ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تداوم ناکارآمدی دولت باعث شده است، این درک عمومی در مردم ایجاد شود که مشکل هست؛ ولی کسی به فکر حل مشکل نیست. محتوای اکثر گزارشها، تحلیلهای روشنفکرانه و حتی مواضع رسمی مسئولان لیستکردن انواع مشکلات است. فهرست عجیبوغریبی از انواع کمبودها و کژرویها و اتلاف منابع، دهانبهدهان میچرخد. از فساد سیستماتیک مالی تا بحرانهای فراگیر زیستمحیطی تا معضلات اجتماعی تا دستوپا زدن میان فقر و بیکاری و تورم تا فروپاشی اخلاقی تا گسترش شکاف طبقاتی تا تهدیدهای بینالمللی تا ناتوانی در تأمین بهداشت و رفاه اولیه تا از دست رفتن اعتماد و سرمایهی فرهنگی تا ... نگرانیهای بسیاری در فضای عمومی رها شده و مهمترین نگرانی مردم این است که فردا چه بر سرشان خواهد آمد؟ آیا دولت میتواند از آنها مراقبت کند و نیازهایشان را برطرف کند؟
حال پرسش این است که اساساً وضع موجود با وضعیت «بیدولتی» چه تفاوتی دارد؟ این جا منظور از دولت، استیت state است و همهی اجزای حکومت را در برمیگیرد. ساختار سیاسی قدرت برای این که یک استیت کارآمد باشد، باید دو ویژگی مهم داشته باشد. این ویژگیها که در عین تعارض با یکدیگر برای ماهیت حکمرانی اهمیت و ضرورت اساسی دارند، عبارتند از «تمرکز مشروعیت» و «پراکندگی قدرت».
دولت - ملت یا استیت مدرن باید قابلیت جمع کردن مقدار متناسبی از این دو را در کنار هم داشته باشد و گرنه ساختاری غیرضروری و فاقد کارایی خواهد بود. تمرکز مشروعیت با میزان رعایت حقوق فردی و اجتماعی افراد جامعه و مسئولیتپذیری و شفافیت ساختار قدرت سنجیده میشود. پراکندگی قدرت با این که دولت بتواند منابع را از مردم و مرزهای جغرافیایی تحت حاکمیتش کسب کند و به صورت متناسبی توزیع کند، یعنی توانایی تنظیم خدمات رفاهی و عمرانی و ساماندهیِ مناسباتِ اجتماعی را داشته باشد. تنها چنین دولتی امکان و فرصت انباشت انواع سرمایههای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی را به وجود میآورد، سطح قابل قبولی از امنیت در تمامی ابعاد را فراهم میکند و ماهیت عقلانی به ساختار قدرت میدهد. تقسیم و پراکندگیِ قدرت بین سطوح جامعه نیز کارایی و عملکرد دولت را رصد کرده و بهبود میبخشد.
به این معنا، استیت مدرن در ایران شکل نگرفته و یا تکامل نیافته است و ما با نوعی از بیدولتی روبرو هستیم. فقدانِ دولت، نه به این معنی که قوهی مجریه وجود ندارد، از لحاظ بوروکراتیک و نهادهای امنیتی با سیستم عریض و طویلی مواجه هستیم که اتفاقاً کار میکند و به همین دلیل نیز از هم نمیپاشد؛ اما این سیستم برای این که دولت- با کارایی استیت مدرن- باشد، باید ظرفیت هماهنگکنندگی و تنظیمکنندگی بین مشروعیت و قدرت و برقراری نظم داشته باشد که ندارد.
در شرایط بیدولتی که معمولاً با پراکندگی و سست شدن مشروعیت، تحلیل رفتن مرجعیتهای فکری و اخلاقی و همین طور متراکم شدن قدرت در رأسِ ساختار سیاسی همراه است، راهی جز برگشتن به «جامعه» نیست. جامعه زنده است و با وجود خستگی، به اشکال مختلف نشان میدهد که این مناسبات شبان و رمگی و متعلق به پیشاسیاست را نمیپذیرد، پس لازم است به جای دستکاریِ جامعه با آگاهی کاذب به آن اعتماد کنیم.
اگر چه در سالهای اخیر بخش بزرگی از بدنهی جامعهشناسی و روشنفکری دانسته و ندانسته با حاکمیت همراهی کرده است و قوای فکری و قلمی خود را در خدمت سیاستزدایی و اولویت دادن به کنش و عاملیت افراد و بیتوجهی به نظام چک و بالانسِ مؤثر در ساختار قدرت قرار داده؛ ولی جامعه هنوز در مقابل استیلای پنهانِ ساختار، مقاومت میکند. آنها در مواجهه با هر مشکلی تلاش کردهاند، موضوع را یا با ارجاع به خلقیاتِ منفی ایرانیان رفع و رجوع کنند و جامعه را در جایگاه متهم بنشانند یا اصلاح را به کنشهای فرضی در پوسته حواله کنند. در حالی که نمود ظاهری رفتارهای ضداجتماعی، احساسی، یا تودهوار مردم هرگز برای تحلیل مسأله کافی نیست؛ باید به علت رفتارها توجه کرد. طبیعی است مردمی که بیدولتی را احساس میکنند، برای رفع نیازهایشان خودشان دست به کار شوند. برخلاف آنچه در رسانهها بولد میشود، رفتار مردم نگرانکننده نیست؛ بلکه مهمترین نگرانی به فقدان دولت یا همان عقیم ماندن ظرفیتهای مسئولیتپذیری و کارآمدی دولت مربوط میشود و باید از بابت آن بسیار نگران بود.
تکامل فرایند دولتسازی هستهی اصلی برای زندهکردن سیاستمداری و پرداختن به ساختارهاست. این غلطِ مصطلح که جامعهی ما سیاستزده است را باید در هر فرصتی افشا کرد. کدام سیاست؟ جامعه برای زندهماندن و رشد به سیاستی نیاز دارد که معطوف به زندگی روزمره است. روشنفکری که نمیداند اقتصاد و فرهنگ و اجتماع و زیست جهان انسان مقولهای جدا از سیاست نیست و نمیتواند باشد، با بدیهیات میجنگد. او یا احمق است که البته این همه آسمان ریسمان بافتن از یک احمق بعید است یا لقمهای چرب در دهان دارد.
سلام مجدد الهام
من متوجه معنی جمله
" نگاه ذاتگرایانه به انسان و فرهنگ"
نشدم .
سرچ این جمله هم منو بجایی نرسوند
ممکنه توضیح بیشتری در مورد این جمله بدی ؟
گفتم که معتقدم :
"مردم با بعضی استثناها ، در همه جای دنیا خمیر مایه یکسانی دارند "
یعنی خصوصیات مشترکی که در نوع انسان هست به یک طراح "ساختار جامعه" اجازه میده به انسان فارغ از نژاد و ملیت و ... به عنوان یک بلوک برای طراحی جامعه مورد نظرش نگاه کنه
و بتونه مدلی رو که برای برزیل پیشنهاد کرده با تغییراتی محدود برای تایوان هم پیشنهاد کنه
شباهت ویژگی های انسانی بسیار بیش از تفاوت های اونهاست که اگر نبود تجربیات هر جامعه ای قابل استفاده در جامعه ای دیگر نبود
و
نیاز به علم جامعه شناسی بی معنی بود
سلام از من
منظور از نگاه ذاتگرایانه، نگاهی است که برای هر چیزی ذات و ماهیت غیر قابل تغییر قائل است. یعنی مثلاً باور دارد که انسان صرفاً از خصوصیات و ویژگیهای قطعی تشکیل شده که در هر حال ثابت و ازلی است و هرگز هم تغییر نمیکند. چنین نگاهی را در مورد پدیدههایی مثل فرهنگ، روشنفکری، جامعه، ملیت و ... هم دارد. یعنی معنایی ازلی و ابدی برای هر چیز قائل است.
این نگاه که اغلب خیلی زود هم به جزمگرایی و تعصب ختم میشود، غالباً پویایی و تحرکات متقابل پدیدهها و همینطور تحول فهم و مشاهده انسان از پدیده ها را ندیده میگیرد. عواقب خطرناکی هم دارد. مثلاً وقتی ایرانیها را دارای ذات ریاکار یا فلان و بهمان میداند طبیعتاً دست از هر تلاشی برای تغییر وضعیت فعلی برمیدارد.
سلام مجدد
منظورم این بود که نه تنها دولت با آن معنای مدرن که توضیح دادید شکل نگرفته است بلکه ملت هم (سویه دیگر) به آن معنای مدرن شکل نگرفته است و جهت و سمت و سوی وقایع هم نشان میدهد به آن سمت (در هر دو ترم) نمیرویم و بلکه در مسیری معکوس حرکت میکنیم.
ممنونم از توضیح تکمیلیتان ... حق با شماست. موافقم.
ما فرایندی را که از رعیت بودن شروع کردهایم هنوز به انجام نرساندهایم. عجالتاً فقط با چشمانی نگران سمت و سوی وقایع را تماشا میکنیم.
سلام
1-
" در مورد مقصر بودن امیدوارم در آن سر طیف جاگیری نکرده باشی! سری که به خودزنی اجتماعی و ایرانیها اینطور و آنطورند میرسد"
نه ، در واقع به نظر من ، مردم با بعضی استثناها ، در همه جای دنیا خمیر مایه یکسانی دارند .
قدرت نظامهای حاکم و آموزش از سنین پایین و باز بودن دست مامورین در اجرای قانون، بازدارندگی رو ایجاد کرده که طرف از سایه خودش هم میترسه و جرات زرنگی و دور زدن قوانین رو در هیچ سطحی نداره
مردم ما هنوز از مردم کشور هایی که شهر ها شون با کمک چند صد هزار دوربین مدار بسته کنترل میشن بهترند
2-
"نه اینجا بلکه در هر حاکمیتی با بیشتر از سه رکن مواجه هستیم "
از قدیم در درس تعلیمات اجتماعی همیشه به ما گفتند ارکان حکومت مقننه- قضاییه و مجریه هست
ممکنه بگی این ارکان در کشور های دموکراتیک دنیا چی هستند؟
سلام
بسیار خوب ، پس خوشبختانه نگاه ذاتگرایانه به انسان و فرهنگ نداری.
البته که حاکمیت هیچ جا فقط در این سه رکن خلاصه نمیشود. کشورهای مختلف دنیا نظامهای حقوقی – سیاسی- امنیتی- اقتصادی متفاوتی دارند و بر آن اساس، ارکان قدرت هم در هر کشور متفاوت است. مثلاً در سامانهی سیاسی انگلیس مرکزیت دارای قدرت حقوقی، مفهومی به نام common law هست که به خوبی قرنهاست کشوری را که قانون اساسی ندارد اداره میکند یا خیلی ساده در آمریکا نهادهای اقتصادی و رسانهای سهم بزرگی از قدرت حاکمیت را دارند.
اما چیزی که کشورهای دموکراتیک را از غیر آن متمایز میکند، خلاصه شدن قدرت در این سه قوه نیست؛ بلکه استقلال این قوههای سهگانهی قانونگزار، مجری و ناظر از یکدیگر است.
سلام
وضعیت به گونهای دارد پیش میرود که آدم نگران سویه دوم از اصطلاح دولت-ملت میشود. اگر روال همین باشد که در این سالها دیدهایم در آن ترم هم خلل و فُرَج زیادی پیش خواهد آمد. سرمایه اجتماعی مدام در حال کاسته شدن است و دیگر آن چسبندگی از بین میرود و خلاصه اینکه ...
داریم در هر دو تا ترم مسیر معکوس را طی میکنیم.
سلام دوست گرامی
کاش در مورد سویهی دوم اصطلاح دولت-ملت توضیح بیشتری میدادید. دولت-ملت nation –state مفهومی روشن در سیاست مدرن است که اهمیت آن خصوصاً بعد از بحرانهایی مثل سوریه و موضوع پناهندگان و مسائل زیست محیطی و آمدن ترامپ و همین اپیدمی اخیر بیشتر شده است. به زبان ساده همهی کسانی که زمانی از جهانی شدن و از بین رفتن مرزها حرف میزدند الان از ضرورت وجود همان دولتهای ملی ( شر لازم ) میگویند و البته در مفهوم مدرنش که قدرتش با جامعه پیوند خورده آن را همراه با nation استفاده میکنند.
اینجا روالی که برقرار بوده نوعی شکاف همیشگی بوده یعنی نه تنها انسجامی برقرار نبوده بلکه توازن هم نبوده یعنی در دورههای مختلف تاریخمان اضمحلال و کمرنگ شدن یا فقدان یکی از سویههای دولت یا ملت را شاهد بودهایم ... حالا اگر حدس من درست باشد که منظورتان از سویهی دیگر، پررنگ شدن نقش دولت باشد، نگرانیتان قابل درک است ولی مانع نمیشود که مطالبات از وظایف دولت و فلسفهی وجود آن طرح شود.
سلام
نمی شه بجای این غلط مصطلح و واقعا عوامانه از کلمه " نظام" یا "حکومت" یا هر معادل دیگی استفاده کنی که به معنای STATE هم نزدیکترند ؟
باور کن از بس از این مردم شنیدم که دولت رو برای هر چیز مقصر می دونند کلافه شدم نمی دونم این رو باید به پای جهل سیاسی شون بذارم یا فرهیختگی و هوشیاری شون !!!
همونطور که می دونی در کشور تعداد ارکان حکومت بیش از سه تاست
و
دولت در عمل فقط " نوکر اجرایی " حکومته
بوی بدی که حس میکنیم عمده اش متعلقبه شلوار این نوکر سگ صفت نیست و ...
در هر صورت تو که در این موضوعات شخصی آکادمیک هستی لااقل از این غلط مصطلح عوام پسند استفاده نکن
خوندن متنت - علی رغم توضیحت - برام گیج کننده بود چون در هر برخورد با این کلمه مشکوک بودم که آیا در اینجا منظورت نظامه یا به قسمتی از وظایف دولت داری اشاره می کنی .
سلام
اگر منظورت کلمهی «دولت» است، نوشتهام که منظورم از دولت، کابینه یا قوهی مجریه نیست ... و توضیح داده ام که وقتی میشود گفت حاکمیت، دولت است که بتواند مشروعیت را متمرکز کند و قدرت را در سطوح جامعه بپراکند. در غیر این صورت دیگر دولت نیست!
البته میشود گفت متأسفانه سایر کلمات هم در زبان ما دچار سرنوشت مشابهی شدهاند. همین نظام یا حکومت که گفتی بارهای معنایی خاصی پیدا کردهاند و هر یک به طریقی رهزن معنا هستند. مثلاً مجلس که از نظر لفظی یعنی جای جلوس و نشستن در حالی که انتظار میرود کسانی که آنجا هستند، کارهای دیگری غیر از نشستن! هم انجام بدهند. مجلس کجا و کی توانسته و میتواند معادل پارلمان باشد؟
حالا البته کار به جایی رسیده که حتی به کار بردن خود State هم چاره ساز نیست.
در مورد مقصر بودن امیدوارم در آن سر طیف جاگیری نکرده باشی! سری که به خودزنی اجتماعی و ایرانیها اینطور و آنطورند میرسد.
نه اینجا بلکه در هر حاکمیتی با بیشتر از سه رکن مواجه هستیم؛ ولی مسأله این است که بین این ارکان انسجام و توازن و هماهنگی برقرار باشد. اساساً فکر میکنم با فرایند سیستمی آشنایی داری و متوجهی که بلوک اجرا نه میتواند مسیر دیگری طی کند و نه میتواند از خودش سلب مسئولیت کند.
درود،
بهره بردم از این پست؛ نکات جالبی رو مطرح کرده اید. سپاس.
یه نمونه که به عنوان معلم از نزدیک دیده ام، همین مدرسه ست که الان واقعا دولت نقشش رو در اداره ی اون به کمترین سطح رسونده؛ یعنی انگار همه چیز روتین داره پیش می ره و مدرسه ها خودشون مسائلشون و از جمله مسائل مالی شون رو حل می کنن! عملا کمکی از جانب دولت دریافت نمی کنن، حالا مهم نیست تو رسانه هاشون چی می گن!
یا همین مدرسه هایی که خیّرین می سازن؛ در منطقه ای که تدریس می کنم، چه بسا تعداد این مدرسه ها از مدرسه هایی که دولت ساخته بیشتر هم باشه!
سلام
من از وقتی که گذاشتید و خواندید ممنونم .
مثال شما از هر جهت فکت و نمونهی کاملی برای نشان دادن پدیدهی بیدولتی است. در واقع این یکی از پریشانحالیهای اوضاع است که دولت جایی که باید باشد نیست و جایی که نباید باشد میخواهد تمام قد حضور داشته باشد.دولت باید در تأمین زیرساختها و سرمایهها و پشتیبانی از نیروی انسانی بیشترین نقش را داشته باشد و در تعیین محتوا کمترین نقش را ولی خوب میدانیم که وضعیت چطور است.
آموزش، فرایند بسیار مهم و از اولویتهای اساسی و زیربنایی است که باید انسجام و نظم و برنامه داشته باشد و اینجا اولین چیزی که به حال خود رها شده است آموزش است. البته هر وقت از به حال خود رها شدن حرفی گفته میشود تصور میشود باید کمیته و کارگروه و ستاد زد و مثلاً افتاد به جان کتابهای درسی ...!
همین اواخر مشابه همین حرف رو به همسرم زدم. گفتم صبح تا شب دارند می گن این مشکلات رو داریم،اما کو عمل؟ چرا اینقدر حرف می زنند؟ منتظرند ما بریم این مسائل رو درست کنیم؟
همسرم حرف جالبی زد. گفت حکومت دست یک عده روضه خونه، چه انتظاری داری؟ اینها فقط تا همینجاش رو بلدند@
بله حق با همسرتان است ... در عوض ما هم منتظریم اونا برن این مسائل را درست کنند! این جوری توازن و تعادل کاملاً برقرار است.