شما طرفدار «هوشمند شدن» هستید؟ البته! مگر کسی را میتوان پیداکرد که مخالف این کلمه باشد؟ مسئولان، مردم عادی، روشنفکران، کارشناسان، کارگران... همه و همه طرفدار هوشمندیاند. پس کافی است برای روبرو شدن با انبوه مشکلات پیچیده، همین روزها اسم فاصلهگذاری فیزیکی را فاصلهگذاری هوشمند بگذاریم. توافق کردیم؛ ولی اختلاف اینجاست که چه حالتی در فاصلهگذاری را هوشمند و کدام وضعیت را غیرهوشمند میدانیم؟ هوشمند برای که؟ این هم که واضح است، هوشمندی در این وضعیت، چرخیدن چرخ اقتصاد ما همراه با مراقبت از سلامتی مردم است.
اما چگونه؟ با چه تضمینی؟ هوشمندکردن فاصلهی اجتماعی که منجر به سهولت در مهار بیماری به لحاظ فنی نخواهد شد؛ اما یک کارکرد نجاتبخش برای سیاستمدار گرفتار دارد. او را از فرایند اصولی ولی طولانی و پرهزینهی بیماریابی فعال و گسترده، توسعهی ظرفیت آزمایش کرونا، جداسازی و درمان همه موارد بیمار، پیداکردن و قرنطینهی موارد تماس یافته با بیماران و ایفای نقش جدی برای پوشش تبعات سهمگین اجتماعی و اقتصادی تعطیلیهای طولانی رها میکند.
با همین روش، بسیاری از سیاستمداران برای مشروعیتدادن به سیاستگزاریهای خود از کلماتی استفاده میکنند که توضیحی دربارهشان داده نمیشود ولی صرفنظر از محتوایشان همه به آن اعتقاد دارند. این راه بسیار سادهای برای جلب نظر همه است. اکثر اوقات سیاستمدار چیزی جز همین کلمه در اختیار ندارد؛ ولی بعد از رهاکردن این کلمه در ذهن مردم، بخش بزرگی از مسئولیت از دوش سیستم برداشته میشود و او نفس راحتی میکشد. چوبهای دو امدادیاش حالا دست رسانهها و روشنفکران و چهرههاست. به کمک آنها هر روند نامطلوبی از کنترل بحران در روزهای آتی را میتوان به همکاری نکردن مردم و سطح فرهنگشان نسبت داد. بعلاوه کار بالا بگیرد غول تحریم هم که دم دست است.
در حالی که گویا فاصلهگذاری هوشمند همان اسم اعظم آشنا، در بحران فعلی است و بناست نور امیدی در انتهای وضعیت مبهم پیش رویمان باشد. اما بخش بزرگی از واقعیتها را نمیشود با عوضکردن کلمات تغییر داد. در واقع چنین کلماتی در صورت همگانی شدن، بهسرعت زیر پای خودشان را خالی میکنند. هرچند بازیکردن با کلمات، همیشه سیاستمداران را به طرز عجیبی وسوسه میکند؛ اما با چنین نامگذاریهایی، سیاستمدار در واقع هیچ حرف بدردبخوری نزده است و از آن مهمتر هیچ کاری هم برای مردم نکرده است.
اگر حین حرکت اتومبیل در جادهای ناهموار، چرخها پنچر شوند؛ با عوضکردن اسم ماشین که چرخها راه نمیافتند، حداقل باید پنچریشان را گرفت.
در میانهی پیشروی ویروس کرونا و بلکه از نخستین روزهای پیدایش و همهگیری آن، تا امروز مهمترین واکنش سیاستمداران و دولتمردان ما این بوده که به زودی کرونا را شکست خواهیم داد و وضعیت به حالت عادی برخواهد گشت. حتی در روزهای اخیر دستوراتی پشت سر هم، برای بازگشت به وضعیت عادی صادر شده است و تاریخهای متفاوتی هم ذکر میشود، برای این که کرونا را سریعتر پی کارش بفرستند و بصورت پلکانی و با پروتکلهای بهداشتی روی کاغذ هم شده مردم برگردند سر همانجایی که بودند. تمام این واکنشها نشانهی در پیشگیری سیاست حفظ وضعیت موجود سیستم آن هم به هر قیمتی است. بههرحال گویا زمان آن شده که نمودارهای ابتلا و مرگومیر بیماری و عوارض اقتصادی و اجتماعی آن را با ترفندهایی صافکرد و همه چیز را در هماهنگی با همهی کشورهای جهان، طبیعی و نرمال جلوه داد. صرف نظر از این که طبیعت و روند پیشروی دامنههای بحران، تا چه اندازه تابع دستورات اکید ایشان است، که هنوز هم با لحن و ادبیات ظلاللهی دستور میدهند که از فلان روز باید چنین و چنان بشود؛ من اینجا قصد دارم به وجه دیگری از موضوع بپردازم.
پرسش این است که وضعیت ما قبل از آمدن کرونا، چقدر«عادی» بود؟ چرا تمام برنامهها و سیاستگزاریها به سمتی میرود که به همان ساز و کارهای وضع پیشین برگردیم؟ چرا به این ترتیب علیرغم بیاعتمادیها، مردم هم به تبع عادتها، تصاویر برساختهی رسانهها و رهبرانشان با نگرانی فقط میپرسند این وضع کی به پایان میرسد و کی میتوانیم به زندگی عادی برگردیم؟
کمترین درسی که از چنین بحران فراگیر و فلجکنندهای میتوان آموخت این است که؛ گویا وضعیت ما قبل از شناختهشدن و فراگیری این ویروس چندان هم «عادی» و در مسیر طبیعی نبوده است. پس چه بسا لازم است؛ در کنار تدبیرها برای کنترل تبعات و تلفات بحران، به طرحهای بهبودیافتهی دیگری برای سازماندهی تازهای از زندگی بعدکرونا هم بیندیشیم.
برای مثال حالا دیگر باید فهمیده باشیم؛ بدون اجرای مناسک الهیاتی و حتی عرفی و سنتی پیشین، آسمانی به زمین نمیآید. یا نیازهای واقعی انسان و کیفیت زندگی و روابط انسانی تا چه اندازه به پول و سرمایه کمارتباط است و یا دستاوردهای ظاهری ما در رشد و پیشرفت تا چه اندازه شکننده و لرزاناند؟ یا سیاستهای حامیپروری اطراف قدرت، آن هم به هر قیمتی، چگونه در بالاترین لایههای اقتصاد و ادارهی کشور رسوخ کرده است؟ نابرابری و شکافهای عمیق اقتصادی و اجتماعی چگونه در پس چهرهی شهرها به مثابهی زخمهایی مهلک پنهاناند و براحتی ممکن است سرباز کنند و هستی ما را تهدید کنند؟ یا اینکه محیط زیست و طبیعت کمجان اطرافمان چگونه درکمحضوری انسان نفس راحتتری میکشد و به آرامی دست به احیای خود میزند؟... درسهایی که از کرونا میتوان آموخت، بسیارند.
پیداست اگر درسها را خوب نیاموخته باشیم محکوم به تکرار آنها در آینده چه بسا با هزینههای بدتری خواهیم بود. پس شاید کار ما دقیقاً بازنگشتن به وضعیت پیشین«عادی» شدهمان باشد.
در کنار تلاشها و ابتکاراتی که این روزها برای پیشبردن زندگی به ظاهر عادی قبلی، در همزیستی با کرونا میکنیم؛ خوبست ذهن ما به سراغ وضعی بهبودیافتهتر و فراتر از عادی و مطالبههایی رهاییبخشتر از سیاستمداران برود. وضعی که در آن میتوانیم علاقه به تجملات و مصرف دیوانهوار کالاها و خدمات غیرضروری را با علایق انسانیتر و پایدارتری عوض کنیم که به دیگر انسانها و محیط زندگیمان آسیب کمتری برساند و آرامش و رضایت بیشتری در طولانی مدت برای خود ما به دنبال داشته باشد. حرص و طمع بیپایان برای جمعآوری ثروت و بازی در مسابقهی چه کسی بیشتر دارد و لوکستر مصرف میکند و به نظر میآید، حق مسلم و عادی ما نیست.
حق مسلم انسانی ما زیستن در جامعهای آزاد است، به گواه تاریخ چنین حقی جز با تلاش برای ایجاد رفاه نسبی برای همگان و کاستن از نابرابریها، بدست نیامده و پایدار نخواهد ماند و البته این تلاش، به مفهوم تولید بیشتر و انباشت و مصرف و دستبرد زدن افسارگسیختهتر به منابع مادی و انسانی نیست. لازم است باورکنیم که منابع ما از هر حیث محدود است و عمر ما محدودتر. پس چه بهترکه با رشد ذهنی و خلاقیت بیشتر، به رفع ضروریترین و عالیترین نیازها و همچنین دیگردوستی و رفع نابرابریها تمرکز کنیم.
به همین وجه، هشیاری ما در مطالبهگری از سیاستمداران هم ضرورت دارد متکی به همین نیازها و نکات، البته بصورت مستمر و برای همهی ایرانیان باشد.
درست همان زمانی که اصرار میشود در خانه بمانیم و بیرون نرویم. همزمان توصیههای دیگری میشود که درخانه، درونِ خود نمانیم. امیدوار، سرگرم و خوشحال باشیم و به کرونا فکر نکنیم. کلیت رسانهها و کسانی که ناخواسته در فضای مجازی با آنها هم نوا میشوند و توأمان امر به ماندن و نماندن میکنند؛ حقیقتی بزرگ را میپوشانند. اینکه امکانِ درخانه ماندن، رفتاری با تبعات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی است. آنها تمام این تبعات را بیرون پنجرهی توجه شما میگذارند.
رسانهها، چهرهها و کارشناسانی که این روزها مردم را به سوژههای روانشناسانه فرو کاسته، آنها را به سرگرمیهای درون خانه و به تعویق انداختن دلخوشیهایشان فرا میخوانند، کرونا را در حد مشکلی فردی و بهداشتی نشانمیدهند که با دستکش و اسپری الکل و مدتی بازی و سرگرمشدن در خانه و دعا و مثبتاندیشی قلابی حل خواهد شد. از این رو حتی یک بیماری با واگیر جهانی هم موضوعی نیست که تبدیل به یک درخواست جمعی از حاکمیت، برای کنترل شرایط و بهبود ساختارها شود. گویا بحران هر قدر هم بزرگ و فراگیر در همهی جامعه باشد، میتوان آن را خرد کرد و درون خانهها محصور کرد.
اگرچه پیداست که هر فرد باید، سهم شخصی خود از مسئولیت مراقبت از خود و دیگری و کنترل بحران را، به عهده بگیرد، اما هرگز نمیتوان امری چنین اجتماعی را به امر فردی فروکاست. کرونا بحران و مسألهای است که اگر در تمامیت اجتماعی خود فهمیده نشود؛ کنشی اجتماعی برنمیانگیزد. کنشی که برای پاسخگوکردن نهاد حاکمیت ضروری است.
همهگیری سریع این بیماری اگر چه باورها و نمادهایی را در حوزه فردی و اجتماعی و حتی سیاسی فرو ریخت و از درون تهیکرد؛ اما هنوز بسیاری از مسائل در چنبرهی واقعیت سفت و سخت اقتصادی و سیاسی گرفتار است و چه بسا وضعیت «بعد از بحران» خفهکنندهتر از خود بحران باشد
از این رو باید مکرر پرسید؛ آیا افراد به تنهایی قادر به حل مسائل کلان اجتماعی و اقتصادی هستند؟ فرد چگونه میتواند زندگی خود را به خوبی و درستی پیش ببرد؛ آن هم درجامعهای که برای انبوهی از مردم محرومیت ساختاری وجود دارد؟ ساختاری که تعیین میکند کدام زندگی ارزش بیشتری دارد و زندگی چه کسانی کمارزش یا بیارزش است و احتمالاً نیازی به گنجاندن در آماررسمی تلفات هم ندارد.
ساختاری که در بحبوحهی بحرانی جهانی، با شدت تمام مشغول چینش مهرههای دیپلماسی و ایدئولوژیک و رسانهای بازی قدرت برای بقای خود است. وزیرش که در پی درخواست علنی وام از بانک جهانی حتی به اجلاس بانک جهانی دعوت هم نشده، در ویدئویی عجیب، از لزوم خانهتکانی اضطراری در افکار اهالی قدرت میگوید، نهادهای ایدئولوژیکش پیامهای کاریکاتوری افراطی و تند جهت سرگرمشدن محافل مجازی روشنفکران صادر میکنند و در گوشهای آن سوتر از شوخی کوچک جوانک بازیگری با رأس ساختار هم نمیگذرند تا همچنان با حفظ اقتدار و هیمنه ! و وعدهها و اشکها و لبخندهای رسانهای مردم بینوا را دست خالی و تنها به مقابله با بحران بفرستند.
با این همه ... بله! خانه و زندگی من اینجاست. من در خانهام محصورم. اما واقعیت آن بیرون جاری است، در هم پیچیده و پر از تنشِ زندگیهایی که من فقط یکی از آنها هستم. پس زندگی من محصور در خانهام نیست. ساختاری که زندگیها را ارزشگذاری میکند، زندگی عدهای را به واسطهی آن چه هستند و دارند از شفافیت اطلاعات، آموزش، حمایتهای لازم و سریع اجتماعی و اقتصادی، خدمات درمانی با کیفیت، امنیت شغلی و اشکال گوناگون به رسمیت شناختهشدن اجتماعی محروم میکند؛ لاجرم زندگی و جامعهای بد است. آدورنو درست میگوید: «زندگی بد را نمیتوان خوب زندگی کرد.»
یکی از کارکردهای نهاد حاکمیت اجرای قانون است. قانون برای تضمین تأمین منافع همگان و کاستن از آسیبهاست. در شرایط مواجهه با بحران، سپردن آن چه که باید قانون شود و به سرعت وضع و اجرا شود، به شعور و اختیار مردم، نوعی بیمسئولیتی و عدم کفایت بازوی اجرایی دولت است، با آن ژست دموکراتیک نمیتوان گرفت.
اما ملاک این که چه چیزی باید تبدیل به قانون شود نفع عمومی جامعه است، نه نظر افراد درون حاکمیت. چگونه انتظار همکاری از مردمی دارند که در مقام تأسیس قانون حضور نداشتهاند و ندارند؟ برای مثال چگونه چیزی که من میپوشم در اختیار شعور من نیست، حجاب اجباری قانون است؛ ولی ناگهان مواجهه با یک بحران تهدیدکنندهی سلامتی جامعه و اجرای قرنطینه، به عهدهی شعور من گذاشته میشود؟
یکی از راههای تبلیغ دروغ و پاسخگو نبودن، ایجاد شکاف میان مردم و شوراندن بخشی علیه بخشی دیگر است. فیلمهای پزشکان و پرستارانی را ببینید که در لباس کارشان التماس میکنند که سفر نروید؛ بگذاریدش مقابل تصاویری از رانندگانی در حال خنده که بیخیال بار سفر بستهاند. همین طور موجی از فحاشیها و خودزنی ها در فضای مجازی که مردم کسانی دیگر از مردم خودشان را فاقد شعور و فرهنگ میدانند. بی آن که بیاد بیاورند آن که بیرون از خانه است، لزوماً بیشعور نیست، بلکه شاید برای به خاک سیاه ننشستن، مجبور است بیماری را به هیچ بگیرد. در چنین مواقعی بسیاری از مردم ندانسته، به حلقههای میانی تبلیغ دروغ پیوسته و علیه خودشان کف و سوت میزنند.
به نظر میآید بخشی از حاکمیت با گرفتن ژست دیپلماتیک و فرو رفتن در نقش قربانی، حاضر است حتی به بهای از دست رفتن جان عدهای از مردم و فلج شدن کسب و کار بسیاری دیگر، کمتوانی خود در مقابله با بحران کرونا و افزایش تلفات را به حساب تحریمها بگذارد و برای دور بعدی بازی امتیاز بگیرد.
برگردیم سر خانهی فرهنگ، دولت با بازوی فرهنگی رسانهای خود برای مردم دیگر چه میکند؟ مردم در تلویزیون شما، چیزی جز آدمهای مبتذل و تکراری، لباسهای زشت و بدقواره، آشپزی و مسابقهی دلقکها و خوانندههای باسمهای و احتمالاً چند فیلم ناقصشده چیزی میبینند؟ قادر به گفتگو با مردم که نیستید، حتی قادر به سرگرمکردنشان هم نیستید.
سیاستورزی در روزهای بحران، چیزی جز بیان شفاف و تقویت صدای مطالبات مردم و یادآوری مسئولیتهای حاکمیت نیست. از این رو هر کس به فراخور تواناییها و دسترسیهایش، میتواند به مثابهی حلقهای از زنجیرهی یک نهاد مدنی در این راستا فعالیت کند. پرهیز از کلیگویی و سخنگفتن از موضوعاتی که در شرایط فعلی غیرعملی است، بسیار کمککننده است.
رفع ممنوعیتها از فضای اطلاعرسانی به واسطهی فیلترینگ و فراهمکردن امنیت پس از بیان برای خبرنگاران جسور و پیشرو و همهی فعالان رسانهای به ترمیم و بازسازی اعتماد میان مردم و رفع تیرگیها و ابهام از فضای ذهنی مردم و مسئولیتپذیری اجتماعی آنان خواهد انجامید. در حال حاضر هیچ چیزی جز مواجههی شفاف با واقعیت برای مردم آرامشبخش نیست. هیچ توصیهی روانشناسانهای جایگزین صداقت رسانهای نخواهدبود.
بخش بسیار وسیعی از مردم امکان ترک شغل و درخانهماندن را ندارند و در صورت اجبار به خانهنشینی و حتی بیماری، عمدهی نگرانی ایشان بیپولی و از دسترفتن معاش روزانهشان و متحملشدن ضررهای سنگین است. دولت هرگز نمیتواند به چنین بحران اقتصادی که بیشک تبعات اجتماعی گستردهای در آینده هم خواهد داشت بیتفاوت باشد.
اقدامات حمایتی دولت در این راستا فوریت دارد. اقتصاددانان روشهای متعددی از قبیل تزریق بستههای معیشتی فوری به یارانهبگیران، تعلیق موقت وام بدهکاران، استردادها و بخشودگی مالیاتی، الزام بانکها به پرداخت وام برای کسبوکارهای آسیبدیده از بازار عید و ... دارند که میتواند بسرعت خارج از بورکراسی سنگین فعلی، روشها و فرایندهای تکرارپذیر عملیاتی شوند. شاید با همان قاطعیت و زیرساختهایی که دولت پیش از این، برای اجرای سیاستهای افزایش قیمت بنزین و جمعکردن اعتراضات استفاده کرد.
چنانچه بدنهی دولت؛ چنان که در تمام این سالها پیداست؛ چابکی پرداختن تخصصی و تحلیل و استخراج اطلاعات برای اجرای چنین پیشنهادهایی را ندارد؛ پس ضروری است از توان تخصصی اصناف و بازرگانان و متخصصین مستقل استفاده کند.
پشتیبانی و تأمین نیازهای نظام درمان و سلامت با استفاده از سرمایهی ملی، از مهمترین کارکردها و وظیفهی دولت مدرن است، پس بهجای قهرمانپروری و راهانداختن بازیهای احساسی با استفاده از پرسنل بیمارستانی و بهداشتی لازماست با جدیت و تمام قوا و بدون منت به وضعیت سلامتی بیماران و مبتلایان و جمعیت در معرض خطر پرداخت.
اما مهمترین کارکرد فعالان مدنی و روشنفکران شاید برگرداندن سویهی اتهام بیمسئولیتی و بیفرهنگی از مردمی است که حق دارد در میانهی این بحران زنده بماند و با حداقلها زندگی کند.