یکبار در تورقی که به تمامی از سر تفنن، در قفسهی پرفروشها داشتم، جملهای در آغاز یک کتاب دیدم. جملهای از آندره ژید که میگفت: «ای انتظار، پس کی به پایان میرسی و چون به پایان رسی؛ بی تو چگونه توانم زیست.» اما این جمله چطور به این قفسه راه پیدا کرده بود؟ این همان کاریست که از آنا گاوالدا بر میآید. زنی با صورتی دلنشین که با جملات ساده و بریدههای کتابها و داستانهایش شبکههای اجتماعی را تسخیر کرده است و جالب است که دقیقاً به همین دلیل، برای من یکی از عامهپسندهایی بود که خواندنش با گاز زدن یک همبرگر در پیادهرو برابری میکرد.
اما سنت مطالعات فرهنگی به من آموخته که مرزهای هنر و امور متعالی و غیر متعالی این روزها بیش از هر زمان دیگری مغشوش و درهماند. پس شاید چشیدن چنین طعمی در ادبیات، لکهی ننگی به تبار سلیقهی فرهنگی آدمها وارد نکند. در ضمن بد نبود چیزی که میتوانست در بازار کتاب برای چند سال جنب و جوشی خلق کند را ببینم. به هر جهت نوشتههای گاوالدا را اولین بار با همان مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» چشیدم. پیداست که گاوالدا از این که عامهپسند و بازاری نامیده شود، ابایی ندارد. داستانش را از آدمهای معمولی روایت میکند، سرگرم میکند؛ ساده، روان، بیپیرایه و خوشخوان و در پی جلب مخاطب هست؛ ولی به دلایلی نمیشود او را بهراحتی در دستهی عامهپسندهای زرد و مبتذل قرار داد.
همین روزها فرصتی هم برای خواندن رمانی بلند از او دست داد، تا جهان او را بهتر بشناسم. رمان Hunting and Gathering که با عنوان «با هم بودن» یا «باهم بودن همه چیز است» و چند اسم مشابه دیگر ترجمه شده است، شاید برای شناختن جهان او انتخاب خوبی باشد. جهانی که او اصرار دارد در آن به انسانهایی توجه کند که سرکیسه شدهاند. سرخوردگان و تیپهای تباهشدهی جامعه... فرقی هم نمیکند ثروتمند، فقیر، جوان، پیر، روشنفکر، زن یا مرد باشند؛ به نظر او هر انسانی دارای نقاط ضعفی است. او میگوید به کسانی که خود را بدون نقطه ضعف نشان میدهند و گویی هرگز متزلزل نمیشوند اعتمادی ندارد. پس قهرمانهایش، البته اگر قهرمانی در کار باشد، از همین آدمهای زخمخورده و عادی است.
او برخلاف همهی نویسندگان عامهپسند انتظار ندارد در یک رمان سرنوشت آدمهای داستانش را از ابتدا تا پایان تعریف کند و کنتراستهای عجیب بین شخصیتها خلق کند؛ در عوض برشی عمیق از یک زمان کوتاه از زندگیشان را روایت میکند و تنها به نقاط تاریک زندگیشان با ظرافت پرتو نوری میتاباند و این همان وجه تمایز مهم او با نویسندههای عامهپسند نویس است. حتی در داستان پایان ماجرا هم اهمیتی ندارد. بیشتر داستانها از جمله همین رمان، پایان خاصی ندارند. از اتفاق نسخهای که خواندم چند صفحه پایانیاش را دریک سهلانگاری مربوط به چاپ از دست داده بود؛ ولی به نظرم پایان داستان هر شکلی میتواند داشته باشد. این یک داستان با پایان باز است.
در این روایت کلاژی زیبا و دوست داشتنی از آدمهای متفاوت به شکلی اتفاقی، موقتاً در کنار هم قرار میگیرند. دختری عصیانگر به خودش و مناسبات اجتماعی اطرافش، جوانکی تهیشده از درون با نسب اشرافی و پسر لمپن همخانهاش با رویاهایی کوچک، از سر تنهایی و عسرت و به هم ریختگی در یک خانه جمع شدهاند. کنار هم فضایی گیرا و زنده خلق میکنند که میتواند تلاش و مبارزهی آنها برای بهتر شدن زندگی را به ظرافت در مقابل چشم خواننده بگذارد. ایدهآلیسم شخصیتهای کتاب بارها توسط واقعیتهای دشوار زندگی شهری معاصر لگدمال میشود، ولی از بین نمیرود. اما نویسنده خود یک زن فرانسوی مدرن و هموطن روشنفکر طنازی مثل ولتر است که همانند او با ظرافت و شوخطبعی تلخی مبارزه را میگیرد و به عنوان یکی از مظاهر دنیای مدرن سر به سر شهر پاریس میگذارد.
در روایت گاوالدا خبری از اتفاقات بسیار بزرگ و حوادث عجیب نیست ولی با دست یافتن به برشهایی ژرف از جریان زندگی، تا بخواهید با دیالوگهایی پرکشش و در عین حال کوتاه داستان را پیش میبرد. به این ترتیب جملاتی از متن و ژرفای زندگی آدمها داریم که گاهی به مثابهی تلنگرهایی بزرگ عمل میکنند. ترجمهای که من خواندم از خجسته کیهان بود؛ که در مجموع ترجمهای کمنقص و قابل قبول با تلاشی برای تمایز در لحن شخصیتها و تا حدی که ممیزی اجازه بدهد، وفادار به متن بود. به نظرم طرح جلدی که برای چاپ کتاب به زبان فرانسوی انتخاب شده با دقت و ظرافت بیشتری نسبت به نمونههای دیگر انتخاب شده است و با مضمون داستان مطابقت بیشتری دارد.
یوسا درست میگفت وقتی از دنیای بدون ادبیات با عنوان دنیایی بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخنگفتن یاد میکرد. ادبیات و رمان حتی در سطوحی به ظاهر دم دستی مثل داستانهای گاوالدا که با ادبیات ماندگار و شاهکارهای عظیم فاصله دارند، حساسیتهای روح ما را بر میانگیزند و ظرافت گفتار را هدیه میکنند. به نظر من ادبیات این فضیلت بزرگ را دارد که در پوچی آشفتهی زندگی ما رخنهای ایجاد کند. پس تا حد ممکن باید از این فرصتهای شادیبخش استفاده کرد.
شناسه کتاب: با هم بودن / آنا گاوالدا / خجسته کیهان / کتاب پارسه