کرونا با ما چه خواهدکرد؟ شاید بیشتر از سلامتی، میخواهیم بدانیم با اقتصاد و کسب و کارمان، با نهادهای آموزشیمان، با سبک زندگی روزمرهمان و حتی با روان، عواطف و اعتقادات و باورهایمان چه خواهد کرد؟ این ویروس، همهی آنچه را که بشر میپنداشت کارآمد است؛ ناکارآمد کرد و به هوا فرستاد. ویروس نشانمان داد واقعیت مثل تکه گوشت محکم و سفتی است که گرسنهایم ولی دندانی برای گاز زدن و چاقویی برای بریدنش نداریم.
گمانههایی که در رسانهها و به دنبال آن در ذهنها هست؛ نوعی گرفتاری در تضاد باخبربودن و ترسخوردگی جهل است. گویی همه چیز را میدانیم و در عین حال نمیدانیم.
شاید بیشتر از همه کسانی میترسند، که کرونا را به هیچ میگیرند که چرا ویروسی که علائمی شبیه سرماخوردگی دارد تا این اندازه مرگبار نشان داده میشود؟ مگر چقدر میکشد؟ در واقع ترس آنها بیشتر از دستهای قدرتمندی یک دشمن فرضی است که برای کنترل بیشتر و فراقانونیتر بر همهی ابعاد زندگی مردم، این ویروس را در آزمایشگاههایشان ساختهاند. آنها از ابرقدرتهای اقتصادی در هراساند که برای بدستگرفتن بازار تقاضا و مصرف جهانی خطر همهگیری ویروس را در رسانهها بزرگ کردهاند تا سرمایه و سود سرشاری به سوی خودشان روانه کنند.
ویژگی مهم همهی این تحلیلهای ترسخورده، نگاه امنیتی است. نگاه امنیتی ابتدا دشمن خلق میکند، سپس ترس را در برابر قدرت دشمن برجسته میکند. این گفتار امنیتی در نهایت انسان را بسان کودکی که در تاریکی از تنهایی ترسیده و فریاد می کشد رها میکند.
به نظر من اینجا مسأله این نیست که کرونا از کجا آمده و حتی چقدرخطرناک است؟ مسأله این است که ما نسبت به کمبودها و آسیبپذیریهایمان چقدر آگاهی داریم؟ سالمندان، کسب و کارهای کوچک، افراد حاشیهنشین، کارمندانی که وابسته به درآمدهای روزانهاند، کسانی با بیماری و ناتوانی مزمن و حتی بنیادگرایانی با عقاید خطرناک و... که مدتها پریشانیشان از رنج روزگار دور از چشم بوده چقدر زندگی و داشتههایشان در معرض ریسک نابودی است.
کرونا با همهی هزینههایش میتواند «مشق شب» ما باشد. ولی ضروری است به جای امنیتی خواندن، آن را «سیاسی» بخوانیم. بگذاریم «سیاست» چشمانش را باز کند. لازم است که سودمحوریها، نابرابریها، خطربرخی عقاید متحجر و محدود شدن نامرئی آزادیهایمان را ببیند. «سیاست» سامانی است که در آن، نظرات و کارهایمان به جای سود شخصی حول محور خیر عمومی و مراقبتهای جمعی برای همهی جامعه سازمان دادهشود و باعث شود آزادانه دست هم را بگیریم.
اگر موفق شویم، چه بسا این تجربهی جمعی، شرایط بدست گرفتن سرنوشتمان در همهی عرصههای دیگر را هم فراهم کند. اما آیا مردم، بیدولت میتوانند اوضاع را به دست بگیرند؟ این روزها، حتی طرفداران بیقید و شرط اقتصاد آزاد و کوچککردن اختیارات دولتها حرفی از مزاحمتهای دولت در جهت رشد و توسعه نمیزنند. گویی در سکوت فرورفتهشان پذیرفتهاند که دموکراتیکترین و آزادترین جوامع در چنین بحرانهای ناخواستهای، ناگزیر به اندکی تمرکز و چرخش قدرت به سمت دولتاند.
راه حل چیست؟ باز هم «سیاست». اما سیاستورزیدن همهی مردم چگونه ممکن است؟ با پاگرفتن نهادهای مدنی و آزادگذاشتن حرکتهای اجتماعی مردم. نه در قالب ظاهری خیریههای قلابی یک شبه و هیأتی عمل کردن کادر درمان و بسیجی به جنگ کرونا فرستادن و به دنبالش شانه خالی کردن دولت از مسئولیت حمایتی خود، بلکه ساخت نهادهایی پایدار است برای رشد آگاهی مردم و نظارت دائمی بر عملکرد حاکمیت.