 100 هزار تومن برای هر رای هم حاضره بده
گره زدن مصالح این آخور مسلکان فعال و با اشتیاق به قدرت با منافع طویله مسلکان نهایت هنرمندیه
وقتی شنیدم توی دلم آفرین گفتم
شنیدی میگن طرف شیطون رو هم درس میده؟
پ.ن1 : کتاب "دموکراسی و دموقراضه " نوشته مهدی شجایی از برادران بالا رو خوندی؟
این برادر ظاهرا با "معجزه قرن " زاویه دار شد و اسرار هویدا کرد
اگر نخوندی بخون هم طنزه هم سیاسی در واقع طنز سیاسیه
من که برای اولین بار بود این فرم رو می دیدم
سلام
بله اوضاع از این قرار است ... کتاب مهدی شجاعی را خواندهام. نثرش را دوست داشتم و ای کاش از این کتابهای خوشخوان زیاد داشتیم و این شک و پرسش ها به خاطر معجزات نرسته و نروییده دفن نمیشدند.