آدمی که اسیر مناسبتها و نمادها باشد نیستم. تقویم مقابل چشمم بگذارم و برای هر روز، مناسبتی بیرون بکشم، کار من نیست. ربط چندانی به عادتوارهها ندارم و مناسبتها مسألهی من نیستند. هر روزی باشد، لابد امروز تولد یکی است و فردا روز بزرگداشت فلان است و روز بعد از آن سالروز رفتن کسی دیگر ... برای نوشتن و یادکردن از آدمها و پدیدهها همیشه و بینیاز به مناسبت، میتوان دست به کار شد. به همین شیوه این روزها قصد نداشتم دربارهی آرامگرفتن نجف دریابندری چیزی بنویسم، اما گویا گریزی نبود. وقتی خبر رفتنش آمد، با خودم مروری دلچسب کردم از خاطراتی دلنشین که با لذت خواندن ترجمهها و کتابهایش تجربه کرده بودم و دربارهاش کم و بیش گفته و نوشتهام. پیش از این، قلم او مرا به لذت همراهی با فاکنر و همینگوی و ویلکاپی و راسل مهمان کرده بود، چه بسا کوششهای کمنظیر او در فضای فرهنگ و ادبیات، همواره با ما میماند، حتی اگر جسم او دیگر ما را همراهی نکند.
ولی در چند روز گذشته مطابق معمول، انبوهی از مقالهها و تجلیلنامهها و حسرتنامه ها و عکسها و مطالبی پرسوز و احساس برای گرامیداشت وی منتشر شده است. لابد ناشران و کتابفروشیها هم در تدارک بستههایی چشمنوازند که رفتن پیرمرد و محبوبیت و آثارش را بهانهای برای حرکتدادن به بازارشان کنند. چنین فضایی اگر باعث شود چند نفری از سرکنجکاوی سراغ نیکمرد فرهنگمان بروند و برخلاف آن مجری بیسواد تلویزیون حداقل تلفظ نامش را یاد بگیرند، جای خوشحالی است. مکرر باید گفت که این مرد بیش از نیم قرن در عرصهی فرهنگ به قدر وسع خود کوشید و درخشید؛ اما اگر فقط به ارجاعات تهاجمی و مناسبتی از نوعی که شخص را بتواره و مقدس و غیر قابل نقد میکند بینجامد، جای بسی تأمل دارد.
برخی از چنین مطالبی یادآور منش و شخصیت آشنایی هستند. الیاس کانتی از شخصیتی در زبان آلمانی نوشته است که Der Namenlecker است. مترجمش علی عبدالهی این عنوان را « ناملیس» ترجمه کرده است. یعنی کسی که خوب میداند، کی باید ناغافل خود را به مقصد برساند و طوری مجیز نامها را بگوید که انگار چیزی نمانده از فرط اشتیاق به آنها از تشنگی هلاک شود و در آن لحظه، گویی تمام دنیای درندشت کویر برهوتی است و آن نامها یگانه چشمهی موجود آن کویرها هستند. ناملیس بیدرنگ و شرمساری نزدیک میشود، یقهی نام مورد نظر را میچسبد و مدتی طولانی نامش را لیس میزند و از او عکس میگیرد. هیچ حرفی برای گفتن ندارد و شاید کمی مِن و مِن کند که نوعی احترام را تداعی کند، اما کار او بستگی به یک چیز دارد و آن هم لمس نام با زبانش است.
در مقابل چنین رثاهای بیمایهای میتوان یاد نجف دریابندری را با خواندن و نقد آثارش گرامی داشت. بیشک او مرد نیکفرجامی بود که تا توانست رشد کرد و خودش را در همهی جنبهها توسعه داد، به نیکی کار کرد و در زمان صحیح در جای صحیح خود قرار گرفت و سلیقهی بخش بزرگی از کتابخوانان را ارتقاء داد. اما قرار نیست، یقهی کسی را که چند کتاب نوشته و ترجمهکرده را بگیریم و از او بخواهیم سیر فرهنگ و اندیشهی این سرزمین را از گذشته تا حال به تمامی بگوید و حتی آینده را هم پیشبینی کند و سپس بعد از مرگ بر مسند دور از دسترس منتقدان بنشیند. به طریق اولی میتوان از خودساختگی او تمجید کرد، ولی این که مدرسه رهاکردن و دانشگاه نرفتنش را حجّت و الگو ساخت، به گمان من جفا به فرهنگ و خاکپاشیدن بر روی چهرههاست. اگر شرایط اقتصادی و اجتماعی زمان او باعث شد که بقول شاملو کارهایشان سر و ته انجام گیرد و کسانی نخست نویسنده و مترجم شوند و سپس به فراگیری بپردازند، باز هم دلیل نمیشود ما عامدانه توالی صحیح و آزمودهی کارها را به هم بزنیم.
منظور از چنین مطالبی، تخطئهکردن و بیاحترامی به چهرهای تازه درگذشته و بیشک توانا در نوشتن و ترجمهکردن نیست، اما بهیادآوردن این نکته است که روحیات بهشدت افراطی و حق به جانب و مناسبتیمحور ما تا چه اندازه احتیاج به بهبود یافتن دارد و چه بسا بهتر است که مسند و جایگاه دانای کل را همیشه خالی بگذاریم.
بد نیست بگویم، این روزها یک یادداشت خوب از دکتر حسن محدثی گیلوایی در «زیر سقف آسمان» و یک جستار عالی از محمدمنصور هاشمی در«ما کم شماریم» دربارهی نجف دریابندری خواندهام.
دایرههای نارنجی روی نقشهی جهان در سایت سازمان جهانی بهداشت در حال بزرگترشدن و گسترشاند. ویروس بسرعت مرزهای سیاسی را از مفهوم تهی کرده است. سیاستها در سراسر جهان به وضعیت جنگی و اضطراری و استثنائی تیدیل میشوند. به رغم همهی غفلتها و دیررسیدنها، کمابیش سیاستمداران ما هم فرصتی یافتهاند، که همان تدبیرها را البته بدون قاطعیت در اجرا و به صورت کجدار و مریز و حتیالامکان با فاکتورگرفتن و به تأخیرانداختن بستههای حمایت اقتصادی از مردم، دنبالکنند.
گویا بد هم نیست؛ حال که جایمان را در ردیفهای بالایی رتبهبندی مرگ و میر به دیگران میدهیم، حداقل هر شب گزارشی برای تطهیر عملکرد خودمان از جهنم بیمارستانها و سردخانههای دنیا داریم که پخشکنیم. ما روزبروز با توصیهها و قوانین سختگیرانهتری مواجهایم که ما را منزویتر و منفردتر میکنند. همیشه به دنبال بحرانها و سوانح طبیعی که فقط بخشی از کشور یا دنیا را درگیر میکرد، همدلیها شکل میگرفت و احساسات مشترک اوج میگرفت. اما سرعت انتشار ویروس و بیدفاعی ما در مقابل آن چنان است که این بار چنین فرصتی را هم کمتر داریم؛ باید فاصلهها را حفظ کنیم و بیشتر از قبل فقط به فکر خودمان باشیم.
علیرغم همهی خطراتی که زیست و سلامت انسانها را تهدید میکند و به هیچ عنوان قصد دست کمگرفتن آنها را ندارم، با این همه هراسی چنین بزرگ و فراگیر از دشمنی به نام ویروس کرونا نمیتواند طبیعی باشد. ما در خانه میمانیم، اما آن بیرون آنقدرها هم وحشتناکتر نیست. حداقل این است که درون خانه هم به همان اندازه وحشتناک است. درککنید، بیتفاوتی نسبی ما در مقابل ویروسی که دشمن و منحوس و شیطانی نامیده میشود، حاصل روزهای گذشتهی ماست که مدتها با دشمن زندگی کردهایم و دیگر سرمایهی انسانی، روانی، اجتماعی و اقتصادی ما در مقابل آن فرسوده است.
شاید ما در حال گذراندن لحظههای شوک اول هستیم. شوک مواجهه با واقعیت. آن هم واقعیتی که قبل از آمدن ویروس هم بود. اقتصاد به حال خود رهاشده و ناکارآمدی سیاستمداران و بدنهایی به غایت آسیبپذیر قبل از این هم بود. ولی یک ویروس لازم بود تا حساش کنیم. اما چه کسی به فکر شوکهای دوم و سوم است. شاید به گفتهی نائومی کلاین شوک بزرگ اول برای کرختشدن بالابردن آستانهی تحمل ما و کمترحس کردن و پذیرفتن شوکهای بعدی باشد.
نمی دانم ... اما آنچه میبینم این است که منطق سرمایهداری در غوغای تاخت و تاز جهانی ویروس هم در حال بازیابی و بازتولید خود است. منطقی که سرازیرشدن سودهای کلان به سمت کنترلکنندگان ویروس را تا مدتها تضمین خواهد کرد. ولی در عوض، تنها سیاسی پشتوانهی ایدئولوژیک سرمایهداری، یعنی «آزادی برای همه» را بشدت در تنگنا قرار خواهد داد. منظورم مفهوم حقوق بشر، حریم خصوصی و آزادیهای فردی است. بدیهی است سیستمهای تمامیتخواه کنونی در سراسر جهان و از جمله در خاورمیانه فرصت مغتنم و بیشتری برای اعمال کنترل بر بدنها و ذهنها خواهند یافت. البته که شوکها در اصل، فرصتی برای دولتها هستند که نظامهای خود را بازیابی کنند و تغییرات رادیکال مورد نظر خود را اعمال کنند.
نگاه کنید به این بستر دیجیتال در حال گسترش در کشور ما، فراهمشدن امکان آموزش از طریق سامانهی مجازی، توجه ناگهانی به کسب وکارها و خرید آنلاین، توصیههای روانشناسانه به ایجاد و حفظ روابط عرفی و آیینهایی مثل دید و بازدید در دنیای مجازی و حتی اشاعه و اجرای فرامین ایدئولوژیکی از قبیل زیارت و نماز و دعای جمعی در اینترنت ... با همهی اطلاعات و دادههایی که از زندگی روزمرهی خود به آن سرازیر میکنیم در کنار تسهیل کارها و تسکینهای موقت روانی برای ما، کار بعدی دولت در کنترل هر چه بیشتر مردم و شهروندان را بسی آسانتر خواهد کرد.
نگاهی دوباره به نقشهی گسترش ویروس در جهان بیندازید... دولتهایی مثل چین و کره که زیرساختهای اقتصادی مستحکم و نظارت اجتماعی بیشتری بر زندگی شهروندان دارند، احتمالاً اولین کشورهایی هستند که جشن پایان کرونا خواهند گرفت. گویا الگوی نوینی در حال شکلگیری است، فردیتی که تا دیروز همراه جداییناپذیر سرمایهداری بود در حال محوشدن و به حاشیهرفتن است. در عوض ساختار جدیدی از سرمایهداری با همکاری صاحبان قدیم سرمایه و قدرت و شرکای جدید آنها، در حال شکلگیری است. حتی وظایف حکومتهای دموکراتیک در مداخلهها و کنترلهای اقتصادی و مراقبت از تشدید نابرابریها و حمایت از فرودستان، دیگر به اندازهی مراقبتهای اجتماعی و سیاسی اهمیت نخواهد داشت. در واقع کنترلهای اجتماعی و سیاسی به بهانهی سلامت و حیات با مزاحمت کمتری پیگیری خواهد شد. سیاست دیجیتال و جمع کردن اطلاعات شخصی مردم برای کنترل روان و سبک زندگی مردم حال در سایهی وجود ویروسی تهدیدکننده، به حوزهی زیست و سلامت آنان گسترش خواهدیافت.
آیا روشنفکران میانهروی بهداشتی و نرمالیزهی بروکرات ما از خزیدن بیصدای این الگوی جهانی در بدنهی حاکمیت باخبرند؟ امیدوارم باشند. امیدوارم به مقاومتهایی که خلاقانه در این بستر ترسناک خواهدرویید. همچنان امیدوارم به انسانهایی که زندگی و انسانیت پرشور و همبستگی خود را به یک ویروس نمیبازند.
بهار اما هیچ نیست ...
مگر شیوه ای نو از کلام.
- ما همه در یک کشتی نشستهایم؟
- بله البته در یک کشتی ... اما کشتی که به کوه یخ بخورد، دست و پا زدنهای از سر استیصال طبقه پایینیها فدای سلامت بالانشینها.
نردههای آهنی راه طبقات را به هم بسته است.
قایق نجات که برای همه جا ندارد.
سیاستورزی در روزهای بحران، چیزی جز بیان شفاف و تقویت صدای مطالبات مردم و یادآوری مسئولیتهای حاکمیت نیست. از این رو هر کس به فراخور تواناییها و دسترسیهایش، میتواند به مثابهی حلقهای از زنجیرهی یک نهاد مدنی در این راستا فعالیت کند. پرهیز از کلیگویی و سخنگفتن از موضوعاتی که در شرایط فعلی غیرعملی است، بسیار کمککننده است.
رفع ممنوعیتها از فضای اطلاعرسانی به واسطهی فیلترینگ و فراهمکردن امنیت پس از بیان برای خبرنگاران جسور و پیشرو و همهی فعالان رسانهای به ترمیم و بازسازی اعتماد میان مردم و رفع تیرگیها و ابهام از فضای ذهنی مردم و مسئولیتپذیری اجتماعی آنان خواهد انجامید. در حال حاضر هیچ چیزی جز مواجههی شفاف با واقعیت برای مردم آرامشبخش نیست. هیچ توصیهی روانشناسانهای جایگزین صداقت رسانهای نخواهدبود.
بخش بسیار وسیعی از مردم امکان ترک شغل و درخانهماندن را ندارند و در صورت اجبار به خانهنشینی و حتی بیماری، عمدهی نگرانی ایشان بیپولی و از دسترفتن معاش روزانهشان و متحملشدن ضررهای سنگین است. دولت هرگز نمیتواند به چنین بحران اقتصادی که بیشک تبعات اجتماعی گستردهای در آینده هم خواهد داشت بیتفاوت باشد.
اقدامات حمایتی دولت در این راستا فوریت دارد. اقتصاددانان روشهای متعددی از قبیل تزریق بستههای معیشتی فوری به یارانهبگیران، تعلیق موقت وام بدهکاران، استردادها و بخشودگی مالیاتی، الزام بانکها به پرداخت وام برای کسبوکارهای آسیبدیده از بازار عید و ... دارند که میتواند بسرعت خارج از بورکراسی سنگین فعلی، روشها و فرایندهای تکرارپذیر عملیاتی شوند. شاید با همان قاطعیت و زیرساختهایی که دولت پیش از این، برای اجرای سیاستهای افزایش قیمت بنزین و جمعکردن اعتراضات استفاده کرد.
چنانچه بدنهی دولت؛ چنان که در تمام این سالها پیداست؛ چابکی پرداختن تخصصی و تحلیل و استخراج اطلاعات برای اجرای چنین پیشنهادهایی را ندارد؛ پس ضروری است از توان تخصصی اصناف و بازرگانان و متخصصین مستقل استفاده کند.
پشتیبانی و تأمین نیازهای نظام درمان و سلامت با استفاده از سرمایهی ملی، از مهمترین کارکردها و وظیفهی دولت مدرن است، پس بهجای قهرمانپروری و راهانداختن بازیهای احساسی با استفاده از پرسنل بیمارستانی و بهداشتی لازماست با جدیت و تمام قوا و بدون منت به وضعیت سلامتی بیماران و مبتلایان و جمعیت در معرض خطر پرداخت.
اما مهمترین کارکرد فعالان مدنی و روشنفکران شاید برگرداندن سویهی اتهام بیمسئولیتی و بیفرهنگی از مردمی است که حق دارد در میانهی این بحران زنده بماند و با حداقلها زندگی کند.