یکی از مخاطبان بزرگوار «نوشتن در آستانه» ایرادات و پرسشهایی بر یادداشت دوپارگیِ یک ژست فرستادهاند که ضمن تشکر از حسن توجه ایشان تلاش کردم، در پاسخ نکاتی را از باب ادامهی گفتگو و روشنتر شدن موضوع بنویسم.
متن ارسالی ایشان اینجا در بخش نظرات یادداشت قبلی در دسترس است.
پاسخ من :
به نظرم نقطهی کانونی بحث را در حوالی نگاه انتقادی و نه نکوهش وصلهزدن روشنفکرانهی اسلام سیاسی قرار دهیم و بحث ایجابی برای نظام مطلوب سیاسی ایران را به فرصتی دیگر واگذار کنیم.
در خصوص نقل قول از هگل، این نوع برهان آوردن و ارجاع به اشخاص ناموجه نیست؛ اما پرسش این است که سخن هگل دقیقاً چه معرفتی به دست میدهد؟ آیا باید مرعوب رتوریک هگل شده و الزامات تاریخی خود را نادیده بگیریم؟ منظور من اختراع کردن دوبارهی چرخ نیست؛ ولی وقتی گواهی از فیلسوفی میآوریم، حتی اگر تمام محتوای فلسفه او را پذیرفته باشیم، باید بدانیم که پیوندهای قبلی سخن با گوینده را حذف کردهایم؛ چون باید خودمان بتوانیم تبعات منطقی و فلسفی گزاره را به عهده بگیریم. درثانی، با ساحت عملی فلسفهای که از آن حرف میزنیم چه خواهیم کرد؟ هر گزارهی فلسفی، مبدأ عملی خواهد شد و نتیجهاش را خود ما خواهیم دید نه فیلسوفی که به او ارجاع دادهایم. در نهایت میتوانیم نتهای موسیقی را اخذ و تکرار کنیم ولی ناچاریم ساز خودمان را بنوازیم. شما با «ساخت سیاسیِ ناسازگار با دینِ قدیم» به پرسش سازگاری شرع و دموکراسی پاسخ دادهاید!
پرسش یکم: لفظ گویا در ابتدای جملهی من که نقل کردهاید تکلیف را تاحدودی روشن میکند. ظاهراً دین شیوهی زیستنی معطوف به سعادت اخروی را تعریف میکند و به اعتبار آن ادغام و همپوشانی قوانین مدرن و دموکراتیک که یکسره متوجه سعادت در دنیاست، با دین به این سادگی ممکن نیست. اگرچه من ادعایی در خصوص رسیدن به حقیقت دین نکردهام، اما وقتی شما به واسطهی ابزار مدرن هرمنوتیک قائل به فهمها و برداشتهای تاریخی از دین هستید، باید به ابزار خود که در روشنفکری دینی وطنی به «نسبیت فهم» انجامیده است، وفادار بمانید و دیگر نمیتوانید جزمگرایانی مثل مصباح را به چالش کشیده و متهم کنید. چرا که آنان هم میتوانند برهان مشابهی در مورد فهم خودشان اقامه کنند. اگر با همین درجه از سیالیت افق معنایی، حقیقتی برای دین قائل نباشید، دستکم میتوانیم به آنچه تاکنون تحقق یافته نگاهی بیندازیم.
پرسش دوم: بحث من دقیقاً ناظر بر همین وصلهدوزیها پیرامون اسلام و سیاست است که اگر چه با نقاط عزیمت و نیتهای مختلفی شروع شدهاند ولی در نهایت فرجام یکسانی دارند. پرسش شما احتمالاً از این باب است که نفس نقادی و پرسیدنِ من از ارتباط این دو حوزه نشاندهندهی پیوند وثیقی بین آنهاست و گریزی از ارتباط دین و سیاست نیست. راستش من هم فکر میکنم نظم الهیاتی برای بقا، گریزی از ورود به عرصهی سیاسی و اجتماعی ندارد.
اما این اصراری که الهیات سکولار و ملحد و آتئیست بر بیرون راندن دین از عرصهی سیاسی و اجتماعی دارد، بازتاب و فرزند نامشروع دین است. گویا در طول تاریخ نوعی وارونگی فرهنگی روی داده است. سکولارهای امروزی حذفشدگان و راندهشدگان دیروزی هستند که با ابزار تکفیر مواجه بودهاند. حال آنها با تغییر مناسبات قدرت تاریخی، عاملیت سیاسی و فرهنگی یافتهاند. دینداران هم متناسب با درجهای که از قدرت و برتری سیاسی و اجتماعی برخوردار بودهاند شدت ستیزه و طرد و تکفیر دیگران را تنظیم کردهاند و چنان که قدرتشان از حدی کمتر یا بیشتر شده است طرد و تکفیر را شدت بخشیدهاند.
آنها هم زمانی که در اجتماعی برتری داشتهاند به تمایز امردینی و غیردینی باور داشتهاند. بنابراین این دیگریسازی که محور نوشتهی دکتر مجاهدی است، خود نوعی مرزبندی دینی به شمار میرود و نه سکولار. چون در ابتدا دینی باید باشد که امر غیردینی محقق شود وگرنه انسانی که تنها با قدرت عقل خود به دنبال سعادت خویش است نمیتواند واضع چنین مرزکشی و تفکیکی بین امردینی و غیردینی شود.
پرسش سوم: در پرسش قبلی به دلایل مرزکشی بین دین و غیر دین اشاره کردم و اتفاقاً اشارهام در خصوص پرسیدن پرسشی از دین که پاسخی امروزی داشته باشد به پروژهی فیرحی باز میگردد. وقتی از ابزار هرمنوتیک و واسازی برای شکافتن نصّ استفاده میکنید باید منتظر باشید که متن بحرانیشده و شکافهایش برملا شود. استفادهی شیفتهوار شما از هرمنوتیک نمیتواند شما را از پیامدهایش که چیزی جز استحاله و ساختارشکنی از متن نیست مصون نگه دارد و آن را دمکراتیک کند. این هندسهی معرفتی ابزاری است که در دست دارید. بنابراین نه شما نه سروش و نه دیگر حامیان مستقیم و غیرمستقیم اصلاحگری و روشنفکری دینی نمیتوانید از ناسازگاریهای نظری و تناقضگوییها و سستی ادلهی عقلی در امان بمانید.
در خصوص رابطهی بازیگوشانهی ایرانیان با دین علاوه بر مرور مستندات و شواهد تاریخی میتوانید اکنون هم فاصلهی بین متن اصلی دین و ناخودآگاه و کردار عرفی ایرانیان را در هر مقولهای به طور مستقل رصد کنید. اما اگر اصرار بر استفاده از منابع نوشتاری وجود دارد در موضوع اندیشهی سیاسی میتوانید مثلاً به آثار سیدجواد طباطبایی مراجعه کنید.
.