بین کسانی که هر روز با نگرانی از بالارفتن قیمتها و نگاه به آیندهای نامعلوم سرمیکنند و در حال شاهد فرو ریختن اعتبار اقتصادی و اجتماعیشان هستند و روزبهروز مستأصلتر برای تأمین معیشت و گذران زندگیشان، قابل انکار نیست که تعداد کمی هم قادر به مخفی کردن هیجان خود از جهش قیمتها نیستند.
واقعیت این است که در طی چهار دهه سیاستهای مبتنی بر تزریق مالی به گروههای خاص حامی قدرت در درجهی اول و پس از آن فساد و بیانضباطی مالی، طبقهای نوظهور را شکل داده است که منافعش در گرو همین تورم و اقتصاد سوداگرانه و دلالی است. با این منظر طبقاتی میتوان درک کرد که چرا تورم گریبان اقتصاد ایران را هرگز رها نکرده است. بحرانی دراز دامنه که در حال حاضر در دل بحرانهای دیگر مثل سیاست خارجی تنشزا و همهگیری کرونا و ... نفس بسیاری از مردم را به شماره انداخته است.
پیداست دولتی که تحلیلگران اقتصادیاش با فرافکنی، مردم را به تابآوری بیشتر و وعدههای چند ماهه فرامیخوانند، خود بیشتر از همه از این تورم افسارگسیخته سود میبرد. بیجهت نیست که حتی فراتر از دستهای نامرئی بازار هر جا که بتواند آشکارا افزایش قیمتها را با صدور مجوزهای دم دستی قانونی و موجه هم میکند. این اقتصاد غرق در رکود که قادر به تولید ارزش واقعی نیست، قادر به اخذ مالیات از گروههای نوکیسهی خودساختهاش نیست، توان جلب سرمایهی خارجی را ندارد، بهتر است منابع مالی و نیازهای بودجهای خود را به واسطهی کم شدن ارزش پول ملی تا جایی که بشود و مردم تحمل کنند از جیب مردم بردارد. رونق کاذبی در بازار دلالی سرمایه مثل بورس راه بیندازد، حتی محدودیتها و انحصار کارگزاریهای بورس را بردارد، لشکر حامی رسانهای پشت آن راه بیندازد تا سهامهای بی ارزشش به بهای گزافتری آب کند. در واقع بورسی را رونق بدهد که فقط از تورم تغذیه میکند.
این تورم است که، فاصلهی ارزش واقعی و ارزش نمادین و کاغذی سرمایههای در حال گردش را میپوشاند و بقای حباب قیمتها را تضمین میکند و ماسکی فریبنده به چهرهی رکود اقتصادی میزند. ارزش بدهیهای کلان معوق طبقهی سرمایهدار رانتخوار وابسته به دولت را به بانکها کاهش میدهد؛ پس اصلاً چرا باید دولت مانع تورم شود؟
اما اقتصاد از هر گوشه به سیاست هم گره میخورد و برای من از این منظر قابل فهمتر. تحلیلگران و سیاستمدارانی که تا همین دیروز امید بذر هویتشان بود ولی ابعاد امیدواری و اصلاحاتشان در عمل به چیزی در اندازهی تغییر در رنگ و فرم گره زدن بستن روسری محدود شد، اگر از کنج عافیت سکوتشان بیرون زده باشند، در قامت یک نصیحتگر مصلحتنظاماندیش تنها از حاکمیت میخواهند که حداقل با مردم حرف بزند. تا فروریختگان از طبقهی خود قانع گشته، فعلاً تاب بیاورند و فقط نظارهگر بمانند. اما لابد میدانند در وضعیتی که از فرط بیثباتی دیگر حتی وضعیت نیست، کنش گفتاری اصحاب سیاست و قدرت نمایشی مبتذل است.
حال پرسش مهم این است. ممکن است کسانی که در هیچیک از منافع حاکمیت سهیم نیستند، هنوز با ساختارهای موجود قدرت همکاری و نزدشان دریوزهگی کنند و به ابتذال شر تن دهند؟