ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جهتگیریهای سیاست خارجی ایران تاکنون نشان میدهد، ماتریسی از عدم قطعیت تمام سطوح آن را در برگرفته است؛ چه در سطح تدوین اصول و دکترین سیاست خارجی که هنوز هم پس از چهار دهه، توافقی برخوردار از کل منابع و سرمایههای اجتماعی بر سر آن صورت نگرفته است و چه در سطح تکنیکها و فنون دیپلماسی و سیاستهای اجرایی که همچنان سردرگم و فاقد انسجام و یکپارچگی است.
اگر چه شرایط نظام جهانی و بازیگرانش همواره در تغییر و تحول است و انتخاب رهیافتهای متناسب در سیاست ضرورت دارد؛ اما در میان این همه آشفتگی ظاهری، هستهی سخت و مقاومی به نام منافع ملی هر کشور قادر است نظم و روابط بینالملل را به خدمت خود بگیرد. از این رو تمام کشورهایی که سامانِ سیاسی مطلوبی دارند در طی نسلها و با تغییر دولتها، همچنان به اصول و مبانی مورد توافق در کشور خود وفادارند و بر روی همانها هزینه و سرمایهگذاری میکنند. فضیلتی که تداوم، پایداری، انباشت اقتصادی و توازن در قدرت را برایشان در پیدارد.
به نظر میرسد عدم قطعیت در سیاست خارجی ایران، به دلیل فقدان اصول و مبانی تعیینکنندهی سیاست نیست. چه بسا از آنجایی که ساختار حاکمیت ایرانی در دورههای مختلف تاریخی به ایفای نقشی هنجارساز و صاحب کرامات در مدیریت جهان علاقهمند بوده، اغلب فهرستی پروپیمان از مبانی و اصول و نظریهپردازیها در دست داشته است. عمدهترین آنها اصل مبارزه با نظم مستقر جهانی و تأکید بر استقلال و جدایی روابط سیاسی از روابط اقتصادی است. پس مشکل چیست؟ چرا دیپلماسی ایران با وجود دکترین خاص خود فاقد انسجام و ثبات و اثربخشی است؟ چرا برههی حساس برای ما تمام نمیشود و همیشه همه چیز در هالهای از عدم قطعیت فرو رفته است و در زمین واقعیت و مقابل بازیگران بینالمللی تا این اندازه آشفتهایم؟
پاسخ در متن همین اصول نهفته است. علاوه بر این که چنین اصولی همه بستههای معرفتی و هویتی ایران را فعال نکرده، همین استوانهها در دکترین سیاست خارجی نشان میدهد که تدوینش تا چه اندازه آرمانگرایانه و کمبهره از منطق واقعیت و موقعیت بوده است. ویژگیهایی که دیپلماسی ایران را در تزاحم دائمی با منافع کشور قرار میدهد و به جای رقابت در منافع ملموس مثل دسترسی به منابع طبیعی، انسانی و اقتصادی به رقابت ایدئولوژیکی دامن میزند که بازیگر حقیقی ندارد.
رابطهی ایران و آمریکا از مظاهر عدم قطعیت در سیاست خارجی است که به نظر میرسد، ریشه در شکاف کاریزماتیک میان دورهی قبل از سال 68 و بعد از آن دارد. این شکاف، سمپتوم سیاست خارجی است که تپقهای آن گاه و بیگاه بیرون میزند و هزینههای سنگینی هم تحمیل میکند. گویی مخالفان سازشناپذیر و شیفتگان تسلیم هر دو به معنایی روانکاوانه هیستریکاند. چون درست مثل سوژهی هیستریک اصلاً نمیدانند که از جان مردم خود و جهان چه میخواهند؟
یا خود ساختار جهانی غیر قابل قبول است یا قدرتی که در حال حاضر در رأس ساختار قرار دارد؛ اما وقتی دلایل مخالفت با ساختار نظم جهانی را مطرح میکنند، به سادگی روشن میشود که در واقع دوست دارند خودشان در رأس قدرت جهانی و نقش منجی جهانیان قرار داشتند. چرا؟ به این دلیل هستیشناسانهی ساده که هیچ ساختار انسانی و جهانی بدون مناسبات قدرت دوام نمییابد. همانطور که در سیاست داخلی، وجود حاکمیت را باید پذیرفت و در عین حال قدرت آن را همواره تنظیم کرد، در سطح بینالمللی هم باید بازی مشابهی را پذیرفت تا در زمین سیاست واقعگرایی به نتایج ملموس رسید.
از سوی دیگر استقلال تنها در صورتی میتواند برای یک کشور و جهان مفید و مایهی رستگاری باشد که مبتنی بر تصوری از انگارههای جهانشمول سیاست باشد. اینکه کدام نقش من در جهان به نفع من و همه است، نه اینکه لابد نفع من در این است که خودم نقشم را انتخاب کنم. اگر این انگاره از استقلالخواهی بخواهد در جهان محقق شود، حاصلش چیزی جز وضعیت طبیعی هابزی و جنگ همه با همه نیست. در ضمن اگر ملت و دولتی به درجهای از دانایی و بلوغ نرسیده باشد، با مستقل بودنش چه گلی میتواند به سر خودش و بقیه بزند؟
مسألهی اساسی سیاست کلان، این نیست که مستقل از قدرتهای جهانی شویم یا یکسره تسلیم و منحل در آنها شویم. مسألهی دقیق این است که چگونه در تعادل با همین ساختِ قدرت جهانی قرار بگیریم.
در هر حال باید بدانیم منابع قطعی اجتماعی و هویتبخش سیاست خارجی ایران چیست و کجاست؟ چنانچه این تصویر لانگشات را نداشته باشیم در کلوزآپ، هر کنش قهرمانانه و حماسی و تراژیک ما میتواند در کسری از تاریخ به یک دیپلماسی کمیک و مفتضح بدل شود.
سلام الهام
" چنانچه این تصویر لانگشات را نداشته باشیم در کلوزآپ، هر کنش قهرمانانه و حماسی و تراژیک ما میتواند در کسری از تاریخ به یک دیپلماسی کمیک و مفتضح بدل شود."
جمله جالبی گفتی که تقریبا در مورد هر کاری صدق می کنه
چند روز پیش همکاری نظرم رو در مورد میرزا و نهضت جنگل پرسید
تا قبل از خوندن چند تا کتاب در مورد رضا خان سالیان سال تصورم از میرزا همون دیدگاه رسمی حکومت بود (کلوز آپ)
با خوندن این کتابها و دیدن مساله از دیدگاه نویسندگانی مخالف با دیدگاه های رسمی ، (لانگ شات ) این مساله به ذهنم رسید که کاری که صد در صد با نیت خیر انجام بشه هم ممکنه حاصلش صد در صد شر باشه !!! و نهضت جنگل و نهضتهایی مثل اون مانعی بر سر راه تشکیل دولت مرکزی قوی
- که فوایدش بعدا مشخص شد -
بودند و از این منظر خیر مطلق نبوده !!!
مساله رو به همین صورت برای همکارم توضیح دادم و اون درک کرد و پذیرفت که عدم ابراز عقیده مشخص توسط من و قرار گرفتنم در موضع " لا ادری " بدلیل نداشتن سابقه بررسی و دید از بالا به این قیام کاملا منطقیه
این مثال واقعی رو آوردم تا مصداقی باشه بر اهمیت جمله ای که گفتی .
حس ما در مورد خیلی از کار ها در گذر زمان تغییر میکنه و گذر زمان همون نقش تغییر دیدگاه از کلوزآپ به لانگ شات رو بازی می کنه
نمونه اش اشغال سفارت آمریکا که در اون موقع خیلی ها فکر می کردند کار مثبتی بوده (کلوز آپ) و امروزه با دیدن آثار و عواقبش خیلی ها
- از جمله خود دانشجویان اشغال کننده سفارت -
فکر میکنند عملی بوده اشتباه یا در مثبت بودنش دیگه صد در صد مطمئن نیستند
(لانگ شات)
سلام
ممنونم که تجربهات در این بحث را به عنوان مثالی خوب به اشتراک گذاشتی... اساساً اگر نتوانی و ظرفیت این را نداشته باشی که تصاویر با فواصل کم و زیاد و از زوایای مختلف به موضوع داشته باشی به این میماند که بخواهی با دوربین تک لنز غیر قابل تنظیمی که گوشهی یک اتاق با بتن در زمین کاشته شده و بدون بازیگر بخواهی فیلم سینمایی بسازی.
این قابلیت خیلی مهمی است که البته همینجور مفت و مسلم به دست نمیآید و باید برایش کار و تمرین کرد و زحمت کشید و حتی پول خرج کرد