ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
به نظرم بهار ربط چندانی به زمان و تقویم ندارد. یک اتفاق است که جایی توی ذهن آدم میافتد. همانجایی که آدم میفهمد، زندگیاش چیزی کم دارد، «بهار» است.
شاید هم همان نقطهای است که آدم دنبالش میگردد تا تغییر را از آن جا شروع کند. روزی با خودش میگوید از همین جا که پیدایش کردم، شروع میکنم، باز کاری میکنم. غیر از این عزم و تصمیم هر چه هست بهانه است. در حقیقت آدم برای همین تغییرها، دنبالِ بهانه و نشانه میگردد، نشانهها را میچیند که یادش بماند، که باید چیزی را کم و زیاد کند، یا جابجا کند. چیز دیگری را دمِ دست بگذارد یا نه اصلاً یکسر فراموشش کند.
شاید به همین خاطر باشد که بعضیها بهار از پیِ بهار دارند. چندین بهار در یک سال. آنها همیشه منتظرند چیزی را جابجا کنند، مفیدتر و بهتر و زیباترش کنند. بعضیهای دیگر هم به گمانشان همه چیز زندگیشان به روال است. به قدری از جایی که ایستادهاند و چیزی که هستند و میخواهند، مطمئن هستند که اصلاً بهار را نمیبینند.
ما تکهای از بهار باشیم یا نه، هر روزی که به دیدنِ جهان برویم، همان نیست که پیشتر دیده بودیم. چه خوب است اگر بهارمان چون خنکای مرهمی بر شعلهی زخمی باشد. پیلهی خود را شکافتن و به «دیگری» دست یافتن و او را به دل پذیرفتن باشد.
خوبتر است اگر این بهار، آغاز سالِ خوبی برای ما و کلمهها باشد. چرا که «کلمهها» نوعی دفاع در برابر دستاندازیهای زندگیاند. امیدوارم در سالِ تازه کلمههای کمتری از معناهایشان تهی شوند و کلمههای بیشتری برایمان بمانند.
روزگارتان بهاری
سلام بر آنان
که در پنهان خویش
بهاری برای شکفتن دارند
سال نو مبارک الهام عزیز
امیدوارم ارمغان روزهای پیشِ رو سلامتی باشد و آرامش و آگاهی چرا که "بهار آن است که خود ببوید
نه آنکه تقویم بگوید"
سلام زهرای خوبم
سال نو مبارک و روزهایت سرشار از عطر دانایی و دوستی
ممنونم از پیام زیبا و روشنت
سلام بر رفیق قدیمی
سال نو مبارک
من هم امیدوارم که در سال جدید بهاری در جانهای ما رخ بدهد و در میان ما، کمتر «کلمه»ها به لجن یا دشنه تبدیل شوند... به هر حال انسان به امید زنده است و باید امیدوار بود! امیدوارم برای یکایک ما یک دوست (از انسان گرفته تا کتاب) از راه برسد و از آن بهارهای پی در پی که مولانا هم به آن اشاره میکند در جان ما حادث بشود:
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
بنمود بهار نو تا تازه کند ما را
بگشاد نشان خود بربست میان خود
پر کرد کمان خود تا راه زند ما را
صد نکته دراندازد صد دام و دغل سازد
صد نرد عجب بازد تا خوش بخورد ما را
و الی آخر تا:
شمس الحق تبریزی در برج حمل آمد
تا بر شجر فطرت خوش خوش بپزد ما را
سلام دوست خوبم
سال نو مبارک با مهر و دوستی خیلی ممنون از این آرزوهای ارزشمند و زیبا. من هم امیدوارم همیشه به آن چه در دل داری نزدیک باشی... از ژرفای کلمات مولانا جان گرفتم و به حقیقت لذت بردم. بله از این نکتهها که انداخت و نردهای عجب که باخت، رندی باید کرد و امید را برگزید و برچید که به قول خودت انسان به امید زنده است... پس
یک ساقهی سبز در دلم خواهم کاشت
مهتاب بر آن شبنمِ تر خواهد زد
صد جنگل صبح در هوا میشکفد
خورشید به شاخهها شرر خواهد زد
سلام ،
امیدوارم حالتون خوب باشه.
سال نو رو بهتون تبریک می گم و به امید خدا که سال خوبی براتون خواهد بود.
سلام
خیلی ممنون از تبریک و آرزوهای دوستانهتان ... امیدوارم روزگارتان همچنان سرسبز و با طراوت باشد.