امروز اگر چه بحران کرونا به بیشتر ابعاد زندگی فردی و اجتماعی نفوذ کرده است، در عین حال فرصت کمنظیری برای سیاستمداران ساخته است که بتوانند با توسل به بحرانی بزرگتر و البته با تکیه بر قدرت رسانه، حداقل برای مدتی بحرانهای دیگر ناشی از عملکرد ناکارآمد خودشان در طی سالها و در سامانهای مختلف اقتصادی و سیاسی را کمرنگ و بیاهمیت جلوه داده و به حاشیه ببرند.
این یکی از کارکردهای بحران، در اعمال «سیاستزدایی» است. سیاستزدایی یعنی تبدیل سیاستورزی به امری بیاصل و نسب، مزاحم، حتی بیفایده و در عین حال پرهزینه و ترسناک. جایی که سیاستورزی به معنی امر سیاسی و درجریان بودن و پیگیری دایمی مطالبات و منافع مردم و نه حکومتها، امری مهجور و مازاد جلوه داده شده باشد؛ فساد اقتصادی دروازهای است که خواه یا ناخواه گشوده خواهد شد و عرصه را بر مردم تنگ خواهدکرد. در چنین وضعیت بیسامانی، نهادهای سیاسی نه تنها خود را موظف به پاسخگویی در مقابل عملکردشان نمیدانند؛ بلکه با توسل به روشهای رسانهمحور در پی استفاده حداکثری از فرصت پیشآمده برای تحکیم مناسبات قدرت خود در داخل و خارج کشور نیز برمیآیند.
اما بحران پیش آمده، چگونه به اهداف سیاستمداران کمک میکند؟ بهتر است مثالی را مرور کنیم. بعد از بروز آثار کرونا بر بدنهی اقتصاد جهان، در سایهی همین تهدید-فرصت کمنظیر، امروز شبکهی بزرگی از رسانههای متنوع داخلی و خارجی دربارهی آثار تحریمها بر زندگی و اقتصاد کرونازدهی مردم ایران میگویند. این رسانهها همسو با سیاست رسمی، تلاش حداکثریشان را برای جلب توجه افکار عمومی جهان و نهادهای بینالمللی بهکار گرفتهاند و کمپینهای فعال مجازی در داخل و خارج به راه انداختهاند که نشان دهند چگونه مردم که ناچارند در دو جبههی کرونا و تحریم بجنگند، به میدان آمده و یک صدا خواهان رفع تحریمها برای رفع مشکلاتشان هستند. همین رسانهها در موارد دیگری مثل انتشار گزارش دیوان محاسبات کشور از بودجه سال 97 به طرز عجیبی باز هم یکپارچه با رقبای داخلیشان عمل میکنند. آنها فقط به ذکر نقلقولهای مبهم سیاستمداران که غالباً حتی در سطح شفاهی، مسئولیتی به عهده نمیگیرند و حداکثر در موضع نصیحتگری به یکدیگر قرار میگیرند، اکتفا میکنند. بخاطر داریم اینها همان رسانههایی هستند که بخصوص روزهای پیش از انتخابات تلاش میکنند، تصویری دوپاره از دستگاه حاکمیتی به مردم نشان دهند و با توسل به سیاست انتخاب لاجرم بین بد و بدتر نیروی مردم را بدون نیاز به سیاستورزی واقعیشان در میدان قدرت، به بازی بگیرند.
در همین موارد ذکرشده، کارکرد کاملا متفاوتی از رسانههای به ظاهر متکثر و نمادهای به اصطلاح مدنیت و روشنفکری جامعه را میبینیم. در مورد آثار تحریمها بر اقتصاد و زندگی مردم، انواع تحلیلها برای توسل به احساسات ملی و میهنی و فشارهای اقتصادی مردم برجسته و تکرار میشود؛ اما در مورد گزارشهای مربوط به فساد، نوعی عادیانگاری و القای این که فعلاً همه چیز در هالهای از ابهام است و نباید در متهم کردن عجله کرد و لابد دستگاه قانون رسیدگی خواهد کرد، را شاهد هستیم. گویا افشای فساد هیچ کارکردی جز تسویه حساب سیاسی افراد درون قدرت با یکدیگر ندارد.
پیداست که چنین رسانههایی حتی اگر ادعایی خلاف این داشته باشند، در حاشیههای امنیتی و انواعی از مناطق خاکستری میان حاکمیت بهسر میبرند و هرگز نمیتوانند به عنوان رکن مدنی شفافکنندهی اطلاعات و مورد اعتماد مردم عمل کنند. در اکثر اوقات حتی گسترش افقی عملکرد رسانهای در فضای مجازی و تشکیل گروهها و محفلهای به ظاهر سیاسی، تهماندهی انرژی و نیروی فکری و انگیزشی مردم را بدون اینکه خود بخواهند؛ مصادره به مطلوب کرده و در دنیای واقعی سیاستورزی بیاثر میکند.
وقتی رسانهها خواسته و ناخواسته به انتشار آنچه سیاستمداران تعیین میکنند و میتوانند کنترلش کنند، اکتفا میکنند، هیچ تأثیری در شفافیت اطلاعات نخواهند داشت. به این ترتیب در سایهی بحرانها، فساد و ناکارآمدی و فرصتهای سوءاستفاده روزبروز وسیعتر اما پیچیدهتر و پنهانتر میشود و آخرین ضربات مهلک به مفهوم سیاستورزی و پیگیری منافع مردم توسط همین رسانهها نواخته میشود.