نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

نوشتن در آستانه

تسلای خاطری ... عجیب، مرموز، چه بسا خطرناک و شاید رهایی بخش http://t.me/elhammrad

مشکلاتی که نامی ندارد (1)

تصور کنید به پیرمرد محترمی که با ماسک و دستکش و رعایت فاصله‌گذاری هوشمند در صف پیشخوان اداره‌ی بیمه تکمیلی بازنشستگان ایستاده تا بلکه بتواند پول کمی از بابت هزینه خرید عینکش دریافت کند، بگویید شما در سایه‌ی «نئولیبرالیسم» گیرافتاده‌اید. با تعجب و مشکوک به سلامت عقلی شما نگاهی به سرتا پایتان خواهد کرد و به احتمال زیاد شما را جدی نخواهد گرفت. او به همراه تمام مردم کلافه و گرفتار و خسته‌ای که در راهرو ساختمان‌های اداری، بیمارستان‌ها، بانک‌ها، شهرداری‌ها، اتحادیه‌ها، خیابان‌ها و پشت پیشخوان دولت الکترونیک و کافی‌نت‌ها و ... برای پیش بردن کارهای روزمره‌شان ناچارند؛ هر روز بیشتر تقلا کنند و کمتر نتیجه بگیرند، حتی اسم نئولیبرالیسم را نشنیده‌اند. البته در واقع تفاوت زیادی بین آن‌ها و کسانی که این اسم را شنیده‌اند و حتی درباره‌اش بحث و جدل می‌کنند نیست. ما هنوز نئولیبرالیسم را درست نمی‌شناسیم، در صورتی که مثل مه غلیظی روز‌به‌روز بیشتر زندگی اجتماعی سیاسی و اقتصاد ما را در برِ خود می‌گیرد. در ادامه‌ی این یادداشت‌ها دلیل این ادعا روشن خواهد شد.

ممکن است به نظر بیاید، شناختن آن هم چیز زیادی را تغییر نخواهد داد. اما این تصور نادرستی است و دقیقاً به همین علت نئولیبرالیسم و مجریان آن میل چندانی به شناخته‌شدن ندارند. شناخته‌شدن، همواره سیاست‌ها را از درون غبار و ابهام بیرون می‌کشد و قابل نقد می‌کند. شاید به دلیل همین انتقادهای نامطلوب برای اهداف نئولیبرالیسم است که نه در رسانه‌ها، که حتی در مراکز آکادمیک و پژوهشی‌شان حرف چندانی از نحوه‌ی هدایت و کنترل سازمان‌ها و جلسات و سمت‌ها و مشاوره‌های‌ زیرپوستی‌شان به سیاست‌مداران نمی‌زنند.

 البته نئولیبرالیسم مئل همه‌ی ایدئولوژی‌های دیگر برای سرپا نگه داشتن منطق سود‌آفرینی و سرمایه‌داری‌ بی‌حد و مرزش‌ نیاز به ساختن روایت‌ها و معناهایی هم دارد. نمونه‌های بسیاری از مولتی میلیاردرها و غول‌های سرمایه، همین جا در کشور ما با حفظ سمت ٍدر لیست ممتاز ثروتمندترین‌ها و کارآفرین‌ترین‌ها، مؤسس و بنیان‌گذار مراکز آموزشی و مشاوره‌ای و پژوهشی و حتی فرهنگی و خیریه‌ای هم هستند. چه وسیله‌ای بهتر از این‌ها برای توجیه و مشروعیت پروژه‌های سودآفرین؟

 وظیفه‌ی این مراکز است که این مفهوم‌ها و روایت‌های مدرن را برای ایجاد شور و شوق جلب همدلی و همکاری مردم و در حقیقت قانع‌کردن منفعلانه‌ی مردم بسازند. برخی از آن‌ها علنی از ساختار سرمایه و موفقیت در کسب سود بیشتر و حتی نابرابری به مثابه‌ی یک فضیلت و استعداد ژنتیک حمایت می‌کنند و همچنین تلاش می‌کنند هر سیاستی در این زمینه را مثل قوانین طبیعت، بدیهی و حتی ضروری جلوه دهند.

آن‌ها همواره در کمین فرصت‌های طلایی‌اند. بحرانی مثل کرونا برایشان، بهترین فرصت است که از حواس‌پرتی مردم استفاده‌ کنند و سیاست‌های حساسیت‌برانگیزشان را بی‌سروصدا و با کمترین هزینه  اعمال کنند. جایی که سیاست‌های داخلی کافی نباشد، اشاره به جهانی‌بودن بحران و استفاده از فشارهای بین‌المللی تحریم و سیاست‌های اقتصاد نئولیبرال جهانی، حتماً چاره‌ساز خواهد بود.

 اصل چیزی را بگو که به آن عمل نمی‌‌کنی و در عوض به چیزی عمل کن که درباره‌اش حرفی نمی‌زنی؛ بر سیاست رهبران امروز حکمرانی می‌کند. بدیهی است که رویارویی و مبارزه با چیزی که نامرئی و گمنام است، بسی دشوارتر از مقابله با یک حریف شناخته شده است، پس تلاش حداکثری این است: برای برنده شدن، نورافکن‌ها را به صحنه‌ی دیگری بتابان و ناپیدا عمل کن.

 در مجموعه یادداشت‌هایی با عنوان مشکلاتی که نامی ندارد و با هشتگ #نئولیبرالیسم تلاش خواهم کرد، درباره‌ی دلایل و شواهد پنهانی که می‌توان از حکمرانی بلامنازع مؤلفه‌های نئولیبرالیسم اقتصادی و سیاسی و عواقب بحرانی آن که کم و بیش در بافت فرهنگی و اجتماعی کشورمان، بی سر و صدا در حال اجراست، بنویسم.

 

 

من کار می‌کنم، آیا هستم؟

این‌جا در کف جامعه، واقعی‌ترین مبارزه برای ادامه‌ی زندگی، یک مبارزه‌ی شخصی است: کارگر آرزومند دستمزد بالاتر و کار روزانه‌ی کمتر است و صاحب‌کار و سرمایه، خواهان پرداخت دستمزد کمتر و کار روزانه‌ی بیشتر. دستاوردهای حقوق بشری و مدنیت، می‌گویند که هر دو طرف حقوق برابر دارند! ولی همواره بین حقوق برابر، «زور» است که تعیین تکلیف می‌کند.

کسانی که بقول خودشان فقط در پی حقوق برابر شهروندی و مبارزه دموکراتیک مدنی‌اند، می‌توانستند در روزهای آغاز سال، شاهد یکی از دلسردکننده‌ترین و نومیدکننده‌ترین مناظر به ظاهر دموکراتیک در جلسه‌ی دستمزد شورای عالی کار باشند. در فرایند خالص «گفت‌وگو» که به مدد شبکه‌های اجتماعی این روزها بسیار تقدیس می‌شود؛ آن که زور و قدرت ندارد، کنار گذاشته شد. در فرایند عمل به «قانون» هم، قانونی که شاید می‌توانست مختصر حمایتی از طرف ضعیف‌تر باشد براحتی بی‌خاصیت شده و روی کاغذ باقی ماند. پس زمین بازی جای دیگری غیر از میزمذاکره و کتاب قانون‌ست. در آن زمین واقعی، سهم هزینه‌های نیروی انسانی از کل هزینه‌های تولید و خدمات باز هم کوچک‌تر شد و کارگر ایرانی در ردیف ارزان‌ترین نیروهای کار در دنیا، باز هم ارزان‌تر شد.

بعد از این، حرف‌زدن و کمپین درست‌کردن و تحلیل‌های رنگین، به چه کار گذران زندگی دشوار و ریشه‌کن‌شده‌ی فقیرترشدگان خواهد آمد؟ بیم آن دارم که هر چه باشد، تبدیل به مرثیه‌سرایی حقیرانه‌ای برای کارگران نفس‌بریده خواهدشد یا محملی با ژست روشنفکرانه برای ساختن و انباشتن نوع دیگری از سرمایه‌ی اجتماعی برای فرصت‌طلبان و یا در نهایت دستاویزی برای شناسایی و سرکوب و پرکردن زندان‌ها.

با این همه خوانش مختصر من از این «به رسمیت نشناختن نیروی کار» چنین است:

1-     تصویر «کارگر» را نباید منحصر به مردانی دودزده با بازوی آهنین آن طورکه رسانه‌ها نشان ما می‌دهند کرد، هر کسی که جز «کار» و «توان جسمی یا فکری» خود چیزی برای گذران معاش ندارد، کارگر است. از یک مهندس ارشد و تکنسین ماهر تا یک منشی بزک‌شده همه کارگرند. کارگران به بهره‌کشی از خود تن می‌دهند فقط به این دلیل که چاره‌ی دیگری ندارند. نمی‌توانند برای خود کار کنند، چون مالک چیزی نیستند. نه زمین و مغازه نه هیچ منبع دیگری که روی آن و یا با آن کار کنند؛ بنابراین باید نیروی کار خود را به بهترین پیشنهاد دهنده بفروشند.  

2-     اما این‌جا در بهشت امن دلالان، که می‌توان طلا و زمین و دلار و سهام بورس و حتی رانت دولتی خرید و فروش کرد و سرمایه روی سرمایه انباشت و جایزه کارآفرینی هم گرفت، چه کسی دنبال نیروی کار می‌گردد؟ لاجرم نیروی کار، ضعیف نگه ‌داشته شده، درحاشیه مانده و به کمترین بها خریده می‌شود. به این ترتیب سرمایه‌داران هر روز در موقعیت چانه‌زنی بهتری هستند و کارگر به ناچار باید در فرایندی یکطرفه و تحقیرآمیز خودش را آماده‌ی پذیرش دستمزد بسیار پایینی کند که پیشنهاد خواهد شد و فقط برای زنده ماندن او و خانواده‌اش کفایت می‌کند و چه بسا او را مجبور به اضافه‌کاری و فرسودگی و حذف زودرس خواهد کرد.

3-     چیزی که شرایط این داد و ستد و کشمکش را نابرابر و غیر‌عادلانه می‌کند، «دولت» است نه تقابل تاریخی کارگر و کارفرما. این‌جا دولت، نقش نظارت‌کننده و مداخله‌گر خود برای ایجاد تعادل نسبی را با پنهان‌شدن خود در پوشش کارفرمایی حریص، بلندپرواز و البته بی‌رقیب عوض کرده است. بنابراین کارگر نه با کارفرمای کوچک غیر رانتی خود، بلکه به طریق اولی‌تر با لویاتان دولت روبروست.

4-     تمام این تصاویر فقط درباره‌ی کسانی است که شاید با تحمل مشقت و به کمک اندک اندوخته‌های انسانی، اخلاقی خود شانسی برای یافتن کارفرما داشته‌اند و مشغول کارند. مطابق نرخ رسمی بیکاری اعلام شده که آن هم با دستکاری‌هایی معمول در مورد هرم سنی و مشاغل پایدار اعلام می‌شود، در سال قبل حدود 10/9 درصد از جمعیت فعال ایران هیچ‌ کاری ندارند. یعنی برای جمعیت بزرگی بالغ بر میلیون‌ها نفر، امکان همین مبادله‌ی کار و مزد اندک هم وجود ندارد. ضمن این‌که بخش بسیار بزرگتری در زیرزمین مخفی قانون کار، به کارگری غیر رسمی و موقت مشغول‌اند.

5-     مسئولیت پس‌گرفتن زندگی کارگران رسمی و غیر رسمی که با چنین سیاست‌هایی هر روز فرودست‌تر و ضعیف‌تر از دیروز می‌شوند با کیست؟ چه کسی سرانجام آن‌ها را در گفت‌وگو  به رسمیت خواهد شناخت؟ چه کسی صدای آنان خواهد شد؟ روشنفکران، فعالان سیاسی، روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه ...؟ هیچ‌کدام. هر یک جایی و به شکلی مشغول نسبت دادن حقی به کسی و یا ساختن بهشت موعودی هستند، اما دیده‌ایم که نه تنها داشتن حق، چیزی را تضمین نمی‌کند بلکه هر چه باشد؛ وقتی که کارگران دلمشغول بهشتی خیالی باشند، کمتر احتمال می‌رود تا به جهنم زمینی اطرافشان اعتراض کنند.   

ویروسی که خلاق نیست

دایره‌های نارنجی روی نقشه‌ی جهان در سایت سازمان جهانی بهداشت در حال بزرگتر‌شدن و گسترش‌اند. ویروس بسرعت مرزهای سیاسی را از مفهوم تهی کرده است. سیاست‌ها در سراسر جهان به وضعیت جنگی و اضطراری و استثنائی تیدیل می‌شوند. به رغم همه‌ی غفلت‌ها و دیررسیدن‌ها، کما‌بیش سیاستمداران ما هم فرصتی یافته‌اند، که همان تدبیرها را البته بدون قاطعیت در اجرا و به صورت کج‌دار و مریز و حتی‌الامکان با فاکتورگرفتن و به تأخیر‌انداختن بسته‌های حمایت اقتصادی از مردم، دنبال‌کنند.

 گویا بد هم نیست؛ حال که جایمان را در ردیف‌های بالایی رتبه‌بندی مرگ و میر به دیگران می‌دهیم، حداقل هر شب گزارشی برای تطهیر عملکرد خودمان از جهنم بیمارستان‌ها و سردخانه‌های دنیا داریم که پخش‌کنیم. ما روزبروز با توصیه‌ها و قوانین سخت‌گیرانه‌تری مواجه‌ایم که ما را منزوی‌تر و منفردتر می‌کنند. همیشه به دنبال بحران‌ها و سوانح طبیعی که فقط بخشی از کشور یا دنیا را درگیر می‌کرد، همدلی‌ها شکل می‌گرفت و احساسات مشترک اوج می‌گرفت. اما سرعت انتشار ویروس و بی‌دفاعی ما در مقابل آن چنان است که این بار چنین فرصتی را هم کمتر داریم؛ باید فاصله‌ها را حفظ کنیم و بیشتر از قبل فقط به فکر خودمان باشیم.  

علیرغم همه‌ی خطراتی که زیست و سلامت انسان‌ها را تهدید می‌کند و به هیچ عنوان قصد دست کم‌گرفتن آن‌ها را ندارم، با این همه هراسی چنین بزرگ و فراگیر از دشمنی به نام ویروس کرونا نمی‌تواند طبیعی باشد. ما در خانه می‌مانیم، اما آن بیرون آن‌قدرها هم وحشتناک‌تر نیست. حداقل این است که درون خانه هم به همان اندازه وحشتناک است. درک‌کنید، بی‌تفاوتی نسبی ما در مقابل ویروسی که دشمن و منحوس و شیطانی نامیده می‌شود، حاصل روزهای گذشته‌ی ماست که مدت‌ها با دشمن زندگی کرده‌ایم و دیگر سرمایه‌ی انسانی، روانی، اجتماعی و اقتصادی ما در مقابل آن فرسوده است.

 شاید ما در حال گذراندن لحظه‌های شوک اول هستیم. شوک مواجهه با واقعیت. آن هم واقعیتی که قبل از آمدن ویروس هم بود. اقتصاد به حال خود رهاشده و ناکارآمدی سیاست‌مداران و بدن‌هایی به غایت آسیب‌پذیر قبل از این هم بود. ولی یک ویروس لازم بود تا حس‌اش کنیم. اما چه کسی به فکر شوک‌های دوم و سوم است. شاید به گفته‌ی نائومی کلاین شوک بزرگ اول برای کرخت‌شدن بالابردن آستانه‌ی تحمل ما و کمترحس کردن و پذیرفتن شوک‌های بعدی باشد.

نمی دانم ... اما آنچه می‌بینم این است که منطق سرمایه‌داری در غوغای تاخت و تاز جهانی ویروس هم در حال بازیابی و بازتولید خود است. منطقی که سرازیرشدن سودهای کلان به سمت کنترل‌کنندگان ویروس را تا مدت‌ها تضمین خواهد کرد. ولی در عوض، تنها سیاسی پشتوانه‌ی ایدئولوژیک سرمایه‌داری، یعنی «آزادی برای همه» را بشدت در تنگنا قرار خواهد داد. منظورم مفهوم حقوق بشر، حریم خصوصی و آزادی‌های فردی است. بدیهی است سیستم‌های تمامیت‌خواه کنونی در سراسر جهان و از جمله در خاورمیانه فرصت مغتنم و بیشتری برای اعمال کنترل بر بدن‌ها و ذهن‌ها خواهند یافت. البته که شوک‌ها در اصل، فرصتی برای دولت‌ها هستند که نظام‌های خود را بازیابی کنند و تغییرات رادیکال مورد نظر خود را اعمال کنند.

نگاه کنید به این بستر دیجیتال در حال گسترش در کشور ما، فراهم‌شدن امکان آموزش از طریق سامانه‌ی مجازی، توجه ناگهانی به کسب وکارها و خرید آنلاین، توصیه‌های روانشناسانه به ایجاد و حفظ روابط عرفی و آیین‌هایی مثل دید و بازدید در دنیای مجازی و حتی اشاعه و اجرای فرامین ایدئولوژیکی از قبیل زیارت و نماز و دعای جمعی در اینترنت ... با همه‌ی اطلاعات و داده‌هایی که از زندگی روزمره‌‌ی خود به آن سرازیر می‌کنیم در کنار تسهیل کارها و تسکین‌های موقت روانی برای ما، کار بعدی دولت در کنترل هر چه بیشتر مردم و شهروندان را بسی آسان‌تر خواهد کرد.

نگاهی دوباره به نقشه‌ی گسترش ویروس در جهان بیندازید... دولت‌هایی مثل چین و کره که زیرساخت‌های اقتصادی مستحکم و نظارت اجتماعی بیشتری بر زندگی شهروندان دارند، احتمالاً اولین کشورهایی هستند که جشن پایان کرونا خواهند گرفت. گویا الگوی نوینی در حال شکل‌گیری است، فردیتی که تا دیروز همراه جدایی‌ناپذیر سرمایه‌داری بود در حال محوشدن و به حاشیه‌رفتن است. در عوض ساختار جدیدی از سرمایه‌داری با همکاری صاحبان قدیم سرمایه و قدرت و شرکای جدید آن‌ها، در حال شکل‌گیری است. حتی وظایف حکومت‌های دموکراتیک در مداخله‌ها و کنترل‌های اقتصادی و مراقبت از تشدید نابرابری‌ها و حمایت از فرودستان، دیگر به اندازه‌ی مراقبت‌های اجتماعی و سیاسی اهمیت نخواهد داشت. در واقع کنترل‌های اجتماعی و سیاسی به بهانه‌ی سلامت و حیات با مزاحمت کمتری پی‌گیری خواهد شد. سیاست دیجیتال و جمع کردن اطلاعات شخصی مردم برای کنترل روان و سبک زندگی مردم حال در سایه‌ی وجود ویروسی تهدیدکننده، به حوزه‌ی زیست و سلامت آنان گسترش خواهدیافت.

آیا روشنفکران میانه‌روی بهداشتی و نرمالیزه‌ی بروکرات ما از خزیدن بی‌صدای این الگوی جهانی در بدنه‌ی حاکمیت باخبرند؟ امیدوارم باشند. امیدوارم به مقاومت‌هایی که خلاقانه در این بستر ترسناک خواهدرویید. همچنان امیدوارم به انسان‌هایی که زندگی و انسانیت پرشور و همبستگی خود را به یک ویروس نمی‌بازند.

 

امکان خوب زیستن

درست همان زمانی که اصرار می‌شود در خانه بمانیم و بیرون نرویم. همزمان توصیه‌های دیگری می‌شود که درخانه، درونِ خود نمانیم. امیدوار، سرگرم و خوشحال باشیم و به کرونا فکر نکنیم. کلیت رسانه‌ها و کسانی که ناخواسته در فضای مجازی با آن‌ها هم نوا می‌شوند و توأمان امر به ماندن و نماندن می‌کنند؛ حقیقتی بزرگ را می‌پوشانند. این‌که امکانِ درخانه ماندن، رفتاری با تبعات اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی است. آن‌ها تمام این تبعات را بیرون پنجره‌ی توجه شما می‌گذارند.

رسانه‌ها، چهره‌ها و کارشناسانی که این روزها مردم را به سوژه‌های روان‌شناسانه فرو کاسته، آن‌ها را به سرگرمی‌های درون خانه و به تعویق انداختن دلخوشی‌هایشان فرا می‌خوانند، کرونا را در حد مشکلی فردی و بهداشتی نشان‌می‌دهند که با دستکش و اسپری الکل و مدتی بازی و سرگرم‌شدن در خانه و دعا و مثبت‌اندیشی قلابی حل خواهد شد. از این رو حتی یک بیماری با واگیر جهانی هم موضوعی نیست که تبدیل به یک درخواست جمعی از حاکمیت، برای کنترل شرایط و بهبود ساختارها شود. گویا بحران هر قدر هم بزرگ و  فراگیر در همه‌ی جامعه باشد، می‌توان آن را خرد کرد و درون خانه‌ها محصور کرد.

اگرچه پیداست که هر فرد باید، سهم شخصی خود از مسئولیت مراقبت از خود و دیگری و کنترل بحران را، به عهده بگیرد، اما هرگز نمی‌توان امری چنین اجتماعی را به امر فردی فروکاست. کرونا بحران و مسأله‌ای است که اگر در تمامیت اجتماعی خود فهمیده نشود؛ کنشی اجتماعی برنمی‌انگیزد. کنشی که برای پاسخگوکردن نهاد حاکمیت ضروری است.

 همه‌گیری سریع این بیماری اگر چه باورها و نمادهایی را در حوزه فردی و اجتماعی و حتی سیاسی فرو ریخت و از درون تهی‌کرد؛ اما هنوز بسیاری از مسائل در چنبره‌ی واقعیت سفت و سخت  اقتصادی و سیاسی گرفتار است و چه بسا وضعیت «بعد از بحران» خفه‌کننده‌تر از خود بحران باشد

 از این رو باید مکرر پرسید؛ آیا افراد به تنهایی قادر به حل مسائل کلان اجتماعی و اقتصادی هستند؟ فرد چگونه می‌تواند زندگی خود را به خوبی و درستی پیش ببرد؛ آن هم درجامعه‌ای که برای انبوهی از مردم محرومیت ساختاری وجود دارد؟ ساختاری که تعیین می‌کند کدام زندگی ارزش بیشتری دارد و زندگی چه کسانی کم‌ارزش یا بی‌ارزش است و احتمالاً نیازی به گنجاندن در آماررسمی تلفات هم ندارد.

 ساختاری که در بحبوحه‌ی بحرانی جهانی، با شدت تمام مشغول چینش مهره‌های دیپلماسی و ایدئولوژیک و رسانه‌ای بازی قدرت برای بقای خود است. وزیرش که در پی درخواست علنی وام از بانک جهانی حتی به اجلاس بانک جهانی دعوت هم نشده، در ویدئویی عجیب، از لزوم خانه‌تکانی اضطراری در افکار اهالی قدرت می‌گوید، نهادهای ایدئولوژیکش پیام‌های کاریکاتوری افراطی و تند جهت سرگرم‌شدن محافل مجازی روشنفکران صادر می‌کنند و در گوشه‌ای آن سوتر از شوخی کوچک جوانک بازیگری با رأس ساختار هم نمی‌گذرند تا همچنان با حفظ اقتدار و هیمنه ! و وعده‌ها و اشک‌ها و لبخندهای رسانه‌ای مردم بینوا را دست خالی و تنها به مقابله با بحران بفرستند.

 با این همه ... بله! خانه و زندگی من این‌جاست. من در خانه‌ام محصورم. اما واقعیت آن بیرون جاری است، در هم پیچیده و پر از تنشِ زندگی‌هایی که من فقط یکی از آن‌ها هستم. پس زندگی من محصور در خانه‌ام نیست. ساختاری که زندگی‌ها را ارزش‌گذاری می‌کند، زندگی عده‌ای را به واسطه‌ی آن چه هستند و دارند از شفافیت اطلاعات، آموزش، حمایت‌های لازم و سریع اجتماعی و اقتصادی، خدمات درمانی با کیفیت، امنیت شغلی و اشکال گوناگون به رسمیت شناخته‌شدن اجتماعی محروم می‌کند؛ لاجرم زندگی و جامعه‌ای بد است. آدورنو درست می‌گوید: «زندگی بد را نمی‌توان خوب زندگی کرد.»

 

 

بدون تعارف با بحران

سیاست‌ورزی در روزهای بحران، چیزی جز بیان شفاف و تقویت صدای مطالبات مردم و یادآوری مسئولیت‌های حاکمیت نیست. از این رو هر کس به فراخور توانایی‌ها و دسترسی‌هایش، می‌تواند به مثابه‌ی حلقه‌ای از زنجیره‌ی یک نهاد مدنی در این راستا فعالیت کند. پرهیز از کلی‌گویی و سخن‌گفتن از موضوعاتی که در شرایط فعلی غیرعملی است، بسیار کمک‌کننده است.

رفع ممنوعیت‌ها از فضای اطلاع‌رسانی به واسطه‌ی فیلترینگ و فراهم‌کردن امنیت پس از بیان برای خبرنگاران جسور و پیشرو و همه‌ی فعالان رسانه‌ای به ترمیم و بازسازی اعتماد میان مردم و رفع تیرگی‌ها و ابهام از فضای ذهنی مردم و مسئولیت‌پذیری اجتماعی آنان خواهد انجامید. در حال حاضر هیچ چیزی جز مواجهه‌ی شفاف با واقعیت برای مردم آرامش‌بخش نیست. هیچ توصیه‌ی روانشناسانه‌ای جایگزین صداقت رسانه‌ای نخواهدبود.

بخش بسیار وسیعی از مردم امکان ترک شغل و درخانه‌ماندن را ندارند و در صورت اجبار به خانه‌نشینی و حتی بیماری، عمده‌ی نگرانی ایشان بی‌پولی و از دست‌رفتن معاش روزانه‌شان و متحمل‌شدن ضررهای سنگین است. دولت هرگز نمی‌تواند به چنین بحران اقتصادی که بی‌شک تبعات اجتماعی گسترده‌ای در آینده هم خواهد داشت بی‌تفاوت باشد.

اقدامات حمایتی دولت در این راستا فوریت دارد. اقتصاددانان روش‌های متعددی از قبیل تزریق بسته‌های معیشتی فوری به یارانه‌بگیران، تعلیق موقت وام بدهکاران، استردادها و بخشودگی مالیاتی، الزام بانک‌ها به پرداخت وام برای کسب‌و‌کارهای آسیب‌دیده از بازار عید و ... دارند که می‌تواند بسرعت خارج از بورکراسی سنگین فعلی، روش‌ها و فرایندهای تکرارپذیر عملیاتی شوند. شاید با همان قاطعیت و زیرساخت‌هایی که دولت پیش از این، برای اجرای سیاست‌های افزایش قیمت بنزین و جمع‌کردن اعتراضات استفاده کرد.

چنانچه بدنه‌ی دولت؛ چنان که در تمام این سال‌ها پیداست؛ چابکی پرداختن تخصصی و تحلیل و استخراج اطلاعات برای اجرای چنین پیشنهادهایی را ندارد؛ پس ضروری است از توان تخصصی اصناف و بازرگانان و متخصصین مستقل استفاده کند.

پشتیبانی و تأمین نیازهای نظام درمان و سلامت با استفاده از سرمایه‌ی ملی، از مهم‌ترین کارکردها و وظیفه‌ی دولت مدرن است، پس به‌جای قهرمان‌پروری و راه‌انداختن باز‌ی‌های احساسی با استفاده از پرسنل بیمارستانی و بهداشتی لازم‌است با جدیت و تمام قوا و بدون منت به وضعیت سلامتی بیماران و مبتلایان و جمعیت در معرض خطر پرداخت.

 اما مهم‌ترین کارکرد فعالان مدنی و روشنفکران شاید برگرداندن سویه‌ی اتهام بی‌مسئولیتی و بی‌فرهنگی از مردمی است که حق دارد در میانه‌ی این بحران زنده بماند و با حداقل‌ها زندگی کند.