جامعهای که زبالهگرد دارد نمیتواند نسبت به عدالت بیتفاوت باشد. حتی وقتی که میدانیم انسانها از حیث ویژگیهای طبیعی مثل هوش، سلامت و توازن عاطفی برابر نیستند، عدالت را میخواهیم. هنوز وقتی حقی نادیده گرفته میشود از خود میپرسیم این عادلانه است؟ بهراستی چرا همچنان در مقابل هر تبعیض و البته نه هر تفاوتی میگوییم؛ این منصفانه نیست؟
این پرسشها فقط از اردوگاه چپ بر نمیخیزند. امروز جهان لیبرال سرمایهداری هم به خوبی میداند که اگر رشد اقتصادی و توسعه چشم بر عدالت ببندد، پابرهنگان پاتیلاش را عاقبت دَمَر میکنند. پس دستور کار حرفزدن دربارهی عدالت چنانکه گفته شد، تغییر کرده است. عدالت حتی برای لیبرالهای شیفتهی رشد اقتصادی و توسعه هم تبدیل به مسأله شده است.
اما چگونه ممکن است همزمان، با آزادی رشد اقتصادی و عدالت کنار آمد؟ این کتاب با محور قرار دادن این پرسش به بررسی آراء و نظریات طیفی از فیلسوفان سیاسی لیبرال پرداخته است. طیفی گسترده که در یک سو به این پرسش، پاسخی منفی میدهد؛ اما درسوی دیگر دنبال سازوکارهای تنظیمکنندهای بین حفظ ارزشهای بنیادی لیبرالیسم و نیمنگاهی به عدالت است. پیش از آن باید البته به مفهوم عدالت پرداخت. عدالت چیست؟ تا چه اندازه قابل تحقق در جامعهی انسانی است؟ تا چه اندازه میتوان شکافها و بحرانهای ناشی از لیبرالدموکراسی را با مفهومی از عدالت رفو کرد؟
در دوران مدرن، فرض بر این است که سازماندهی زندگی اجتماعی محصول عمل انسان است. انسانها قدرت شکلدادن به زندگی دستهجمعی را دارند و میتوانند پدیدههای اجتماعی را کنترل، اصلاح یا دگرگون کنند، پس نظریههای مربوط به عدالت در پی توجیه نابرابریهای موجود یا اصلاح نهادهای اجتماعی برای برقراری عدالت بر میآیند.
به همین ترتیب، چنانکه گفتم توجه و کوشش لیبرالها برای توجیه یا اصلاح وضعیت فعلی، طیف وسیعی از نظرات را در بر میگیرد. در این سوی طیف لیبرالهایی هستند که عدالت را سرابی پوچ میدانند که فقط مایهی رسوایی است و در آن سوی طیف، دیگرانی که معتقدند میتوانند عدالت را به مثابهی ضرورتی منصفانه با لیبرالیسم آشتی دهند.
در کتاب «لیبرالیسم و مسأله عدالت» یازده مقالهی مهم و معروف از سراسر طیف نظریهپردازان لیبرالیسم و نمایندگان فکری آنها گردآوری و توسط گروهی از مترجمان، ترجمه و منتشر شده است. به این ترتیب با مطالعهی آن میتوان دورنمایی از مسألهی عدالت در زمینهی لیبرالی را بهدست آورد. مبنای انتخاب و گزینش نظریهها، مقالهای از جیمز کانو James Konowاست با نام «منصفانهترین کدام است؟ تحلیلی اثباتی از نظریات». کانو مدرس کرسی اقتصاد و اخلاق در دانشگاه kiel آلمان است که با استفاده از چهار مفهوم، این نظریهها را دستهبندی میکند: نیاز، کارآمدی، مسئولیت فردی و زمینه.
نظریههای مربوط به نیاز، با اخلاقی وظیفهگرا، در پی بهروزی و مساوات همهی انسانها در نیازهای اولیهاند و میخواهند حتیالامکان به شکل برابری برطرفشان کنند. مثل جان رالز.
نظریههای کارآمدیمحور، میخواهند بیشترین فایده و سود را برای بیشترین افراد ممکن فراهم کنند، اینجا اخلاقی حاکم است که بیشتر معطوف به نتیجه است. مثل آمارتیا سِن.
در سومین گروه، مسئولیت فردی در نهایت عدالت را برقرار خواهد کرد. پس میتوان در مجموع عدالت را رها کرد، تا با قوانین خودانگیختهی زندگی برقرار شود. مثل هایک.
در نهایت، کسانی هم عدالت را زمینهمند میدانند و معتقدند در هر زمینه و بستری از اجتماع روش متفاوتی برای برقراری عدالت باید فهم و تجویز کرد. مثل مکاینتایر.
البته به نظر میرسد دستهبندی کانو، سراسر طیف نظریات مربوط به عدالت را با ریزبینی و دقت کافی در بر نمیگیرد. چون حداقل در یازده مقالهی انتخابشده برای همین کتاب، برخی مقالهها را به سختی میتوان در گروهی کنار هم جای داد.
کتاب با مقالهای از انتهای رادیکال طیف آغاز میشود. فردریش فون هایک با «ارث آباء و اجدادی عدالت اجتماعی» موضعی تند و تیز در مقابل عدالت اجتماعی گرفته و عدالت را صرفاً کلیشهای میانتهی مینامد که ارزش پرداختن ندارد. او میگوید طیف وسیعی از مردم از الگوی فعلی ناراضیاند؛ اما در واقع هیچ یک از آنها نمیدانند چیزی که عادلانه مینامند کدام است؟ شاید این گرایش آنها به عادلانه بودن نسخهای غریزی است که فقط مناسب جوامع ابتدایی و غریزی بوده و برای تمدن امروزی ما مناسب نیست. او ادامه میدهد این نابرابری، اعتراضی نیست که به بازی وارد باشد زیرا موفقیت در بازی تا حدی به مهارتها و وضعیت خاص هر فرد و تا حدی هم به بخت و اقبال وابسته است. به لطف همین بازی و در کار نبودن توزیعکننده است که مردم توانستهاند تا همینجا رشد کنند.
سپس مقالهای از رابرت نوزیک را میخوانیم که میگوید باید عدالت را رها کرد تا مسئولیت فردی انسانها به آن سر و سامانی بدهد. دولت کمینه بزرگترین دولت توجیهپذیر است، هر دولت بزرگتری حقوق مردم را نقض میکند.
جان رالز با مقالهای بر مبنای نظریهی آشتیجویانهی «عدالت به مثابهی انصاف» تلاش میکند با ایدههای نظری خود برقراری عدالت در دل نظامی از آزادیهای فردی را ممکن جلوه دهد. از این جهت رالز برقراری عدالت لیبرالی را ممکن و نیاز اجتماعی انسان میداند.
آمارتیا سن در مقالهی شگفتانگیز «برابری چه؟» با رویکردی انضمامی، تلاش میکند موضوع را معطوف به این پرسش کند؛ عدالت میخواهد برابری را در کدام شاخصهها برقرار کند؟ برابری در ثروت؟ در آزادیها؟ در فرصتها؟ درآمدها؟ دستاوردها؟ یا حقوق؟ هر نظریهی سازماندهی اجتماعی اگر بخواهد از آزمون زمان سربلند بیرون آید، باید روشن کند که برابری در چه چیزی را اقتضا میکند. در واقع برابریطلبی نظریهای متحدکننده نیست و انتخاب حوزهی برابری از اهمیت ویژهای برخوردار است. تا حدی که مطالبهی برابری در حوزهای، احتمال دارد ما را به مخالفت با برابریطلبی در حوزهی دیگری تبدیل کند. آمارتیا سن تأکید میکند معمول است که موضع اشخاص در قبال گرایش به تضاد دوگانهی آزادی و برابری نگرشهای سیاسی او را تعریف و روشن کند. چون تاکنون اهمیت برابری در مقابل اهمیت آزادی قرار داده شده است. اما چنین نگرشی در اساس اشتباه و زیانآور است. برابری و آزادی گزینههای جایگزین یکدیگر نیستند. آزادی یکی از زمینههایی است که میتوان برابری را بر آن اعمال کرد و برابری یکی از الگوهای توزیع آزادی است. پس مطالبهی برابری بدون بیان ماهیت برابری مطالبهای تهی است. در واقع نمیتوان از برابری در حوزهای به راحتی به حوزهی دیگری گذر کرد؛ مثلاً از برابری در درآمدها به برابری در آزادیها. این سادهانگاری نتیجهی حذف تنوع میان افراد است و بهای سنگینی دارد.
مارتا نوسبام و سوزان مولراوکین در ادامه با مقالات خود دیدگاه اخلاقی رالز و نوزیک و آمارتیا سن را نقد کردهاند. آنها روی هم رفته به گروه دوم نظریهها یعنی کارآمدمحوران تعلق دارند. نوسبام با الهام از آمارتیاسن برابری در قابلیتها را مناسبترین شکلی از برابری میداند که باید به سوی آن حرکت کنیم. او نیز زبان قابلیتها را قدرتمندتر از زبان حقها میداند. او با اشاره به شکافهای برابری در تعریف حقوق بشر، به گروههایی از فرودستان مثل زنان اشاره میکند و میگوید زنان ترجیحات سازشپذیرانهتری از خود نشان میدهند. به این دلیل که قابلیتهای تحقق نیافتهی بیشتری دارند و این ترجیحات آنها، اغلب به علت اوضاع ناعادلانه و قابلیتهای تحقق نیافته شکل گرفته است. در نتیجه این ترجیحات به نفع وضع موجود تأثیر میگذارد.
اکنون به انتهای دیگر طیف نزدیک میشویم. مایکل والزر در مقالهی «هنر تفکیک و لیبرالیسم» نشان میدهد که سنت لیبرالیسمی با بهکار بردن هنر تفکیک بین حوزههای مختلف اجتماع دیوار کشیده است. دیوار میان کلیسا و دولت، بین زندگی عمومی و خصوصی و بین دولت و دانشگاه و ...لیبرالیسم جهانی از دیوارهاست، دیوارهایی که هر یک البته آزادی جدیدی میآفرینند. محدودسازی قدرت هم دستاورد تاریخی همین دیوارهای لیبرالیسمی است. اما مشکل اینجاست که این دیوارها بیطرف نیستند. هنر تفکیکگری لیبرالیسم به منافع اجتماعی خاصی خدمت میکند. این دیوارها واقعاً ضروری است که بیطرف باشند؛ اگر هم بیطرفی آرمانی و ناممکن به نظر برسد، حداقل باید دایرهی گستردهتری از منافع را شامل شوند. سوسیالیسم باید از غنای هنر تفکیک لیبرالیسم درس بگیرد و آن را گسترش دهد.
مقالات السدیر مکاینتایر و یون الستر در ادامه به نوعی تلاش میکنند تا با توجه به زمینهها و شرایط بخصوص هر موقعیت، مسألهی عدالت را فهم و تبیین کنند. این سه مقاله مهمترین جبههی نقادی از جان رالز را تشکیل میدهند.
دو مقالهی آخر کتاب از جرالد کوهن و جان رومر در انتهای کمتر دیدهشدهی طیف لیبرالیسم و در تقابل روشنی با هایک قرار دارند. میتوان آنها را مارکسیستهای تحلیلی خواند که تلاش میکنند با قرابت به مارکسیسم و ترکیب آن با فلسفهی تحلیلی، ادعاهای مخالف برابریطلبی را به چالش بکشند.
در انتها خوانندهی کتاب میتواند به مختصاتی هر چند محدود، از نظریههای مربوط به عدالت در میان لیبرالیستهای معاصر دست پیدا کند. اما هنوز جای دیدگاههای مهم کسانی مثل نانسی فریزر و آنتونی بارنز اتکینسون و ...در کتاب خالی است. ترجمهی متن مقالات اگر چه ویرایشگر مشترکی دارند، به یک اندازه روان و یکدست نیستند. به نظر میآید ترجمهی پنج مقاله از هایک، رالز، آمارتیا سن، والزر و الستر درمجموع قابل فهمتر، روانتر و کمنقصترصورت گرفته است. با این همه، کتاب در نشان دادن و کنجکاو کردن خواننده برای آشنایی با دیدگاههایی که تلاش میکنند بنیانهای غیرسوسیالیستی برای مقولهی مهم عدالت فراهم کنند، موفق است.
شناسه کتاب: لیبرالیسم و مسأله عدالت / رابرت نوزیک، آمارتیا سن، مایکل والزر، جرالد کوهن، جان رالز، مارتا نوسبام، السدیر مکاینتایر، فردریش هایک، یون الستر، جان رومر و سوزان مولراوکین/ ترجمهی گروهی از مترجمان/ گزینش و ویرایش محمد ملاعباسی/ انتشارات ترجمان علوم انسانی