ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با مرور وضعیت فکر سیاسیِ جامعه متوجه میشویم، بخش بزرگی از فضای عمومی رسانهها انباشته از سخنان و مصاحبههای مفصل مقامات سیاسی است. در سوی دیگر بیشتر نقد و تحلیلهایی که توسط نخبگان فکری برای فهم نیروهای سیاسی و لمس وضعیت سیاسی صورت میگیرد، متوجه این است که درستی یا نادرستی سخنان سیاستمداران و فاصله و شکاف عمیقشان با حقیقت را بررسی کند.
به نظرم این دور باطلی است که اهالی سیاست و اصحاب نقد و رسانه و روشنفکری ایران را گرفتار خود کرده است. یکی از دلایلی که استاندارد سیاستورزی در ایران تا این اندازه پایین مانده، همین است. چنین وضعیتی بسیاری مثل من را که کم نیستند، گیج و گمراه کرده و کسانی را هم به لجبازی یا بیتفاوتی و تنزهطلبی کشانده است.
اصلاً چرا آب را از سرچشمه ننوشیم؟ در تبارشناسیِ گفتارهای کج و معوج و پر لکنت سیاستمداران از رئیس دولت تا نمایندهی انقلابی و شهردار تازه دولتیشدهی فلان شهر که مستقیم یا غیرمستقیم با نظریهبافتن یا آمار دادن از حفظ نظم موجود دفاع میکنند، «رتوریک» افلاطون را خواهیم یافت.
رتوریک همین است. استفاده از ابزار سخن و خطابه برای اقناع مخاطب. حرفهای به ظاهر درستی که چیزی از واقعیت نمیگویند. نه تنها هیچ مشکلی را حل نمیکنند، بلکه مشکلاتی را پنهان میکنند. لفاظیهایی که منطق محکم یا تضمین و تبعات اجرایی ندارند، در عین حال ایراد جدی هم نمیتوان از آنها گرفت. نکته این جاست که نسبت سیاستمدار با سخن همین رتوریک است. سیاستمدار را نمیتوان به جهت استفاده از رتوریک سرزنش کرد. در واقع مسأله، بلد بودن و استفادهی متعارف و در سطح تحمل جامعه از این فن است.
این در حالی است که لکنت یا زیادهروی در حرافی نه تنها رتوریک سیاسی اهالی سیاست را از سطح معمول و ضروری فراتر میبرد؛ بلکه در سوی دیگر خالی بودن دستان سیاستمدار از هر پرکسیس و اقدامات عملی هم نشان میدهد. کمترین تبعات این وضعیت تنزل بیسابقه اعتبار سیاستمدار و در نتیجه سیاستی است که به یک پول سیاه هم نمیارزد.
از آن طرف نخبگان فکری هم در حدی از قدرت و استقلال نیستند که مو از ماست بکشند و نقادانه مبادی اندیشهها را تحلیل و نقد کنند. پس با قامتی نحیف به لحاظ کار حرفهای، حتی خودشان هم دست به دامن رتوریک میشوند.
تحلیلگر سیاسی فراموش میکند کار سیاستمدار نظریهبافتن و از حقیقت و حتی واقعیت گفتن نیست.
پس کار اصلی سیاستمدار چیست؟ پرکسیس. یعنی کار و کنشی که معطوف به سود و فایدهی همگانی باشد. یعنی کار درست و به قاعده را درست انجام دادن و به سامان کردن اوضاع جامعه. حال اگر حرف و سخنی هم به زبان بیاورد و خطابهای کند، برای این است که مردم و نهادهای دیگر را به درستی با خود همراه کند.
ارسطو نگاه فنی به رتوریک سیاسی داشته است. از نظر ارسطو رتوریک مانند سیاست باید مایهی سعادت و حیات انسان باشد. رتوریک، فنی است که ذهن دیگران را برای پرکسیس سیاستمدار اقناع کند. اصلاً سیاستمدار اگر حرفی غیر از این بزند، نه تنها بیمعناست؛ بلکه سخنانش حتی کنش او را هم زائل کرده و از بین خواهد برد. خصوصاً اگر بخواهد در تبیین انسان و جهان و اخلاق و حقیقت و هستی و ... لفاظی کند. این تئوریها کار کسانی است که نه منصب اجرایی دارند و نه سمت حاکمیتی. سخنان تئوریک و نظری وضعیت امور را آن طور که هستند، صرف نظر از سودمندی یا زیانبخش بودنشان شرح داده و صورتبندی میکنند. سیاستمداری که باید معطوف به سود و زیان عمل کند، اگر با نابلدی از تئوری و حقیقت حرف بزند، نتیجه مضحک، رقتبار و کاریکاتوری خواهد شد. چنانکه امروز حال و روز سیاستمداران ایرانی شده است.
علاوه بر پا در کفش تئوری و اندیشهی سیاسی کردن در رتوریک نیز چنان ضعیف و پرلکنت و مبتدیاند که هر مخاطب عادی هم میفهمد که این حرفها فقط برای قانع کردن اوست. در صورتی که رتوریک به قول افلاطون باید چنان با ظرافت و پنهانی عمل کند و مخاطب را قانع کند که او متوجه هدف رتوریکی خطابه نشود و گرنه طبیعی است که آن سخنان را جدی نخواهد گرفت.
البته تبحر در استفاده از رتوریک شرط کافی نیست، ولی قطعاً برای سیاستمداران ارشد لازم است. ربطی هم به مبادی و بنیانهای نظری جامعه ندارد.
بنابراین وقت و نیرویی از نخبگان که صرف تجزیه و تحلیل، تفسیر، خطایابی و راستیآزمایی سخنان سیاستمداران میشود، باید جای دیگری مثلاً در آکادمی یا کتاب و نشریات جدی برای کار نظری، پرورش فکر نقاد و برنامهریختن برای چشمانداز کلان سیاست صرف شود نه سخنانی که فقط برای گفتهشدن گفته میشوند. در غیر این صورت برونرفتی از این دورِ باطل متصور نیست.
سلام
حقیقتش مقاله برای درک من سنگین بود. تا نیمه خواندمش و باقی را نفهمیدم.
شاید هم در این ساعت مغزم خسته است و جواب نمی دهد. اما از خودم می پرسم آیا ما به واقع هنوز روشنفکر داریم؟ آیا کسانی هستند یا باقیمانده اند که بخواهند به واقع باری که به زمین مانده را بردارند؟!...
سلام... ممنون که با وجود خستگی وقت گذاشتی و تا همان جا خواندی.
انصاف هم نیست آدم بارش را بگذارد زمین که دیگری برایش بردارد.
بله داریم. هر زمانهای روشنفکران و فرزندان خودش را پرورش میدهد. پس خوشبختانه از این بابت نگرانی نداریم. البته ممکن است به کار برداشتن بار نیایند.
" این نوشته فقط یک حرف و صدا داشت: سازمان ملل بساط بیخود و بیجهتی است!"

ممنون الهام
از رومن گاری فقط همین کتابش رو خوندم
اگر شد اون دو تا کتابی رو که نام بردی رو هم دانلود میکنم ببینم می تونم بفهمم رومن گاری حرف حسابش چیه
خیلی کار خوبی میکنی ... البته ممکن است حرف حساب به آن معنا! در کار نباشد. ولی در آن کتابها واکنشهای خیلی جالبتر، پختهتر و غنیتری نسبت به «دنیای مدرن» از طرف رومن گاری خواهی دید.
سلام الهام
کتاب " مردی با کبوتر " رومن گاری رو خوندی؟
من خوندم ولی اصلا منظور نویسنده رو درک نکردم
داستان اقامت جوانی در سازمان ملل و تلاشش برای باز تعریف هویت معنوی آمریکاست
اگر خوندی ممنون میشم چیزی رو که فهمیدی باهام به اشتراک بذاری
اگر هم نخوندی کتابی کوچک با 112 صفحه هست.
اگر می خوای بخونیش مجددا ایمیلت رو اینجا بذار تا برات لینک دانلودش رو بذارم.
سلام مونپارناس
بله خواندهام و یادم هست با خودم فکر میکردم کسی که «خداحافظ گری کوپر» یا «زندگی در پیشرو» را نوشته با خودش چه فکری کرده که این یکی را نوشته آن هم با اسم مستعار... مردی با کبوتر بیشتر یک بیانیه یا هجویهی ایدئولوژیک بود تا رمان که باید چندصدایی باشد. بیاختیار یاد چادر زدن قذافی در محوطهی سازمان ملل و بعضی کارهای معجزهی هزارهی خودمان میافتادم. رومن گاری نویسندهی باهوش و طنازی است و کارش را بلد است؛ ولی وقتی میخواهد این طور به پروپای آرمانگرایی پشت تأسیس سازمان ملل بپیچد از ورطهی هوش ادبی خودش دور میشود ... این نوشته فقط یک حرف و صدا داشت: سازمان ملل بساط بیخود و بیجهتی است!
گفتم کاش بعدها در اواخر زندگیاش دیگر نمینوشت. بعد گفتم خوب فراز و نشیب در زندگی و آثار نویسنده خیلی عجیب نیست. این حس ماست که دوست داریم کسی را که در اوج دیدهایم، همان طور به یاد داشته باشیم.
بله، متنتان گویا بود و از توضیح تکمیلیتان هم ممنونم.
سپاس از شما
سلام
دیروز توی ماشین منتظر بیرون آمدن همسر و بچهها بودم و مطابق معمول رادیو ورزش روشن بود. موضوع صحبت مجری و مهمان پشت خط بحث اماکن ورزشی بود که در روستاها ساخته شده یا در حال ساخته شدن است بود. مسئول مربوطه خو اذعان داشت که با ساخته شدن فلان هزار سالن ورزشی در دو دهه گذشته میزان دقایقی که هر فرد ایرانی ورزش میکند طی این سالها نه تنها رشد نداشته بلکه پایین آمده است. واقعیت هم همین است.
در واقع اگر بخواهیم تمام اتفاقات نیم قرن اخیر در تمام حوزهها را با یک واژه توصیف کنیم من «اتلاف منابع» را انتخاب میکنم. در تمام حوزهها. این مورد مهمی را هم که شما اشاره کردید در این قالب میگنجد. نخبگان فکری توانی که میبایست در جای مفیدی به کار ببندند در جایی مصرف میکنند که هیچ (به تاکید هیچ) بازدهی ندارد.
شاید آن زمان که نشریات تخصصی و ماهنامههای وزین جای خود را به روزنامه دادند و روزنامهها هم... حالا دیگر فاتحه کار جدی خوانده شده است و در غیاب چنین زیربنایی هیچ بنایی استوار نخواهد شد.
سلام
موافقم. اتلاف منابع هم یکی از وجوه مهم و دردناک ماجراست. زیربنا فراموش شده و در نقش بند ایوانایم.
جای آن سه نقطه بعد از روزنامهها هم میشود نوشت : به گپ وگفت شبکههای اجتماعی
صحبت شما در مورد پراکسیس و جایگاه رتوریک و بعد ضعف در استفاده از آن، مرا به یاد مصرع معروف سعدی انداخت، که معلم ادبیات ما با زیرکی، آن را به روز کرده بود:
به عمل کار برآید، به «سخنرانی» نیست!
الحق که خواندن شکل درست مصرع، خطاب به «سخنرانان»، اجحاف است در حق «سخندانان»، چرا که «سخندانی» با وجود بیتأثیر بودنش در انجام کار، به هر جهت مرتبهای بالاتر از «سخنرانی» دارد.
ذهنم «عمل» و «سخندانی» سعدی را برابر «پرکسیس» و «رتوریک» قرار داد، و «سخنرانی» مورد اشارۀ استادم را برابر «رتوریک ناشیانه و ناکارآمد».
بله، ممنونم . تناظر بسیار جالبی است. یادم هست در کتاب فرهنگ مهاجم، فرهنگ مولد جلال رفیع مقالهای بود که پرسیده بود سخن اگر سخن باشد چرا باید آن را «راند»؟
اینجا حرف من به مصرع زیرکانهی آن معلم ادبیات و حتی رفیع بسنده نمیکند و نمیخواهد بگوید عمل بهتر است یا سخن یا چنین چیزی ... فقط میخواهد سوزنی به روشنفکرانی بزند که تمام توان خود را صرف تحلیل سخن رانی! میکنند و از یاد بردهاند که سیاستمدار اگر بلد هم باشد و حرفی هم بزند از همین جنس راندن است و نباید چندان جدیاش گرفت.
درود
این مقاله را نسبت به مقاله قبلی بسیار می پسندم.زیراکه حول محور شناساندن و تعریف یک واژه سیاسی باستانی (رتوریک)را برای مخاطب وحتی اقناع نویسندگی خود نویسنده را به همراه دارد.
واما سوال اینست که آیا در مقابل هر سخنی که از سوی سیاستمداران رده بالای تصمیم گیرنده،می شنویم،حوزه نقادی را به کناری بنهیم و خطایابی و راستی آزمایی ها را ننماییم و موکولش کنیم به حوزه مطالعات دانشگاهی و ....!!؟
به طور مثال،میزان سواد و فن بیان رییس جمهور آقای رییسی را که مضحکه عام و خاص است را به راحتی از کنارش رد شویم و بگذاریم هر اراجیفی و طاماتی و حتی شطحیات بیانی و اغلاط حرکات و لکنت های بیشمارش را به مجالس آکادمی بسپاریم و فقط در پی کشف و جستجوی نتیجه پرکسیس ان در اینده باشیم!؟
این مقاله ،تا حدودی از نظر فهم و دریافت آن از نظر شخصی ،بنوعی تطهیر کردن اغلاط رتوریک مسئولان نظام است.
اگر کج فهمی شده است ،لطفا برایم بیشتر توضیح بفرمایید...
سلام
با تشکر از شما، در مورد نکاتی که ذکر کردید کمی توضیح میدهم که امیدوارم مفید باشد.
به نظرم از متن چنین برمیآید که اتفاقاً تحلیلگران حوزهی نقادی را رها نکنند. یعنی سرگرم مشتی لفاظی بی حاصل سیاستمداران نشوند.اگر به صورت فنیتر بگویم نقد رتوریکی کنند. یعنی نقد با توجه به مبانی و در نظرداشتن کارکردهای رتوریک. برای مثال وقتی رئیس کابینه جایی به مناسبتی حرفهایی پرلکنت میزند. تمام توجه فعالان رسانهای مشغول درآوردن تهدیگ کلمات ایشان نباشند. این کار را کاربران فضای مجازی الی ماشالله در استوریها و کامنتهایشان انجام میدهند و کلی لطیفه هم میسازند. حاصلی هم ندارد جز سرگرمی و تخلیهی احساسات.
در عوض به نقد پرکسیس یعنی نقد عملکرد او بپردازند. بیرحمانه عملکردها را نقد کنند و پاسخگویی و شفافیت بخواهند. از طرف دیگر اگر میتوانند مبانی فکری و در واقع سرچشمهها را نقد کنند. سرچشمههای فکری و ساختارهایی که به چنین وضعیتی انجامیده است. چون سخنانی که میدانیم جنبهی رتوریکی دارد و فقط برای مشغول کردن خلق الله گفته شده نه معنایی دارند و نه ارزشی برای این همه توجه کردن. عرض من این است که افکار عمومی را ببرند به سمت نقدهای ریشهای و مطالبهگری از پرکسیس و عملکرد. وقتی معتقدیم آن حرفها اراجیف است چرا باید در مقابلشان به منطق و کار روشنفکری و استدلال رو بیاوریم. کسی در مقابل اراجیف استدلال رو نمیکند.
وقتی هم از آکادمی حرف زدم، منظورم وظیفهی پرداختن به کارهای نظری و تئوریکی بود. سیاستمدار کارش این نیست که پشت تریبون برای مردم از تئوری و حقیقت بگوید، که اگر بگوید و ما هم بشنویم و جدی بگیریم، کار به مضحکه خواهد کشید.
خلاصه تئوری، رتوریک و پرکسیس هر کدام باید سر جای درست خود قرار بگیرد.
به این ترتیب خارج شدن از دور بیحاصل حرفهایی که میان فعالان سیاسی که همه هم خود را اپوزیسیون و کنشگر مرزی و مبارز سیاسی میدانند، تطهیر اغلاط رتوریک سیاستمداران نیست؛ بلکه دعوت به پرداختن به کار مهمتریست که روی زمین مانده است.