نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

ایستاده در برابر شرّ

ویلیام شکسپیر، نمایش‌نامه‌ی ریچارد سوم:

 «هنوز وقت اشک‌ریختن‌مان نرسیده، و اندوه گران‌مان هنوز پا نگشوده است.»

وقتی شرّ، صورت خود را در قامت یک فاجعه نشان می‌دهد، انسان برای دفاع از خود و برائت جستن از آن  به‌سرعت، دست به کار می‌شود. امروز این دست به کار شدن‌ها به واسطه‌ی رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بیش از هر زمان دیگری تنها در حرف زدن خلاصه شده است.

 داستان از این قرار است؛ نخست خبر جنایتی هولناک می‌پیچد، بحرانی عمیق از گوشه‌ای سر بر می‌آورد، ناکارآمدی سیاستی آشکار می‌شود و دردی در اندام جامعه می‌پیچد؛ و حال نوبت واکنش‌های فردی و گروهی ماست که رخ نشان دهند. سکوت یا بی‌کنشی مجازی که بدترین کارهاست و هم‌دردی کردن با کسانی که آسیب دیده‌اند هم، از اصول اخلاقی اساسی و انکارنشدنی ماست. رسانه‌ها نیز همیشه کارشناسان و تحلیل‌گرانی در حالت آماده‌باش دارند که با سرعت به بازنمایی ابعاد مختلف فاجعه بپردازند. گویا همه چیز روشن می‌شود، کسی با عامل واقعی فاجعه کاری ندارد و از اتفاق بیشتر وقت‌ها، اصل بحران همان جایی‌ست که انگار در هیاهو دیده هم نمی‌شود.

مروری بر واکنش‌هایی از این دست در مواجهه با فجایع، در روزهای اخیر نشان می‌دهد که جامعه‌ی ما در حال تجربه‌کردن یک گذار مهم در اخلاق اجتماعی است. گویا ما از مرحله‌ی سرزنش‌کردن قربانی فاجعه عبور کرده‌ایم و به مرحله‌ی دیگری وارد می‌شویم؛ که در آن، رقابت شدیدی برای قربانی بودن وجود دارد. از کسی که خود را فعال زنان می‌نامد و هنرش فقط این است که زنان را قربانیان همیشگی تاریخ و فرهنگ بنامد تا سیاستمداری که به قربانی کردن خودش برای کشور و انقلاب  افتخار می‌کند و در گفتاری دیپلماتیک، کشورمان را هم قربانی عرصه‌های نزاع بین‌المللی می‌خواند. گویا تأکید و تمرکز بر شخصیت قربانی و فرد ستمدیده باعث شده است، او قدرت خاصی از این گونه تحت سلطه بودن و قربانی شدن بگیرد و به این ترتیب همه در پی کسب قدرت مشابهی می‌خواهند گوی سبقت به دست گرفته و در گروه قربانی فاجعه جاگیری مناسبی کرده و حتی‌الامکان در مرکز اخبار و تحلیل‌های مربوط به آن قرار بگیرند.

 همه در حال نسبت دادن خود به گروه‌های اقلیتی هستند که حقوق‌شان نادیده گرفته شده و به آن‌ها ظلم شده است و همچنین همه در حال چاره‌جویی و ارائه‌ی راهکار هستند.  

گویا تسلط و همه‌گیر شدن نوعی روندهای رایج در پزشکی، باعث شده ما شرّ و بدی را معادل بیماری بدانیم و در مواجهه با شرّ، بلافاصله دنبال تشخیص بیماری و صدور نسخه و درمان بگردیم و البته همیشه دیگران را مقصر بدانیم. در حالی که فراموش می‌کنیم، حتی آن جا در گفتمان پزشکی هم، پیش‌گیری و بهداشت همیشه بر درمان برتری دارد.

نگاه درمان‌محور و افتادن در رقابت بازی چه کسی بیشتر از همه قربانی است دو آفت مهم دارد. نخست این که ما دیگر مسئولیتی در قبال شرّ احساس نمی‌کنیم و در نهایت آن را به چشم یک بیماری قابل درمان دیده و به نوعی ناخودآگاه مسئولیت‌های پیش‌گیرانه‌ی اخلاقی و انسانی‌مان را وا می‌نهیم و رها می‌کنیم.  همچنین این نگاه منجر به طوفان‌های رسانه‌ای و فریادهای خشم و اعتراض، آن هم به طور عمده در فضای مجازی می‌شود که شرکت‌کنندگان در آن خودشان را در حال مبارزه‌ای بی‌امان، با شر و سرکوب و ستم تصور می‌کنند. در حالی که چنین همدردی‌ها و سر و صداهای رسانه‌ای، فقط وقتی در عالم واقعیت محک می‌خورد که بتواند از تکرار فاجعه جلوگیری کند.

 آفت دیگر این که وقتی موقعیت جذاب قربانی، قابل بهره‌برداری رسانه‌ای می‌شود به این ترتیب تعداد بیشتری می‌خواهند از این فرصت استفاده کنند. حتی کسانی که خود باعث بروز فاجعه و بحران و بی‌عدالتی و جنایت و حتی تعلل در استفاده از سرمایه‌ها هستند، فرصت جلوه‌گرشدن در نقش قربانی را از دست نمی‌دهند. چنین موقعیت فاجعه‌زده‌ای با برانگیختن احساسات و عواطف تند، فرصت قضاوت و درک و دریافت صحیح آگاهی و اطلاعات را از جامعه و افکار عمومی می‌گیرد. پس در نهایت باز هم نابرابری، باقی خواهد ماند. کسانی که قدرت و نفوذ و اعتبار رسانه‌ای بیشتری دارند حمایت بهتری جلب خواهند کرد و صدای قربانیان واقعی همچنان به جایی نخواهد رسید.   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد