نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

در باب حق نظر داشتن

در زمانه‌ای شگرف بسر می‌بریم؛ زمانه‌ای ناآرام در جهانی همواره در حال نوشدن و تغییر. جهان آکنده از رخدادهایی‌ست که به مثابه‌ی خلق امکان‌هایی نو برای انسان‌اند. هم ‌اوکه در سرعت به ظاهریکنواخت و ملال‌آور زمان، تن به عادت پیشرفت و ترقی سپرده؛ آسوده غرق در لذت‌دیدن منظره‌های اطراف راه‌ست، رفتن و حتی موقتی‌بودن و درراه‌بودن را فراموش‌کرده و درخیال خود برای عبور از سختی‌ها و رنج‌های زندگی تلاش‌می‌کند، با محاسباتش آینده‌ی زیبا را می‌سازد و سرخوش از روزی که به مقصدی رسیده و حداقل برخی از هدف‌هایش را با خود دارد، ناگهان در مواجهه با وضعیتی قرار می‌گیرد که بقول دلوز ، مجبور به فکرکردن می‌شود. چیزی در جهان، ما را مجبورمی‌کند که‌ فکرکنیم. زخمی، حادثه‌ای، مشکلی، دردی، رنجی ... این همان امکانی است که بواسطه‌ی یک رخداد، خلق‌شده‌است. رخداد همان چیزی‌است که آن امکانی که پیش‌ازاین، نامرئی یا حتی نا‌اندیشیدنی بود را آشکارمی‌کند. رخداد نشان‌می‌دهد امکانی وجود‌دارد که نادیده‌گرفته‌شده بود. اما پس از آن باید کوششی فردی و جمعی درکار باشد تا این امکان به واقعیتی نو تبدیل شود.

اما انسان‌ها اغلب مطابق غریزه به جای کوشش، آسان‌ترین و کوتاه‌ترین راه را می‌روند، از رنج و اضطراب اندیشیدن و پاسخ‌گویی می‌گذرند و دل به داستان‌ها و روایت‌های آماده‌می‌سپارند. حتی ترجیح‌می دهند با استیصال و درماندگی در انتظار وقوع یک معجزه بمانند. درچرخه‌ی فهم نادرست خود، به یکدیگر امیدواری می‌دهند و به‌سادگی دست از واقعیت می‌شویند. بخش‌های مهمی از زندگی را نادیده می‌گیرند و  بخش‌هایی را انتخاب می‌کنند که با آن‌ها قصه بسازند. همین روایت‌ها آدم‌ها را به هم نزدیک‌می‌کند و چهره‌ای قهرمانانه و جذاب و دوست‌داشتنی از خودشان می‌سازد. امید و انگیزه و اعتماد را در آن‌ها بکار می‌اندازد و موقتاً ترس‌ را به حاشیه می‌برد. قصه‌ها چنین کارکردهایی دارند. انسان با پاسخ‌هایی دم‌دستی، تراژیک‌ترین موقعیت‌ها را به کمدی تبدیل‌می‌کنند تا تحمل نظم و هنجارهای موجود اندکی آسان‌ترگردد.

 در زمانه‌ای چنین ناآرام که یک موجود نیمه‌زنده، نظم مصنوعی زندگی و حتی هنجارهای پیش‌پا افتاده‌ی اجتماعی و روانی و اعتقادی را با شتابی روزافزون به‌هم می‌ریزد، داستان‌ها درپی هم ساخته و پراکنده‌می‌شوند. با شواهد و مستنداتی واقع‌نما، ترکیب‌می‌شوند تا باورپذیرتر شوند. تکثر و تنوع و همه‌گیری رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داستان‌ها را به همان سرعت ویروس پراکنده و در ذهن‌ها انباشته می‌کنند. ذهن‌هایی ترس‌خورده و مضطرب که دقیقاً حالا برای پذیرفتن و اقناع آماده‌‌شده‌اند. چون دیگر از مرحله‌ی انکار و به هیچ‌گرفتن مشکل گذشته‌اند و حالا با خود واقعی بحران، چهره‌به‌چهره ایستاده‌اند. آپاراتوس‌های خرافه‌سازی و توطئه‌محور به‌کار‌افتاده‌ا‌ند. نه فقط در اشکال سنتی دعا و نیایش دینی و آیین‌های عرفی قدیم، بلکه در صورت‌های مدرن و امروزی. از نسخه‌‌های مشفقانه‌ی درمان با فلان پودر و دمنوش و بهمان جوشانده که بیماران بسیاری را درمان‌‌کرده‌است؛ تا داستان سرگرم‌کننده‌‌ی دست‌های پشت‌پرده‌ی سیاستمداران و سیاستی که می‌خواهد با حمله‌ی بیوتروریستی بر جهان برتری‌یابد؛ تا دستورالعمل‌های شفابخش فرا‌درمانگران مثبت‌اندیش و رهاکنندگان انرژی و شعور کیهانی و چاکرا‌شناسان معظم؛ تا پیش‌بینی‌های آخرالزمانی و مخوفی که سال‌ها قبل در فلان بریده‌ی روزنامه و کتاب بوده و کسی توجهی‌نکرده‌‌؛ تا پزشک نابغه و مظلومی که دارو و واکسن کرونا را اختراع‌کرده ولی مافیای کثیف بازار دارو مانع توزیع انبوه آن می‌شود؛ تا داستان فداکاری‌های عجیب پرسنل درمانی که اخیراً با فرمانی از سر لطف، راه شهادت هم برایشان گشوده‌شده است. گویا مجالی برای درنگ و فکرکردن نیست. باید به اقتضای فضا، پشت سر یکی از این روایت‌ها سنگرگرفت و حتی‌الامکان بلندگویی هم به دست‌گرفت. این روایت‌ها و قصه‌ها  شبکه‌ای از باورها و اعتقادات را می‌‌سازند و روز بروز بر استحکام خود می‌افزایند و به کنترل و بازتولید وضع موجود ادامه می‌دهند.

اما واقعیت چیست؟ مسأله کدام است؟ به چه روشی و در چه جهت‌هایی در حال فراگیرشدن‌است؟ چه‌کسی باید به سراغ‌ امکان‌های حل مسأله برود؟ آیا تمام این باورهای رایج  قابل‌احترام‌اند؟ کمکی به حل مسأله می‌کنند یا به ابهام بیشتر دامن می‌زنند؟ آیا هرکس می‌تواند دیگری را به احترام‌گذاشتن به داستان و روایت خود وادار کند؟

اگر احترام به معنی ارزش‌گذاری و توجه‌کردن باشد، نباید فراموش‌کرد که مسئولیت‌هایی هم به دنبال خواهد‌داشت. مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی درمورد عواقب هرآن‌چه گفته و منتشرمی‌شود. در ابعاد اجتماعی مسلماً کسانی که اختیارات و منابع و قدرت بیشتری در دست دارند؛ دامنه‌ی تأثیرگذاری وسیع‌تری دارند مثل سیاستمداران، ضرورت دارد بشدت از چنین یاوه‌گویی‌هایی دوری‌کنند و به سنجش ابعاد واقعی بحران در اقتصاد و معیشت و زندگی مردمان بپردازند.

در فضای عمومی جملات انحرافی «هر کسی نظری دارد...» و «هر عقیده‌ای برای خودش محترم است...» و « هر کسی حق دارد نظر بدهد...»  فقط و فقط در دایره‌ی محدود مربوط به امور ذوقی و سلیقه‌ای اعتباردارد. مثل این‌که کسی از طعم شکلات در مقابل طعم پرتقال دفاع‌کند. به واقع اموری که امکان راستی‌آزمایی ندارند. اما بسیاری از امور این‌گونه نیستند؛ نظردادن و تحلیل درباره‌ی واقعیت‌های بسیاری، نیاز به استدلال و منطق و دانش و معرفت قابل راستی‌آزمایی دارد، که مسلماً در دسترس همگان نیست. این‌که تازه‌کارهای پرشور فضای مجازی بخواهند داستان‌سرایی کنند و برای مثال با نظرات اپیدمیولوژیست‌ها مخالفت‌کنند؛ شاید افتادن در تله‌ی همین انحراف است. این‌جاست که نمی‌توان برای یک حرف مفت و حرف جدی یک متخصص فرصتی برابر به لحاظ توجه و احترام داد. حتی اگر هر دو به یک اندازه به گوشی هوشمند و کلیک‌کردن دسترسی‌داشته‌باشند.

 احترام صرف، به هر اعتقاد و نظری، امری نمادین که در گوشه‌ی ذهن بماند و فراموش‌شود  نیست، بلکه به شکل واضحی در تصمیم، واکنش، عمل و واقعیت زندگی تأثیرمی‌گذارد. به همین‌جهت در نگاه انتقادی هر داستان و باور و اعتقادی قابل احترام نیست. در مواجهه با روایت‌هایی که اقسامی از انقیاد و بی‌اندیشگی و شر را موجه و مشروع می‌کند، کار نقد، « شر» نامیدن همان روایت‌هاست.

روایت‌هایی که با ایجاد تصاویر غیرواقعی و جعلی، کنش‌گری آزاد، هشیاری، خلاقیت، توانایی خلق « واقعیت نو» و حل مسأله را از انسان می‌ستانند. پس چگونه می‌توانند احترام‌برانگیز باشند؟ این‌جاست که نقد، باید ویرانگر فریبندگی این داستان‌ها باشد. نه تنها نباید جدی گرفته شوند بلکه با پرسش‌هایی کوبنده تمام قد باید در مقابل آن‌ها ایستاد. از گوینده‌ی این داستان‌ها همواره باید پرسید: چرا ؟

 

پ.ن:  « زمانه شگرف، زمانه ناآرام»  نام کتابی است از لشک کولاکوفسکی درباره‌ی روزگار و زندگی خود او ... نامی به غایت انذار‌دهنده از این رو که گمان می‌کنیم هیچ زمانی به اندازه‌ی اکنون شگرف و ناآرام نیست. نوعی ابتلا به سندروم « برهه‌ی حساس کنونی» !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد