اخباری که از بازار بورس و دستبردن در صفرهای واحد پول میشنویم؛ صرفنظر از تحلیلها و ارزیابیهای مثبت و منفی دربارهی نتایج آن، مبتنی بر یک واقعیت است. در ادامه اگر موفق شویم مه غلیظ اطراف مفهوم نئولیبرالیسم را با روشنایی کنجکاوی و پرسشگری بشکنیم، حداقل بخشهایی از آن را خواهیم دید.
سیاستهای فعلی ادامهی تصمیم اقتصادی حاکمیت، در توسعهی بازارهای مالی است. بازار مالی اعم از پول، سرمایه و بیمه مطابق روندهای چند دههی اخیر در هر شرایطی قرار است، باز هم فربهتر و سنگینتر شود. البته این سیاست در تمام سالهای قبل با حمایت تمام قد دولت از گسترش و تکثیر شگفتانگیز بانکهای خصوصی و مؤسسات مالی فرادولتی دنبال شده است و سیاست جدیدی نیست.
این ریخت و پاش مالی قرار بوده منجر به رشد اقتصادی شود؛ در حالی که اینجا نه تنها بین بازار سرمایهی مالی و رشد اقتصادی کشور هیچ رابطهی قطعی و بلندمدتی وجود ندارد؛ بلکه رشد بازار سرمایهی مالی به نابرابری و شکاف درآمدی و فساد گسترده منجر شده است. این یکی از همان مشکلاتی است که نامی ندارد؛ مشکل این است: «مردم هر چه بیشتر و سختتر کار میکنند درآمد کمتری دارند و حس میکنند هر چه دارند هم، هر روز در معرض از دست رفتن است.»
در حالی که به گفتهی سیاستمداران وضعیت اقتصادی خوب است. فقط گویا باید پرانتزی به سخن آنان اضافه کرد، وضعیت اقتصادی برای تعداد بسیار کمی خوب است. بازار مالی ایران همواره دایرمدار و همنشین قدرت و تأمینکنندهی مخارج سنگین ثبات و اقتدار ایدئولوژیک حکومت بوده است؛ اما مسأله این است که آیا این پول و سرمایه باید حاصل رشد اقتصادی و تولید ناخالص ملی باشد یا پول را باید به هر طریقی فقط تکثیرکرد؟
علیرغم توسعهی بازارهای مالی تاکنون، تمام صنایع تولیدی با رکورد و کسری منابع مالی مواجهاند و در بسیاری از موارد به گفتهی سازمان خصوصیسازی قادر به تأمین هزینههای سرپا نگهداشتن خود و حضور و رقابت در بازارهای داخلی و منطقهای مصرف هم نیستند؛ ولی ارزش سهام آنها در قالب عددها روی مونیتور به شکل هجومی و پشت درهای بستهی اقتصاد جهانی بالا میرود و خریداران کوچک آرزومند و مستأصل را به خود جلب میکند. چنین نمایشی مفهوم مشخصی دارد و آن این که قرار نیست ثروتی خلق یا تولید شود، فقط قرار است جریانی از معاملات، با جابجایی پولهای مردم، ثروت و ماحصل بازار مالی را بین آنها که قویترند و بیشتر دارند بازتوزیع کند.
این که کسب و انباشت ثروت با هر روشی و حتی به هر بهایی مثل تزریق رانتهای بوروکراتیک حاکمیت به بدنهی وفادار خود، بر تولید واقعی ثروت پیشی بگیرد، سایهای از یک سیاست نئولیبرالیستی است که در حال حاضر اجرا میشود. اینکه محور زندگی و تمام روابط انسانی بر مبنای رقابت مالی و بازار باشد، هم ایدهای است که دستگاه رسانهای نئولیبرالیسم مشغول معنی و مفهوم دادن به آن است. حتی مروری گذرا بر گفتگوهای جاری بین مردم کافی است که نشان دهد چگونه مردم دیگر کمترین باوری به امکان دستیابی به زندگی خوب و مرفه با کار و تلاش ندارند. مردم کلید تمام آرزوهایشان را به پولدار شدن و پولدار شدن را به نفوذ در ساختار قدرت یا بازار تجارت و دلالی با پول گره زدهاند.
همچنین دستگاه معناساز نئولیبرالیسم از کلماتی استفاده میکند که بیش از این که توضیحدهنده باشند، مبهم و پنهانکنندهاند. همین کلمهی سرمایهگذاری را در نظر بگیرید. این کلمه میتواند مفاهیم مثبتی از قبیل فعالیتهای مفید تولیدی و صنعتی و خدماتی، امنیت روانی، ایجاد شغل و ثبات اقتصادی و آبادی کشور را منتقل کند. در عین حال میتواند به مفهوم خرید داراییهای دیگران توسط ثروتمندان باشد که به دنبال آن سوءاستفاده از اجارهبها، بهرهی وام، سود سهام و ... باشد. وقتی برای همهی این کارها از همان کلمهی سرمایهگذاری استفاده شود، منابع ثروت مبهم و مخفی خواهند شد و کسب ثروت به هر شکلی معادل با تولید ثروت و کارآفرینی خواهد شد. اجارهبگیران و میراثبران و دلالان خود را کارآفرین جا میزنند و مدعی میشوند که درآمد بیزحمتشان را با هوش و استعداد و حتی زحمتکشیشان بهدست آوردهاند.
به این ترتیب سرمایهگذاری مفهومی غیر از هدایت پساندازهای کوچک به کانال های کلان تولید و خدمات عمومی و بهرهبرداری از منابع ملی است.کالایی تولید نمیشود. شغلی ایجاد نمیشود. منبعی آمادهی بهرهبرداری برای استفادهی همگانی نمیشود. رابطه با بازارهای جهانی هم در پایینترین حد ممکن است. خدماتی عمومی و غیرانتفاعی هم با این پولها ارائه نمیشود پس هیچ اصلاح ساختاری در اقتصاد قرار نیست اتفاق بیفتد. فقط بناست بازار مبادلهی پول بزرگتر شود.
مبنای رشد چنین بازاری ساختگی و دستوری است، چون از کار و سرمایهی انسانی و منابع طبیعی ریشه نمیگیرد. برنامه و ارکان دموکراتیکی برای مقابله با فساد ساختاری ندارد. خرید و فروشهایی که به آن نام سرمایهگذاری و افزایش شاخص بورس داده میشود؛ پولهای سرگردان را از ساختارهای حقوقی مشخص به ساختارهای حقیقی نامرئی و ناشناخته انتقال میدهند. این گمنامیها و ابهامها با بیمکانی و بیریشهگی سرمایهداری دروغین پیوند میخورد و مشکل بینام دیگری برای مردم میسازد.
یک روایت قدیمی میگوید زیرکانهترین مکر شیطان، این است که شما را قانع کند، وجود ندارد.