نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

زیست جنبش؛ این جنبش یک جنبش نیست .

ریزوم Rhizoma  گیاهی است که به صورت افقی رشد کرده و ساقه‌اش در خاک قرار می‌گیرد؛ با قطع بخشی از ساقه‌ی ریزوم، گیاه نه می‌خشکد و نه از بین می‌رود همان‌جا در زیر خاک گسترش می‌یابد و جوانه‌های تازه ایجاد می‌کند. ریزوم بر خلاف درخت، حتی اگر به تمامی شکسته یا از هم گسسته شود، باز هم می‌تواند حیات خود را از سر بگیرد و در جهات دیگری رشد کند. برخلاف ریشه‌ی درخت که رو به زمین و در دل خاک رشد می‌کند، ریزوم به همه جا سرک می‌کشد و روی خاک در جهات گوناگون پیش می‌رود.   

سال‌ها پیش فیلسوف عصیان‌گر فرانسوی از ریزوم یک مفهوم فلسفی ساخت. ژیل دلوز می‌گفت دو جور نحوه‌ی تفکر داریم. تفکر درختی و تفکر ریزومی‌. تفکر درختی گوش به فرمان بودن و ارتباط عمودی و بودن و درجا زدن را نمایان می‌کند؛ حال آن که تفکر ریزومی با تدارک ارتباطات همه‌جانبه متکثر و پویا بوده و در عین نجابت داشتن هرجا خواست می‌رود و پاگیر نیست؛ هرمی و گوش به فرمان رأس هرم نیست. به همین قیاس جنبش ریزومی ماهیتی غیر سلسله مراتبی، چندگانه، فاقد مرکز و بدون رهبری دارد که هر لحظه در حال شبکه‌سازی افقی است و خود را نونوار می‌کند. آیا چیزی بهتر از ریزوم می‌تواند مفهوم ناجنبش را توضیح دهد؟ در ادامه خواهیم دید.

محمدرضا تاجیک، بارها اصلاح‌طلبان را با عباراتی مثل جا ماندن در تعطیلات تاریخی، نداشتن برنامه و مانیفست، فسیل و نخ‌ نما شدن، افتادن کک قدرت به جان‌شان، ماندن نعش اصلاحات روی دست جامعه و ... به تندی نواخته و نقد کرده است. او در آخرین کتاب خود با عنوان «زیست جنبش: این جنبش یک جنبش نیست» تلاش می‌کند یک مدل تئوریک از وضعیت کنونی و بی‌قراری‌ها و به‌هم ریختگی‌های جامعه ارائه کند. چرا که از نظر او مردم ایران در دی 96 از چارچوب‌های تئوریک قبلی بیرون زدند و قاب‌شکنی کردند. پس برای فهمیدن وضعیت سیاسی جامعه و یافتن راه‌های برون رفت از آن، ضرورت دارد مدل‌ها و نظریات جدیدی صورت‌بندی شود. 

در سه بخش نخست کتاب، نویسنده ابتدا چارچوب‌های نظری اندیشه‌ی سیاسی در مورد وضعیت ناپایدار قدرت متمرکز را ترسیم می‌کند‌؛ سپس صورتی از وضعیت کنونی جامعه‌ی ایران را از دیدگاه خود توصیف می‌کند. بعد از آن مفهوم جنبش را در صورت‌های مختلف بازنمایی کرده و تلاش می‌کند با واقعیت‌های ایران مطابقت دهد. در نهایت به سراغ بدیل‌های وضع موجود می‌رود. او می‌خواهد به این بیان برسد که مناسب‌ترین کنش سیاسی برای مردم در زمانه‌ی ما چیست؟

زمانی که قدرت سر هر کوی و برزنی حاضر می‌شود و زندگی توده‌های مردم را در خانه‌های شیشه‌ای قرار داده و زیر نظر می‌گیرد، انسان‌ها هم درمی‌یابند که می‌توانند از اطاعت کردن تخطی کرده و مقاومت کنند. یعنی از هر موضعی که قدرت قابلیت خود را نشان می‌دهد در مقابل نشانه‌ای از خاکریز مقاومت هم می‌بینیم. 

این مقاومت‌ها می‌توانند در قالب جنبش‌های اجتماعی متشکل و کانالیزه شوند. اگر مناسبات اجتماعی طوری باشد که هزینه‌ی کار سیاسی بالا برود و جنبش اجتماعی ناممکن شود؛ مقاومت به شیوه‌ی دیگرش ظهور می‌کند‌. این شیوه‌ی دیگر «ناجنبش» است. مفهومی که آصف بیات نخستین بار در کتاب «زندگی هم چون سیاست» این گونه تعریفش می‌کند: در مجموع ناجنبش‌ها به کنش‌های جمعی فعالان غیر جمعی گفته می‌شود. آن‌ها برآیند رفتارهای یکسان تعداد کثیری از مردم عادی‌اند، که کنش‌های پراکنده اما یکسان‌شان تغییرات اجتماعی گسترده‌ای را به وجود می‌آورد؛ حتی اگر این رفتارها تابع هیچ ایدئولوژی یا رهبری مشخصی نباشند.

از همین روست که برخی از اهالی اندیشه‌ی سیاسی در ایران و بطور عمده با گرایش اصلاح‌طلبی به محلی کردن مفهوم ناجنبش در ایران پرداخته‌اند. از جمله محمدرضا تاجیک در همین کتابش چنین قصدی دارد. مطابق مفهوم پردازی وی، با برآمدن ناجنبشی با عنوان زیست جنبش، انگیزه و مطالبه‌های متفاوت و بی‌ربط مردم به هم گره می‌خورند و مجال ظهور می‌یابند. البته در چنین وضعیتی هیچ گروهی هم امکان هژمونیک شدن و هدایت جامعه را ندارند؛ اما تغییرات ناگزیر و بی‌بازگشتی در جامعه رخ می‌دهد.

جامعه‌ی امروز ایران زخم‌های عمیق و زیادی دارد که نهاد حاکمیت در چهار دهه‌ی گذشته با نادیده‌گرفتن آن‌ها و ناتوانی در مدارای این زخم‌ها آن‌ها را به توده‌های بدخیم چرکی تبدیل کرده است. در شرایط کنونی با یک سبد اعتراضی مواجه هستیم که هر زمان به فراخور شرایط، شاهد جلوه‌گری‌های طیفی از شعار‌های آن هستیم. البته این تصور اشتباهی است که این قبیل اعتراض‌ها را به مشکلات روزمره‌ی مردم تقلیل داد ... ایران با گسل‌های مختلف سیاسی، قومیتی، جنسیتی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و مذهبی مواجه است که به وجود آورنده‌ی همان مطالبات متفاوت و بی‌ربط است. سیاست‌های دولت‌های سازندگی، اصلاحات و اعتدال، نیز توده‌ها را از هر تغییر از بالا نا‌امیدکرده است و وضعیت را به طور فزاینده‌ای مستعد انفجار سیاسی کرده است.

اما از سوی دیگر تجربه‌ی تاریخی می‌گوید، انقلاب‌ها در فردای بعد از پیروزی معمولاً در نقش دیگری خود ظاهر شده‌اند، به خود خیانت کرده‌اند، زیر پای خود را کشیده‌اند و خود را از انقلاب تهی کرده‌اند، نشان انقلاب را از سینه‌ی خود برداشته‌اند و خود از «چاره» به «چالش» تبدیل شده‌اند. بعد از استقرار پهلوی آزادی را دریده‌اند و با اعلام و استقرار همیشه استئناء هیچ دگرگونی و دگراندیشی را تحمل نکرده‌اند.

ایده‌ی مرکزی کتاب این است که در سال‌های اخیر، مقاومت مردم ایران در مقابل هژمونی حاکم متحول شده است. دیگر کسی در پی انقلاب نیست؛ او این تغییر سبک و شیوه‌ی زندگی را زیست جنبش می‌نامد که در ذیل مفهوم ناجنبش‌ قرار می‌گیرد. تاجیک پس از مقدمات نظری‌اش درباره‌ی ماهیت قدرت و مقاومت و جنبش، با وام گرفتن از مفاهیم آنتونیو نگری، مایکل هارت، بدیو، دوسرتو، فوکو و دیگران تلاش می‌کند با تطابق تحولات شیوه‌ی زندگی مردم ایران با الگوهای مخالف الگوهای رسمی، فتح خاکریزهای قدرت را نشان‌گذاری کند. این‌جا او ردپای این گفته را که موثرترین و بادوام‌ترین کنش سیاسی آن نوع است که خارج از حوزه‌ی سیاسی و بدون استفاده از زبان سیاسی انجام می‌گیرد را در کنش‌های سیاست‌گریز ایرانیان جستجو می‌کند.

 در این راستا به بررسی شواهدی از شیوه‌ی زندگی مردم و تطابق آن با انواع ناجنبش‌ها می‌پردازد. از جمله جنبش ریزومی، مولکولی(ریز و متکثر)، هتروتوپیایی (آینده‌ی نامعلوم)، رتروتوپیایی (بازگشت به گذشته باشکوه)، لحظه‌ای شونده، جنبش نمادین کرامت، فراطبقاتی، جنبشی در شکاف تغییر و تدبیر، جنبش تحقیرشدگان، جنبش خلاق جمعی، جنبشی از هیچ کجا، جنبش تاکتیکی، جنبش نسل چیپس و موبایل، جنبش احقاق حقوق، جنبش شبکه‌ای و ادهوکراسی (گسترش سریع و غیر متمرکز برای هدف معین)، جنبش بی‌کنش، فیک جنبش‌ها‌، جنبش نمایشی، جنبشی در دوران فترت (دورانی که نو امکان تولد ندارد و کهنه هم دیگر امکان ماندن ندارد)، جنبش پوپولیستی‌، جنبش لمپنی و...

و در نهایت از نظر او تنها جنبشی که سمت و سوی خود را در راستای قوانین زیست‌شناختی و زندگی قرار می‌دهد و آن‌ها را به عنوان خط مشی می‌پذیرد و می‌تواند جنبش تلقی شود و مطابق با متن واقعیت باشد، نا‌جنبشی با عنوان زیست جنبش است. یک زیست جنبش، مقدم بر هر چیزی ناظر بر زندگی (حیات برهنه و حیات سیاسی) انسان ایرانی است و کنشی ناظر بر زندگی جمعی یک ملت است. ملت و جامعه‌ای با همه‌ی آسیب‌پذیری‌ها و ناخوشی‌ها و بحران‌زایی‌ها و آنومی‌هایش در اکنون تاریخ. زیست جنبش شورشی علیه زیست‌سیاست حاکمان و زیست‌قدرتی ایدئولوژیک است که می‌خواهد تمام شیوه‌های زیستن و مردن انسان‌ها و لذت‌های آن‌ها را به انقیاد خود درآورد.

زیست جنبش توصیف شده توسط نویسنده‌ی کتاب، تاکتیک‌هایی هم از این دست دارد: تاکتیک قداست/حرمت‌زدایی از نظم و نظام مستقر، تاکتیک کنترل بر بدن خود فراسوی مدار کنترلی و نظارتی، تاکتیک مصادره به مطلوب کردن، تاکتیک مهاجرت فرهنگی، تاکتیک بازی کردن در زمین قدرت، تاکتیک استحاله، تاکتیک مصرف، تاکتیک تبدیل عرصه‌ی عمومی به عرصه مقاومت، تاکتیک طفره رفتن و ...

او می‌گوید زیست جنبش از وضعیت‌های واقعی سرچشمه می‌گیرد، از آن چه که در این وضعیت‌ها مردم می‌توانند بگویند و از کارهایی که در این وضعیت از دست‌شان بر می‌آید. این ناجنبش به علم و تجربت آموخته که چگونه از خط تای مرزی میان زشت و زیبا، درست و نادرست، دوستی و دشمنی، خشن و لطیف، انسانی و غیر انسانی، قدرت و مقاومت و ...  برای زیستن استفاده کند.

 اگر چه کتاب قبل از حوادث آبان 98 منتشر شده است به نظر می‌رسد مدل مفهومی کتاب قادر است علاوه بر  برخی از حوادث دی 96، رخدادهای آبان 98 را با همین انگاره‌ها تئوریزه کند.

اما از منظری دیگر بیرون از فضای کتاب، طی سال‌های اخیر ساخت اجتماعی ایران و سامان سیاسی قدرت حاکم به شکلی متحول شده است که گویی امکان شکل‌گیری جنبش و حتی ناجنبش هم وجود ندارد. شکل نگرفتن نهادهای مدنی و سرکوب نهادها و تشکل‌ها مانع بروز جنبش‌ها و بیان اعتراضات شده است، از سوی دیگر نارضایتی در تمام طبقات اجتماع پراکنده شده است. مردمی که به واسطه فشارهای اقتصادی و اجتماعی با زور از طبقه و موقعیت خود بیرون رانده می‌شوند. احساس خستگی و تحقیرشدگی می‌کنند و این تحقیر سیستماتیک و بودن در طبقه‌ای که افراد خود را متعلق به آن نمی‌دانند، ناجنبش‌ها را هم دچار بی‌ریختی کرده است.

 گویی شرایط برای ظهور ناجنبش‌ها هم ناممکن و شکننده است. در این وضعیت، ناگهان روایت نهان آشکار می‌شود. پشت صحنه همان صحنه می‌شود و در لحظه‌ای تمکین و انقیاد دود می‌شود و به هوا می‌رود و جای خود را به تمرد آشکار می‌دهد. این یکی از لحظه‌های نادر و خطرناک در روابط نامتعادل قدرت است. وقتی تحقیر مردم نظام‌مند باشد و رنجشی اجتماعی و گروهی رخ دهد باید انتظار بروز خیزش  و کین‌توزی علیه قدرت را هم داشت.


سوالی که مطرح است، همان سوال قدیمی برتولت برشت است که می‌پرسید: «قدرت سراسر از مردم برمی‌خیزد، ولی کجا می‌رود؟»

 

شناسه کتاب : زیست جنبش؛ این جنبش یک جنبش نیست / محمدرضا تاجیک / نشر نگاه معاصر

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد