در میانهی پیشروی ویروس کرونا و بلکه از نخستین روزهای پیدایش و همهگیری آن، تا امروز مهمترین واکنش سیاستمداران و دولتمردان ما این بوده که به زودی کرونا را شکست خواهیم داد و وضعیت به حالت عادی برخواهد گشت. حتی در روزهای اخیر دستوراتی پشت سر هم، برای بازگشت به وضعیت عادی صادر شده است و تاریخهای متفاوتی هم ذکر میشود، برای این که کرونا را سریعتر پی کارش بفرستند و بصورت پلکانی و با پروتکلهای بهداشتی روی کاغذ هم شده مردم برگردند سر همانجایی که بودند. تمام این واکنشها نشانهی در پیشگیری سیاست حفظ وضعیت موجود سیستم آن هم به هر قیمتی است. بههرحال گویا زمان آن شده که نمودارهای ابتلا و مرگومیر بیماری و عوارض اقتصادی و اجتماعی آن را با ترفندهایی صافکرد و همه چیز را در هماهنگی با همهی کشورهای جهان، طبیعی و نرمال جلوه داد. صرف نظر از این که طبیعت و روند پیشروی دامنههای بحران، تا چه اندازه تابع دستورات اکید ایشان است، که هنوز هم با لحن و ادبیات ظلاللهی دستور میدهند که از فلان روز باید چنین و چنان بشود؛ من اینجا قصد دارم به وجه دیگری از موضوع بپردازم.
پرسش این است که وضعیت ما قبل از آمدن کرونا، چقدر«عادی» بود؟ چرا تمام برنامهها و سیاستگزاریها به سمتی میرود که به همان ساز و کارهای وضع پیشین برگردیم؟ چرا به این ترتیب علیرغم بیاعتمادیها، مردم هم به تبع عادتها، تصاویر برساختهی رسانهها و رهبرانشان با نگرانی فقط میپرسند این وضع کی به پایان میرسد و کی میتوانیم به زندگی عادی برگردیم؟
کمترین درسی که از چنین بحران فراگیر و فلجکنندهای میتوان آموخت این است که؛ گویا وضعیت ما قبل از شناختهشدن و فراگیری این ویروس چندان هم «عادی» و در مسیر طبیعی نبوده است. پس چه بسا لازم است؛ در کنار تدبیرها برای کنترل تبعات و تلفات بحران، به طرحهای بهبودیافتهی دیگری برای سازماندهی تازهای از زندگی بعدکرونا هم بیندیشیم.
برای مثال حالا دیگر باید فهمیده باشیم؛ بدون اجرای مناسک الهیاتی و حتی عرفی و سنتی پیشین، آسمانی به زمین نمیآید. یا نیازهای واقعی انسان و کیفیت زندگی و روابط انسانی تا چه اندازه به پول و سرمایه کمارتباط است و یا دستاوردهای ظاهری ما در رشد و پیشرفت تا چه اندازه شکننده و لرزاناند؟ یا سیاستهای حامیپروری اطراف قدرت، آن هم به هر قیمتی، چگونه در بالاترین لایههای اقتصاد و ادارهی کشور رسوخ کرده است؟ نابرابری و شکافهای عمیق اقتصادی و اجتماعی چگونه در پس چهرهی شهرها به مثابهی زخمهایی مهلک پنهاناند و براحتی ممکن است سرباز کنند و هستی ما را تهدید کنند؟ یا اینکه محیط زیست و طبیعت کمجان اطرافمان چگونه درکمحضوری انسان نفس راحتتری میکشد و به آرامی دست به احیای خود میزند؟... درسهایی که از کرونا میتوان آموخت، بسیارند.
پیداست اگر درسها را خوب نیاموخته باشیم محکوم به تکرار آنها در آینده چه بسا با هزینههای بدتری خواهیم بود. پس شاید کار ما دقیقاً بازنگشتن به وضعیت پیشین«عادی» شدهمان باشد.
در کنار تلاشها و ابتکاراتی که این روزها برای پیشبردن زندگی به ظاهر عادی قبلی، در همزیستی با کرونا میکنیم؛ خوبست ذهن ما به سراغ وضعی بهبودیافتهتر و فراتر از عادی و مطالبههایی رهاییبخشتر از سیاستمداران برود. وضعی که در آن میتوانیم علاقه به تجملات و مصرف دیوانهوار کالاها و خدمات غیرضروری را با علایق انسانیتر و پایدارتری عوض کنیم که به دیگر انسانها و محیط زندگیمان آسیب کمتری برساند و آرامش و رضایت بیشتری در طولانی مدت برای خود ما به دنبال داشته باشد. حرص و طمع بیپایان برای جمعآوری ثروت و بازی در مسابقهی چه کسی بیشتر دارد و لوکستر مصرف میکند و به نظر میآید، حق مسلم و عادی ما نیست.
حق مسلم انسانی ما زیستن در جامعهای آزاد است، به گواه تاریخ چنین حقی جز با تلاش برای ایجاد رفاه نسبی برای همگان و کاستن از نابرابریها، بدست نیامده و پایدار نخواهد ماند و البته این تلاش، به مفهوم تولید بیشتر و انباشت و مصرف و دستبرد زدن افسارگسیختهتر به منابع مادی و انسانی نیست. لازم است باورکنیم که منابع ما از هر حیث محدود است و عمر ما محدودتر. پس چه بهترکه با رشد ذهنی و خلاقیت بیشتر، به رفع ضروریترین و عالیترین نیازها و همچنین دیگردوستی و رفع نابرابریها تمرکز کنیم.
به همین وجه، هشیاری ما در مطالبهگری از سیاستمداران هم ضرورت دارد متکی به همین نیازها و نکات، البته بصورت مستمر و برای همهی ایرانیان باشد.